نگاهي به كتاب مهاجر كوچك
دوشنبه, ۲۷ دی ۱۳۸۹ ساعت ۰۰:۰۰
نويد شاهد/اين كتاب از سري كتاب هاي «قصه فرماندهان» با موضوع «جنگ ايران و عراق»، كه محسن مطلق آن را تدوين كرده است.
به گزارش خبرنگار نويد شاهد، مهاجر مهربان، زندگي شهيد اسماعيل دقايقي است. اين كتاب كه يازدهمين جلد از مجموعه «قصه فرماندهان» است شامل عناوين «هجرت، مجسمه، بازجويي، دانشگاه، ميتينگ، اسلحه، ديوار، مرز، حكم، سوسنگرد، بازگشت، بدر، اسير يا مجاهد، تيپ 9 بدر، آخرين تماس، آخرين ديدار، انتهاي يك جاده و امانت و.. مي شود.
در بخشي از اين كتاب ميخوانيم :
از يك بازجويي شروع مي شود: «نام: اسماعيل ـ نام خانوادگي: دقايقي ـ فرزند: قنبر ـ شماره شناسنامه 11172 ـ متولد 1333 مسجد سليمان ـ شغل: هنرجوي هنرستان صنعتي شركت ملي نفت ايران ـ اهواز» يعني ساواك فهميده كه زير مجسمه ي ديكتاتور بزرگ رضا شاه بمب دستي گذاشته بوده اند اما بمب عمل نكرده و مجبور شده اند دوباره بمب را دربياورند و به رودخانه ي كارون بياندازند. گويا فهميده كه گروه كوچكي تشكيل داده اند و اسمش را گذاشته اند «منصورون»؟ آخر هم معلوم نشد و بازجو پرونده ي او را هر طور كه دلش خواسته بود تكميل كرد و به رئيس بالاتر سپرده بود بي آنكه به كاغذهاي سياه شده توسط اسماعيل حتي نگاهي بيندازد. پشت وانت پر شده از اسلحه و شهيد اسماعيل دقايقي دارد با خود فكر مي كند كه چه مردم خوبي. هر وقت كه امام فرمان مي دهد اسلحه ها را از پادگانها مي برند و هر وقت امام دستور مي دهد اسلحه ها را پس مي آورند. به طوري كه پشت وانت ديگر جاي سوزن انداختن نماند. بعد سه تا از اسلحه ها را تحويل مي گيرد به اميد اينكه براي منطقه ي آغاجاري سپاه تاسيس كند. و اما از زيباترين و شورانگيزترين قصه هاي اين مجموعه قصه «مرز» است كه نهايت زيبايي و شور در به نمايش درآوردن روحيه ي مبارزه و دفاع از مرز و بوم اسلامي را در يك رزمنده به نمايش گذاشته است: قصه، قصه ي رزمنده اي است (شهيد اسماعيل دقايقي) كه براي فيلمبرداري به يكي از روستاهاي مرزي مي رود اما بر اثر ديدن صحنه هاي جنگ و بي رحمي عراقي ها همان موقع دوربين را زمين مي گذارد و اسلحه اش را برمي دارد و در همان لحظه به مبارزه ي مسلحانه با دشمن مي پردازد و دشمن را وادار به عقب نشيني مي كند. شهيد دقايقي پيشنهاد كرده است كه گرداني تشكيل دهد كه تمام افراد آن اسراي عراقي باشند. در ابتدا پيشنهادش رد مي شود ولي در نهايت گردان را با اسراي عراقي تشكيل مي دهد و چنان روي آنها تاثير مي گذارد كه: «مجاهدين هميشه به اسماعيل مي گفتند: «اگر صدام را شكست داديم و در عراق جمهوري اسلامي به راه انداختيم، تو را با خود به عراق مي بريم؛ چرا كه ما نمي توانيم دوري تو را تحمل كنيم...» و بالاخره: «وقتي كه اسماعيل را به خاك سپردند، مجاهدين نزد خانواده اش آمدند و به آنها گفتند: «پيكر اسماعيل در خاك ايران امانت است، ما آن را بعداً به عراق خواهيم برد. به كربلا، چرا كه او فرمانده ي ما بود.» همسر اسماعيل، فرزندان او زهرا و ابراهيم را زير چادرش گرفته بود و دلداري مي داد: «بچه ها پدرتان در نامه اي كه روزهاي آخر نوشته بود قول داده كه روز قيامت كنار در بهشت منتظر ما مي ماند...»
كتاب «مهاجر كوچك» با شمارگان 6000 نسخه، در 82 صفحه، قطع پالتويي و با قيمت 5000 ريال، توسط نشر شاهد منتشر شد.
نظر شما