به نام آنكه يگانه گفت بشود و شد. و جهان از عرصه نبود به عرصه بود پا نهاد. و اين تولد نمايشي شد از قدرت لايزال او در ديده آنانكه انديشه مي كنند. اين اتفاق حكايتي بس طويل از بودنها و از آمدنها و نيامدنها و در نهايت از ماندگاري يادگارها را در زيباترين كتاب نمايش خود براي بشر نگاشت .

به نام آنكه يگانه گفت بشود و شد. و جهان از عرصه نبود به عرصه بود پا نهاد. و اين تولد نمايشي شد از قدرت لايزال او در ديده آنانكه انديشه مي كنند.
اين اتفاق حكايتي بس طويل از بودنها و از آمدنها و نيامدنها و در نهايت از ماندگاري يادگارها را در زيباترين كتاب نمايش خود براي بشر نگاشت .
و آن را به امين ترين خود سپرد تا به امانت در ميان مردمان رواج دهد .
آنچه در زندگي بشري و تفحصهاي او بيشتر به چشم مي آيد، چگونه جاودانه شدن و ماندگاريست .
و شايد اين نگرش به خاطر خليفه الهي بودن انسان است.
اما چون ماندگاري فيزيكي در اين ساختار جهاني امريست ناممكن.
و بنا به حكم ازلي: كل نفس ذاعقه الموت . پس بي شك نابودي ظاهري بر جسميت و هرآنچه كه هست حاكم است . مخصوصاً انسان.
پس بايد راهي براي رهايي از اين نابودي در تمامي سطوح زندگي پيدا كرد. جستجو ها و تفكرات بيشمار، به اين پايانه رسيده: كه جز به جاودانگي انديشه و دستاوردهاي آن به عنوان جاودانگي نبايد به چيز ديگر دستاويز شد.
پس براي رهائي از مرگ ظاهري انسان بايد در پي جاودانه كردن انديشه هائي باشد كه در طول زمان به دست آورده . اكثر آيات الهي نيز در رمز و كنايه همين زنگ خطر را به صدا
درمي آورند كه در پي جاودانه بودن انديشه باشيد.
اما اين ماندگاري انديشه يك سوي قضيه مي باشد. و سوي ديگر آن چيست ؟ و براي چه امريست ؟ تاريخ در طول تداوم خود ثابت كرده كه انديشه هائي به تعداد آدمهاي آمده و رفته اين كره خاكي زائيده شده. ولي مسئله اين است چه هجمه اي از اين تفكرات توانسته اند خود را بازمانه همساز كنند. تا بي نهايت ماندگاري را حفظ كنند و رمز اين ماندگاري در چه چيزي است؟ و خصوصيات آن بايد داراي چه توازن و اندازه اي باشد؟
نكته بعدي اين كه بسياري از اين انديشه ها توانسته اند خود را با زمان پيش ببرند. و در هر عصر خودي نشان بدهند . اما آيا تماميـت آنها در يك درجه بندي قرار مي گيرند؟ و در اين امر تا چه اندازه اي در ذهن و روح جامعه رسوخ پيدا كرده اند؟ و ماندن را به چه بهايي براي خود خريده اند؟ و يا اينكه چه عواملي نجات دهنده يك انديشه مي باشد .
و اين نكته آخر مهمترين وجه ماندگاري انديشه است كه در ادامه بحث به آن خواهيم پرداخت.
هر انديشه اي زماني مي تواند پا به عرصه وجود بگذارد كه، راهي را براي خروج از تاريكي به درون، پيدا كند.
و معمول بر اين است كه بازكردن هر راهي جبراً منتهي به ويراني راهي ديگر مي شود. در شكل ساده تر بايد چيزي در هم شكسته شود تا شكلي تازه سر از تخم بيرون آورد. انديشه هائيكه به نوعي تاريخ زندگي بشري را به شدت تحت تاثير خود قرارداده اند و آن را دچار تحول و دگرگوني كرده اند. خود در پي يك تحول و انقلاب عظيم متولد شده اند. و به معنائي ، اتفاقي شگرف رخ داده تا آن نگاه ، با آن زاويه خاص كه تاثير گذار بر همه رفتارهاي اجتماعي بشر بوده پا به عرصه وجود نهاده .
چون مبحث صحبت درباره فرهنگ ايثار و شهادت و چگـونـه بيـان كـردن آن بـا زبـان نمـايشي مي باشد .
من اين بحث را با اشارات و الگوبرداري از واقعه كربلا مورد بررسي قرار مي دهم . كه اميد بتوانم تا حدودي كمكي باشم در راه اين فرهنگ سازي در جامعه .
واقعه عاشورا در ظاهر يك واقعه جنگي تاريخ بشريست مانند تمامي وقايع جنگي كه در مقطعي آغاز و در مقطعي پايان مي پذيرد و بعد از مدتي بايد چون ديگر وقايع جنگي به موزه خاطرات منتقل شود و يا بعضي عناصر ابتكاري جنگي آن ، در جنگهاي بعدي استفاده شود.
اما ميبينم كه در واقعيت اين چنين نمي شود . و اين واقعه شكلي كلي تر و جهان شمولي تري به خود ميگيرد و در تمامي طول تاريخ همراه انديشه بشري حركت مي كند. چرا؟ و اين همان سئوالي است كـه اگـر پـاسخ صحيحي به آن داده شـود. خود راه گشـاي ايـن مبحث خـواهد بـود كه چگـونه مي توانيم فرهنگ ايثار و شهادت را به دور از هرگونه شعار و دافعه در متن ادبيات نمايشي و در نهايت در اجراهاي آن به دست آوريم .
واقعه عاشورا به قضاوت تاريخ اتفاقي نيست كه در يك بامداد رخ داده و در يك غروب پايان پذيرفته باشد . زيرا اثرات فرهنگي آن دقيقاً بعد از پايان اين نبرد خود را آشكار مي كند و در ادامه اسارت حقايق تازه تر چون سبزه بعد از زمستان از عمق ذهن هاي سنگ شده خود را نشان ميدهند.
و براي دريافت اين دست آوردها بايد نخست سر وقت آدمهاي اين حادثه رفت. كه چگونه درگير شدند؟ و در اين درگير شدن بيشتر به چه انديشيدند؟ و اين انديشيدن را در آن برهه چگونه به نمايش گذاشتند ؟
آيا اينان از آن دست مردماني هستند كه به چاه روز مرگي افتاده باشند و از سر ناچاري تن به درگيري داده باشند؟
يا اينكه عمق بازنگري و نمايش رسالت اوليه را احساس كردند؟ كه اگر اين باشد ! ؟ پس به نوعي نيز تكليفي براي ما باقي ماندگان عرصه هشت سال دفاع مقدس تعيين كرده اند.
به قضاوت مقتل نويسان و وقايع نگاران اين نكته آنان از سر ناچاري درگير اين ماجرا شده اند. از آغاز مردود اعلام مي شود. زيرا آدمها به اختيار اين قضيه را پذيرا مي شوند و مي پذيرند كه مرگ را راحت قبول كنند تا انديشه اي پايدار بماند و خـود رهبر كربـلا نيـز در آغـازين سخن خـود به اين نكته اشاره دارد كه : اگر دين جدم جز به كشته شدن من پا نمي گيرد پس اي شمشيرها مرا دريابيد و يا مرا در ميان گيريد.
خوب رهبريت اين نهضت، خود در پي جاودانه كردن انديشه اي است كه پيش از او پا به عرصه وجود نهاده و براي گسترش اين انديشه چه كساني زخم خورده اند و چه سرمايه هائي هزينه شده است .
و كمي دورتر را كه نگاه مي كنيم مي بينيم كه كليت اين جريان به اصل و مبدائي بر ميگردد كه سرچشمه آفرينش است و در واقع اين اپيزود اول است و مهم ترين وجه اين واقعه فرهنگي در اپيزود دوم مي باشد. وآن اينكه اين جريان فكري كه متولد شده در طول رشد خود بـا چه عارضه ها و بلايايي دست به گريبان است كه بايد براي رفع آنها چاره انديشي بشود. كه اگر غيراز اين باشد تمامي زحمات بي حاصل جلوه خواهد كرد.
اگر عاشورا به عنوان يك الگو در مورد فرهنگ شهادت و حفظ آرمـانهـا مدنظر باشد كه هست ! مي بينيم كه از همان لحظات پاياني واقعه، اين تبليغ توسط آدمهاي باقي مانده شروع مي شود. حتي نخستين اين تبليغات ، براي كساني است كه خود شاهد اين جريان بوده اند. يعني در كوره اين ماجرا دست و پا ميزده اند. حال چه در جبهه مخالف و چه جبهه موافق ولي دور از آتش درگيري . اينجا ناچارم كه به اتفاقات مشترك بين واقعه كربلا و جريان هشت سال دفاع مقدس بپردازم . تا در پايان كه نتيجه گيري اين بحث پايان مي پذيرد قضيه ملموس تر شود .
در كتاب « تكليف است برادر » و يا « بمو » و « صاعقه » از انتشارات بنياد حفظ آثار و ارزشهاي دفاع مقدس بحث هائي وجود دارد كه جاي تحمل و تعمق بيشتري را مي طلبد و محور آن بحثها به آغاز جنگ تحميلي سپاه كه تازه شكل گرفته بر مي گردد كه سپاه تازه شكل گرفته براي جذب نيرو در دفاع از آرمانهائي كه خود اين ملت براي به دست آوردنش چه رنجهايي را تحمل كرده دچار چه مشكلاتي مي شود .
و حتي در تهيه مهمات براي دفاع نيز طوري با آنها برخوردمي شود كه گويي يك نيروي خارجي و غير ايراني درگير اين قضايا مي باشد.
در بدو ورود حسين ابن علي(ع) نيز اين تبليغ پخش و منتشر مي شود كه حسين(ع) و يارانش نيروهاي خارجي هستند و خود ابا عبدا... به ناچار در طول سفر خود به هر جا كه مي رسد و با هر كارواني كه برخورد مي كند درباره نهضت خود بحث و گفتگو را آغاز مي كند تا ضمن تفهيم رسالت حركت خود ازآنها مي خواهد دركمال آزاد فكري با اين نهضت همكاري كنند وبعد مشخص مي شود خيلي از كسانيكه سر به سجده دارند حسين ابن علي(ع) را مسلمان نمي دانند و شايد اين قضيه را هم كم و بيش شنيده و يا خوانده باشيد كه : زمانيكه حضرت علي (ع) در محراب ضربت مي خورد بسياري بانگ مي زنند كه مگر علـي هم نماز مي خوانده خوب اين نتيجه درست تبليغ كردن دشمن مي باشد و رمز پيروزي او.
در واقعه خرمشهر و زمانيكه دست شهيد جهان آرا براي دريافت كمك از هر سويي كوتاه
مي شود بنا به روايت اشخاص باقي مانده و بنا به اسناد منتشر شده ، ايشان ناچار مي شود تا از حربه تبليغي پيشوايان مذهبي خود الهام گرفته و عمل نمايد.
پس تعدادي از خواهران خرمشهري را مامور مي كند تا به حضور حضرت امام برسند و صداي مظلوميت خرمشهر را بگوش ايشان برسانند . اين خواهران مامور مي شوند در طي مسير خرمشهر تا تهران در هر جا كه صلاح دانستند اين صداي مظلوميت را حتي در نماز جمعه بگويند تا شايد كمكي برسد و شهر از سقوط نجات پيدا كند .
و اگر نگاهي نمايشي به اين قضيه فوق داشته باشيم مي بينيم كه اين تبليغ و افشاگريها در چهار چوب يك تئاتر خياباني و يا نقالي براي خود جا و مكان باز مي كند و قابل عرضه در اين ژانـرهـا مي شود.
همچنانكه حضرت زينب (س) نيز در حركت كاروان بعد از واقعه كربلا شروع به افشاگري و بيان اهداف حركتي برادرش مي كند تازه آن وقت است كه مردم هوشيار مي شوند كه چه
فاجعه اي اتفاق افتاده كـه بـه دنبـال اين افشاگريها در طول زمان نهضت هاي خون خواهي حسين ابن علي(ع) شكل مي گيرد.
بيان اين قضيه و ماندگاري آن به علت اين است كه اين قضيه شكلي نمايشي و سنتي به خود مي گيرد و از تماميت امكان هاي نمايشي مرسوم براي بيان واقعه كمك گرفته مي شود و چون اين جريان در بطن مردمي رسوخ پيدا مي كند. در واگويي قصه هاي كربلا خود مردم نويسنده، كارگردان و بازيگر آن مي شوند. چون يك آئين و اين آئين به بهانه هاي مختلف اجرا و در اذهان جا مي گيرد .
تلخي قضيه خرمشهر و شايد بيشتر نقاط مرزي ايران در اوائل دفاع ، آن زمان شدت مي گيرد كه در گرماگرم نبرد، اين دفاع نه تنها توسط دشمن كم رنگ جلوه داده مي شد بلكه شايد بسياري از دوستان هم ناخواستـه به اين آتش هيزم اضافه مي كردند . به نحوي كه گاهي اين شـك به وجود مي آمد كه اين يك جنگ واقعي است يا يك درگيري ساده مرزي؟
در واقع نبرد دلسوزانه رزمندگان در دوجبهه بال باز مي كند . يكي اينكه بايد بجنگند و يكي اينكه به بعضي ها بفهمانند كه ما در حال نبرد هستيم و اين شكل دوم تلختر.
اكنون با اين فاصله تاريخي چكار بايد كرد؟
آدمهاي اين مقطع درگير بمباران تبليغي رسانه هايي هستند كه به راحتي تن پوش هر واقعيتي را پوستين وارونه مي كنند . اين از يك سو و از سوي ديگر مسائل عديده اقتصادي در اين برهه مزيد بر علت گشته تا يك فرهنگ شكل گرفته به دست فراموشي سپرده شود.
در اين راستا مجبورم كه پرانتزي ديگر باز كنم و اين موضوع را به اجمال هم كه شده نگاهي بيندازم و آن رسالت سازمان و ارگاني عظيم به نام آموزش و پرورش ميباشد. اما قبل از بيان آن پرانتز خاص ، بايد ياد كنيم از تمامي شهداي آموزش و پرورش اعم از دانش آموز و يا استاد و ياد اين بزرگان جاودان باد.
آيا غير از اين است كه دبستان منزل دوم هر فردي ميباشد كه در آينده بايد چرخي از هزار چرخ اقتصادي و فرهنگي و سياسي اين كشور را بچرخاند؟ كه سرچشمه آن آموزش و پرورش ميباشد. مسئله اين است كه اين ارگان پايه ريز آينده فكري ، سياسي و اخلاقي اين كشور در راستاي ماندگاري و نشر اين دستاورد هشت ساله چه كار شاخصي را انجام داده ؟ شايد يك نگاه به متون تدريسي حل مسئله را راحتر كند .
اين ارگان در مواد تدريسي خود فقط در فاز ادبيات چه كاري را تاكنون انجام داده كه فردا بتواند آنرا به عنوان سندي ارائه كند و بگويد كه من هم در برپايي اين نهضت و تداوم اين فرهنگ پايداري تلاش خود را كرده ام . اما آنچه كه در ذهن باقي مي ماند درسهايي است كه در اوائل ورود هر كسي به محيط آموزشي به او آموزش داده ميشود. اگر جا، جاي صفحات ادبي به نحوي از خاطرات و اتفاقات ثبت شده در جريان دفاع بنا به شرايط سني و مقطع تحصيلي استفاده بيشتري مي شد . امروز اين فاصله احساس نمي گرديد . امروزه ديگر آن دانش آموز عنوان نمي كرد كه همت كيست ؟ جهان آرا ايراني بود ؟
قضيه ايكه دريافت و پذيرش اين فرهنگ را در جامعه كم رنگ كرده، شايد اين قضيه باشد كه: ما تنها به بزرگداشت يا د شهدا پرداخته ايم نه اينكه اين كار غلط است ! بلكه چرا اين بزرگداشت برگزار مي شود؟ و اين كه اين اشخاص كه به خاطر آنها بزرگداشت برگزار شده چرا به اين كارها دست زده اند. از اهم مسائل است .
و قضيه ديگر ، فاصله گرفتن از اين شهدا به اين شكل كه ، گاهي در مباحث و يادمانها از آنان طوري صحبت مي شود كه اين تصور پيش مي آيد كه آنها زميني نبوده و دسترسي به آنها امكان ناپذير است . درحاليكه آنها نيز آدمهائي از همين جنس آدمهاي كوچه و خياباني هستند كه هر روز آنها را مي بينيم و در تماس دور و نزديك با آنها هستيم ، بدون اينكه تصوري
غير زميني از آنها داشته باشيم .
و اگر اين اصل نخست در ادبيات و سپس در نمايش مورد نظر واقع بگيرد . چون اشخاص ديگري كه در نمايشهائي غير جنگي مي بينيم. آنگاه نزديكي به اين دست آدمها شروع مي شود .
بنياد شهيد چندين دوره جشنواره تئاتر راه انداخت، در آنها سعي كرده تا به نحوي اين رسالت را دنبال كند. يعني در عين اينكه فرزندان شهدا را درگير كار هنري كرده سعي داشت تا از اين طريق كمكي به ماندگاري آن رسالت هائيكه اين شهدا دنبال كردند، بنمايد .
اما اين جشنواره ها هم كه نمي دانم هم ادامه دارد يا نه ؟ خالي از اشكال نبود كه بايد خود اين مبحث نيز جداگانه مورد پژوهش و بررسي قرار گيرد .
و اين بررسي در اين راستا باشد كه آيا اين جشنواره ها توانسته آنچه كه مدنظر مسئولين بوده رسالت لازمه را به انجام برساند؟ و يا اينكه در روند اين كار نياز به چه سرمايه هاي علمي ديگري وجود دارد ؟
نمايش در فطرت خود زيباترين وسيله بيان و در عين حال وسيله اي براي تخليه فشار هاي روحي خاصي است كه ناخوداگاه بر انسان سنگيني مي كند . حال چرا بايد اين نيروي قوي در پيچ و خم درست درك نكردن دستور العملها نابود شود !
يكي از اشكالاتي كه به اين جشنواره وارد بود اين بود كه شركت در اين جشنواره مختص مدارس شاهد بود يك ! و دوم اين كه حداقل چيزي كه مشاهده مي شد . عدم استفاده از نيروهاي متخصص در امر نمايش براي آموزش بود آنهم در سطح شهرستانها .

1- جشنواره هاي تئاتر فرزندان شاهد كه توسط معاونت فرهنگي بنياد شهيد برگزار مي شد.
ما هشت سال را پشت سرگذاشته ايم كه فرهنگي را به وجود بياوريم به نام فرهنگ پايداري ! اگر فرهنگ عاشورا ماندگار شد فقط به اين خاطر است كه به عنوان يك فريضه در اذهان از نسلي به نسل ديگر منتقل شد .
و بيشترين علت ماندگاري، شيوه ايست كه براي آن انتخاب شده يعني شيوه نمايش .
زيرا نه تنها به تجربه بلكه به قضاوت علم هم ، كلمات اگر در وضعيت نمايشي قرار بگيرند بيشتر در ذهن ماندگاري پيدا مي كنند . دانش آموز امروزي ما چه مطلبي از گذشته تحصيلي خود در رابطه با مسئله مورد نظر، با خود به زندگي اجتماعي و خانوادگي امروزيش آورده ؟
در گذشته كه رسانه ها اين چنين گستردگي نداشت .
دسته هاي تعزيه و پرده خواني به مناسبت هاي مختلف در كوي و برزن ها به بيان وقايع كربلا مي پرداختند.
و يا در قهوه خانه ها مراسم نقالي و شاهنامه خواني تداوم داشت و يك شاهنامه خوان در عين اينكه پايه و اساس قصه اش را داستانهاي حماسي تشكيل مي داد ولي در لابه لاي اين حماسه گريزي نيز به سلحشوري بزرگان دين مي زد.
تماميت اينها دست به دست هم داده اند و فرهنگي را به وجود آورده اند كه نتيجه اش سلحشوري نيروهاي رزمنده در جبهه هاي امروزي بود و آنها با شناخت و آگاهي به اين گذشته پربار برنامه ريزي اخلاق جنگي را پي ريزي مي كردند .
باز روي سخن را به طرف آموزش و پرورش و در زاويه ديگر به طرف كساني بر مي گردانم كه بشكلي داعيه فرهنگ سازي را در اين كشور به يدك مي كشند.
بي شك ملتي كه از گذشته خود و شيوه ماندگـاري خود بي خبر است هميشه مورد هجوم باقي مي ماند .
اين هجوم در گذشته شكلي فيزيكي تري داشت و امروز شكل فرهنگي به خود گرفته و چون ضحاك مار به دوش در پي تخليه مغز نسل جوان است .
و اين نسل كه اگر اغراق نكرده باشم ارتباط خود را با گذشته و شكل گيري آن بهتر است بگوئيم گم كرده ، تا اينكه بگوئيم قطع كرده . بايد تحولي تازه براي آن انديشد.
بغير از تعدادي آثار چاپ شده از طريق ارگانهاي ذيربط در امور جنگ درباره ايثـارگريها و رشادت ها و سختي هاي آن دوران ، آنهم در تيراژي محدود و با اين وضعيت كتاب خواني در ايران ! و اينكه جوانان اگر مطلبي هم ميخوانند فقط در محدوده كتابهاي كنكور است و
رنگين نامه ها . چگونه انتظار داريد كه آن گذشته و شيوه زندگي و تفكر به اين نسل منتقل شود .
بعد از گذشت دو دهه از آغاز انقلاب و پايان دفاع مقدس با كمال تاسف جاي مقالات و داستانهايي از اين دست در ادبيات مدرسه اي ما خاليست و اگر از سر ناگزيري هم مطلبي
گفته شده با نام «جنگ» به ثبت رسيده .
چرا نبايد اين واقعيت آشكار كه اين ملت دفاع كردند نه جنگ در اذهان گنجانده نشود . هنوز اين نكته ظريف ، يعني بين جنگ و دفاع فاصله است براي اذهان روشن نشده .
وقتي از اذهان حرف مي زنيم منظور ذهن و نگاه جوانان است . به عنوان يك معلم با اين واقعيت تلخ بارها مواجه شده ام هنوز دفاع مردمي ايران در قبال يك تهاجم گسترده در ادبيات ما راه باز نكرده و روز به روز و ساعت به ساعت از مبدا دور مي شويم .
چه رسانه اي مي تواند اين فاصله را پر كند ؟ اين سوالي اساسي است كه بايد به آن پاسخ داد. پاسخي كه كاربري آن به رسميت شناخته شده باشد .
بي شك در داستان نويسي و ادبيات نمايشي ، كشورهاي ديگري از ما پيشي گرفته اند و اين پيشي گرفتن در نتيجه علل بسيار مهمي از جمله شناخت خوب مردم آن سرزمينها از فرهنگهاي خود، اساطير خود و در نهايت توجه خاص به ادبيات مذهبي است/ بسياري از فيلمها و نمايشهاي غير ايراني اگر به آشكارا در تبليغ اين نوع ديدگاه ها نمي پردازند ، ولي در لابه لاي متون خود و ساختارهاي هنري به اين پنجره نگاهي دارند و از همه مهمتر حمايتهايي است كه به اشكال مختلف از به وجود آورندگان آثار ميشود .
هزينه هاي هنگفتي سرازير مي شود تا تصويري از ورود يك توپ گرد به داخل يك دروازه توري در صفحات تلويزيون و روزنامه ها جان بگيرد كه در پسوندش آن هوراها و داد و قيل ها را در رسانه هاي نوشتاري و تصويري داشته باشيم .
همين نوجوان كه طومار بلند اسامي آدم هائي را حفظ است كه در سرتاسر دنيا مي گيرند تا پابه توپ بزنند ، ديگر در هيچ كجاي ذهنش جاي خالي براي حفظ اسامي كساني كه از آن سوي كردستان تا خرمشهر را نگهبان و دروازه بان بودند آنهم با پوست و گوشت خود ، ندارد.
چون به نوعي خود ما هم اين اسامي را درذهن مان ثبت نكرديم مگر فقط براي برگزاري هفته يا روزي مخصوص در سال .
مگرنه اين است كه درجنگ و دفاع، زندگي جريان عادي خود رامي گذراند. بچه ها به دنيا
مي آيند . آنهائيكه عمرشان به پايان رسيده خواهند مرد و كساني كه جفتي براي خود پيدا
كرده اند در تلاشند تا به او برسند .
خانه هاويران مي شود واز همان لحظه ويراني نقشه آباد كردنش در ذهن صاحبش نقش
مي گيرد. بسياري از كسان به خانه بر نمي گردند و در نتيجه بسياري از نگاه ها تا ابد به در دوخته مي ماند .
بسياري با تني پر از يادگار مقاومت برمي گردند و فقط در دل خود شادند كه مردانه جنگيدند و دفاع كردند و شايد كم كم بي وفائيها باعث مي شود كه دراصل كاري كه انجام داده اند شك كنند.
آيا اين بودن ها نمي تواند موضوع ادبي و يك ژانر ادبي نمايشي باشد ؟
يكي از اثرات نمايشي كردن اين نوع وضعيتها اين است كه نمايش به خاطر هم نفس بودن با تماشاچي خود از شكلي زنده تر كمك مي گيرد و باور پذيري را بيشتر مي كند و از همه مهمتر انسان موجودي است كه هميشه در پي ديدن و لمس كردن حركتها بوده و نمايش اين خلاء را براي او پر كرده اما پيش از اين بايد كاري ديگر را و شايد هم موازي ، اين كار انجام داد و آن اينكه در پژوهش ها روشن شود كه علت گريز مردم از ديدن نمايش هائي با موضوعات جنگي چيست ؟
و اينكه وضعيت و موقعيتي ايجاد شود، تا نويسندگان و كساني كه علاقه مند به اين ژانر هستند فرصت مطالعاتي بي دغدغه اي داشته باشند. به دور از بعضي مشكلات اقتصادي و غيره ... زيرا همچنان كه يك كشور به نيروي نظامي ، پزشكي ، مهندسي و غيره نياز دارد به نيروهائي كه جهت دهنده باشند و به شكلي نگهبان ميراثهاي اخلاقي و فرهنگي باشند دارد و كمال بي انصافي است كه بگوئيم مردم اين فرهنگ را تمام و كمال به دست فراموشي سپرده اند.
اشكال از اينجاست كه ما نتوانسته ايم آن تشنگي را درست دريابيم و آب را آنچنان كه شيوه سيراب كردن يك تشنه است در گلوي ذهني او سرازير كنيم .
مردم مي خواهند در جريان وقايع فرهنگي قرار بگيرند. اما نه به طور رسمي و اطو كرده .
سالن هاي نمايش خالي است ! امري آشكار ! بنياد شهيد بايد كانالي ديگر را براي نفوذ به اين جبهه پيدا كند.
شايد، ايجاد كانونهاي نويسندگان ، راه اندازي جشنواره اي با مضامين به شرط پشتوانه اجراي آزاد در شهرهاي مختلف، ايجاد كانونهاي محلي نمايشي به دور از تكلفها و سختگيري ها و يا به معناي درست درك نكردن مسائل نمايشي توسط مسئولين شهرستان، استفاده و بهره وري از نيروهاي متخصص و داراي سابقه در امر نمايش به عنوان برنامه ريز .
و نبايد فراموش كرد كه محيط آموزشي پرورش دهنده نيروهاي آتي اين كشور است . سرمايه گذاري در اين امر و راه اندازي گروه هاي نمايش در مدارس بدون در نظر گرفتن اينكه آيا با مدارس شاهد در ارتباط هستند يا نه .
با آرزوي موفقيت براي خانواده بزرگ تئاتر و كسانيكه به نحوي در گسترش فرهنگ
انسان سازي تلاش مي كنند .

نويسنده: عليرضا حنيفي
منبع: اداره امور هنري و نمايشي معاونت پژوهش و ارتباطات فرهنگي بنياد شهيد
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده