من از موصل آمده ام، روايتي ناب از مقاومت رزمنده ايراني در اسارت
جمعه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۰۰:۰۰
نويد شاهد:كتاب "من از موصل آمده ام" خاطرات جانباز آزاده، اروج قياسي به قلم رضا قلي زاده عليار توسط نشر شاهد منتشر شده است. در بخشي از كتاب مي خوانيم: بعثي ها بدجوري بچه هاي اسير را مي زدند و اگر همين جور پيش مي رفت عاشوراي ديگري در اردوگاه رقم مي خورد...
به گزارش خبرنگار نويد شاهد،اين كتاب در هفت بخش و به خاطرات اسارت اين جانباز از زبان خود او مي پردازد.
نويسنده در ابتدا در قالب بيوگرافي داستان گونه، به صورت مختصر از كودكي خود مي گويد، و سپس وارد زمان جنگ شده و بيشتر حجم كتاب به دوران اسارت اين جانباز مي پردازد.
در بخش انتهايي كتاب نيز مجموعه اي از عكسهاي در كودكي، در دوران دفاع مقدس و برخي مدارك مرتبط با ايشان گردآوري شده است.
تدوين و نگارش اين كتاب را "رضا قلي زاده عليار" انجام داده است و نشر شاهد آن رامنتشر كرده است. در گوشه اي از كتاب بخوانيم : "بعثي ها بدجوري بچه هاي اسير را مي زدند و اگر همين جور پيش مي رفت عاشوراي ديگري در اردوگاه رقم مي خورد. بچه هاي آسايشگاه 20 را ريختند بيرون و پاهايشان را به فلك بستند، دهانشان را هم با دمپايي مي گرفتند كه صدا نكنند. شروع كردند به زدن، اما عزاداري بچه هاي اسير ادامه داشت".
«تو آسايشگاه ما سيدي بود كه او هم عقايد عجيبي داشت. مي گفت:
- اين همه دعا مي كنيد كه چي، خودتان را مسخره كرده ايد؟ آدم حاجتش را از خدا نمي خواهد و اگر خواست، مي گيرد.
به كسي اجازه نمي داد در كارهاي شخصي اش كمكش كنند. يك كاسه ي آلومينيومي داشت كه شايد سالي يك بار مي شست. هر وقت از جنگ صحبت مي كرديم، مي گفت:
- امام بايد دستور بدهند پيرمردها بيايند در جبهه ها كشته شوند تا كشور از شر طاغوتي ها خلاص شود. اين ها اگر زنده بمانند جوانان را منحرف مي كنند. ما هم مي خنديديم. آسايشگاه هم عوض شد. خبر رسيد كه سيد مريض شده. همگي ناراحت شديم. «اصغر علي زادگان» هم آسايشگاهي سيد مي گفت:
- وقتي مريض شد نشست رو به قبله و گفت: خدايا تا امروز توان تحمل اسارت را داشتم و هيچ گله و شكايتي هم ندارم. اما ديگر طاقتم تمام شده. نجاتم بده. نگذار بيش از اين زجر بكشم.
دعاي سيد تمام شد. چند دقيقه بعد سرباز عراقي آمد آسايشگاه. نام چند نفر از پيرمردها را خواند كه فردا به ايران مي روند. يكي از آنها سيد بود. از تعجب كم مانده بود شاخ در بياوريم. خدايا تو چقدر نسبت به بندگانت مهربان هستي. بعد از رفتن سرباز سيد گفت از خدا اين طور بخواهيد و حاجت خود را بگيريد.
او خوانده بود و دعايش هم به درجه ي اجابت رسيده بود. اين حكايت سيد تأثير معنوي خوبي بر ما داشت و در دعاها توجه مان را بيشتر و بيشتر مي كرديم.»
خاطره شيريني بود از كتاب «من از موصل آمده ام». كتابي كه رضا قلي زاده عليار، از خاطرات جانباز آزاده اروج قياسي تدوين و نگارش كرده است.
اين كتاب پر از خاطرات تلخ و شيريني است كه در جنگ و اسارت و حتي قبل تر از آن بر اين رزمنده ي ديروز و آزاده امروز گذشته است.
هم راوي خوب روايت كرده است و هم نويسنده ساده نوشته است كتاب مي تواند همراه خوبي براي لحظات جوانان امروز باشد.
در مجموع كتاب نگارشي جذاب و خاندني دارد و با ايجاد فضا ساز هاي مناسب در پرداخت داستان موفق عمل كرده است.
گفتني است ؛ كتاب "من از موصل آمده ام" نوشته "رضا قلي زاده عليار"در نخستين جشنواره كتاب سال تبريز در بخش انقلاب اسلامي و دفاع مقدس شايسته تقدير معرفي شده و لوح تقدير هيئت داوران به مولف اين اثر اهدا شد.
كتاب "من از موصل آمده ام " خاطرات آزاده "اروج قياسي" از اهالي تبريز است كه به سفارش معاونت پژوهش و ارتباطات فرهنگي بنياد شهيد و امور ايثارگران آذربايجان شرقي در سال 1388 در در 240 صفحه و سه هزار نسخه و بهاي 2500 تومان توسط نشر شاهد منتشر شده است.
انتهاي پيام/ هما زحلي
نظر شما