از هر فرصتي براي خدمت به نسل جوان بهره مي جست
يکشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۰ ساعت ۰۰:۰۰
نويد شاهد:بي ترديد در ميان ابعاد و جوانب گوناگون شخصيت شهيد آيت الله مفتح، جنبه فرهنگي، بروز و تبلور بيشتري دارد. او از آغازين ساليان تحصيل تا لحظات پاياني حيات، همواره در سپهر و قلمرو فرهنگ به مجاهده پرداخت و در اين مسير طولاني يادگارهائي ارجمند بر جاي نهاد. استاد ارجمند جناب حجت الاسلام و المسلمين سيد هادي خسروشاهي كه خود از برجستگان اين عرصه اند، در پاسخهاي مكتوب خويش ، جنبه هائي از كارنامه فرهنگي آن شهيد گرانمايه را مورد بازبيني قرار داده اند.
از سابقه آشنائي خود با شهيد دكتر محمد مفتح نكاتي را بيان كنيد.
بنده وقتي در سال 1332 به قم آمدم، پانزده سال داشتم و از لحاظ سني دقيقا ده سال كوچك تر از مرحوم مفتح بودم كه متولد1307 بود، پس به طور طبيعي در اين مرحله نمي توانستم روابطي دوستانه با اساتيدي چون شهيد بهشتي، شهيد مفتح و امام موسي صدر داشته باشم. ولي چون فردي كنجكاو و بسيار اجتماعي بودم و به اغلب جلسات و منازل اساتيد سر مي زدم، عملا آشنائي من با اساتيدي چون مرحوم مفتح و شهيد بهشتي و ديگران، به رغم تفاوت سني و تحصيلي، زود آغاز شد. مرحوم مفتح متولد همدان بود. او در يك خانواده روحاني به دنيا آمده بود و پدرش مرحوم حاج شيخ محمود مفتح از طلاب دوره هاي نخستين حوزه علميه قم در زمان مرحوم آيت الله حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي به شمار مي رفت. اخوي من، مرحوم آيت الله آقا سيد احمد خسرو شاهي كه از شاگردان برجسته و معروف مرحوم حاج شيخ بود، با اغلب يا همه طلاب آن دوران آشنائي داشت، چون تعداد كل طلاب حوزه در آن زمان بيش از چند صد نفر نبود و آشنائي با آنان، در محيطي كوچك و فضاي حوزوي درسي، امري طبيعي بودو همين آشنائي طلاب آن دوران با اخوي، باعث آشنائي زود هنگام من با خود آن آقايان يا فرزندانشان مي شد... مثلا وقتي در همان سالهاي نخست ورود من به قم شايد سال 32 يا 33 مرحوم حاج شيخ محمود مفتح، پدر دكتر مفتح به قم آمده بودند و من به ديدار ايشان رفتم، وقتي فهميدند كه من برادر«آقاي سيد احمد آقا» هستم، خيلي احترام كردند و از اخوي به عنوان يك شخصيت علمي برجسته و عارفي وارسته در حوزه در دوران حاج شيخ نام بردند. و همين ديدار با ايشان در منزل مرحوم دكتر مفتح، سرآغاز آشنائي من با دكتر مفتح شد.
شهيدمفتح خود در آن دوران، چه شخصيت و يا معروفيتي در حوزه علميه قم داشتند؟
مرحوم مفتح در آن دوران، يكي از مدرسين حوزه علميه ويكي از دبيران مدراس جديد قم به شمار مي رفت و در اوساط حوزوي به فضل و دانش معروف بود... ولي البته بايد اشاره كنم كه اشتغال ايشان وشهيد بهشتي در مدارس جديد، در آن دوران، خيلي مورد استقبال حوزويان كهنه انديش نبود و آنها فكر مي كردند كه اينها به خاطر مسائل مادي به تدريس در مدارس دولتي يا ملي قم مانند دبيرستان حكيم نظامي يا دين و دانش پرداخته اند...در حالي كه هدف اصلي اين بزرگواران، با توجه به روشن بيني و آينده نگري كه داشتند، رخنه در درون فرهنگ و حضور در مدارس، براي تربيت نسل جديد بود، البته بخش مادي امر، در عين اينكه هدف اصلي آقايان نبود، ولي بي ترديد تامين هزينه زندگي از راه تلاش و كوشش خاص، در استقلال فكري آنها نقش داشت، چون خود را وابسته به «وجوهات شرعيه» و دريافت «شهريه!» نمي دانستند و ضمن اداره معاش و زندگي خود، به پرورش جوانها همت گماشته بودند كه به نظر من، هر دو بخش، قابل تقدير و تقديس است و اصولا چرا يك عالم ديني يا «روحاني» حتما بايد وابسته به «وجوهات شرعيه» باشد و ممرمعاش او از اين مسير تامين گردد؟ كه در بعضي اوقات ملاحظات خاص ! موجب نوعي «عوام زدگي » و صدور نظرياتي موافق تمايل «عوام الناس» بر مي گردد كه در اين زمينه در كتاب «مرجعيت و روحانيت» اساتيدي چون علامه طباطبائي و شهيد مطهري و ديگران به بحث و بررسي پرداخته اند.
نوع فعاليتهاي شهيد مفتح در قم، علاوه بر تدريس چگونه بود؟
شهيد مفتح و همفكران ايشان، از هر فرصت و وسيله مشروعي براي خدمت به جامعه و نسل جوان بهره مي جستند و علاوه بر تدريس در حوزه و مدارس در «ايام تبليغ» هم بيشتر در ماه مبارك رمضان و محرم براي سفرهاي تبليغي به شهرهاي مختلف ايران مي رفتند كه بي ترديد اين امر، در كل در روشنگري جامعه نقش عمده و اساسي داشت. علاوه بر اين نوع فعاليتهاي علمي فرهنگي تبليغي در قم و ديگر شهرهاي ايران، شهيد مفتح با همكاري شهيد بهشتي و مرحوم شيخ حسن نوري همداني، موسسه اي را تحت عنوان «كانون اسلامي دانش آموزان قم » تأسيس نموده بودند كه مركز اصلي آن پس از تثبيت، در منزلي در خيابان ارم كوچه ارك، جنب منزل مرحوم آيت الله آقا سيد احمد زنجاني (پدر آيت الله حاج آقا موسي شبيري زنجاني) قرار داشت و هر هفته و يا به مناسبتهاي مختلف جلساتي، به ويژه براي دانش آموزان و فرهنگيان قم تشكيل مي دادند كه البته شركت در آن براي عموم آزاد بود و اينجانب نيز چند بار در آن جلسات حضور يافتم كه با توجه به نوع برنامه هاي اخلاقي فرهنگي، در واقع براي جوانان بسيار مفيد و آموزنده بود.
متأسفانه بعدها «ساواك» با پي بردن به نقش سازنده مدارس و اين قبيل نهادها، ايشان را هم مانند شهيد بهشتي از آموزش و پرورش «اخراج» و يا «دور» نمود و حتي ايشان را براي مدتي تبعيد كرد. البته مي دانيم كه شهيد بهشتي، نخست مجبور شد به تهران برود و سپس براي چند سال، به پيشنهاد مراجع تقليد، عازم آلمان شد و اداره مسجد هامبورگ را به عهده داشت، ولي شهيد مفتح پس از برگشت به قم، در حوزه علميه، در مرحله اي از اين دوران فعاليت خود، به تشكيل «مجمع علمي اسلام شناسي » اقدام نمود كه گروهي از فضلاي جوان حوزه علميه در اين جلسات با نظارت ايشان، شركت داشتند و با طرح و انديشه و برنامه ريزي شهيد مفتح، به تأليف يا ترجمه آثار مفيدي در زمينه هاي گوناگون اسلام شناسي مي پرداختند كه پس از بازبيني و ويرايش مورد لزوم در جلسات، همه آن آثار، با مقدمه مرحوم شهيد دكتر مفتح به چاپ مي رسيدند كه باز اين امر، در تغذيه فكري نسل جوان به ويژه دانشجويان و يا طلاب جوان حوزه علميه قم نقش داشت و در واقع،آنان را با دنياي فكر و انديشه و نويسندگي و تاليف و ترجمه آشنا مي نمود و به نظرم بيش از ده پانزده كتاب مفيد در اين دوره از سوي مجمع علمي اسلام شناسي منتشر گرديد... ولي اين بار نيز «ساواك» حساسيت پيدا كرد و موسسه را تعطيل نمود.
شهيد دكتر مفتح با نشريات آن دوران حوزه علميه قم هم همكاري مي كردند يا فقط به تربيت جوانان و تدريس مي پرداختند؟
بله. مرحوم مفتح علاوه بر تاليف و ترجمه، در مجله «مكتب اسلام» كه در اوائل و قبل از پيدايش و انتشار «مكتب تشيع»تنها نشريه حوزه علميه قم به شمار مي رفت، درباره نقش علماي اسلامي در پيشرفت علوم، مقالاتي مي نوشت كه به نظرم در سال چهارم از ايشان منتشر گرديد. من هم در اين دوران با مجله مكتب اسلام همكاري داشتم و مقالاتي با امضاي مستعار ـ س.هدي. تبريزي يا بعدها، با اسم اصلي، مي نوشتم... پس از مكتب اسلام، وقتي سالنامه و فصلنامه «مكتب تشيع» توسط آيت الله هاشمي رفسنجاني و شهيد دكتر باهنر منتشر گرديد، هم ايشان و هم اينجانب از نويسندگان آن بوديم... پس از مدتي كه دائره نشر در حوزه علميه قم گسترش يافت و سالنامه هائي مانند «معارف جعفري» زير نظر آقاي محصل يزدي منتشر شدند، باز ايشان و اينجانب با آن همكاري قلمي داشتيم كه البته همكاري ايشان، بعدها، به علت مسافرت به تهران و اقامت در آن قطع شد، ولي من ظاهرا تا آخرين سال انتشار «معارف جعفري» با آن همكاري داشتم...البته به طور طبيعي در آن دوران همكاري قلمي با مطبوعات قم، دوستي و رفاقت ما با شهيد مفتح بيشتر شد و روابط صميمانه تري داشتيم. اشاره به اين نكته هم در اين جا بي مناسبت نيست كه شهيد مفتح مانند شهيد مطهري، استاد صدر بلاغي و بعضي ديگر از اعاظم فعلي حوزه علميه قم، مدتي هم در موسسه جديد «دارالتبليغ» تدريس مي كرد و آن را براي بيداري و آگاهي طلاب جوان مفيد مي دانست...ولي بعدها كه مسائل اختلافي پيش آمد، مرحوم مفتح ديگر به آن موسسه نرفت، ولي شهيد مطهري به تدريس خود ادامه داد وروزي به اينجانب گفت، «من كه در دانشكده دولتي تدريس مي كنم، چرا در «دارالتبليغ» تدريس نكنم؟!» و نخستين ثمره اين تدريس هم كتاب «سيري در نهج البلاغه» است كه در واقع سرآغاز نهج البلاغه شناسي در حوزه علميه قم بود.
آيا استاد مفتح آثار و تاليفات خاصي هم داشتند يا آثار ايشان فقط همين مقالاتي هستند كه در مطبوعات قم چاپ مي شدند؟
ايشان در دوران اقامت در قم، علاوه بر اشراف و نظارت بر كتابهاي مجمع علمي،آثاري اعم از تأليف و ترجمه از خود به يادگار گذاشت كه مهم ترين آنها عبارتند از :« روش انديشه» در شرح منطق منظومه حاج ملا هادي سبزواري (كه با تقريظي از مرحوم استاد علامه طباطبايي منتشر گرديد) «حكمت الهي و نهج البلاغه» كه رساله پايان نامه دوره دكتراي ايشان است و«آيات اصول اعتقادي قرآن» و ترجمه سه جلد نخستين تفسير «مجمع البيان» و يا همكاري در ترجمه مجلدات بعدي است... البته مجموعه مقالات ايشان در «مكتب اسلام»، «مكتب تشيع» و «معارف جعفري» و «مقدمه ها» بر كتابهاي مجمع علمي، در صورت چاپ مستقل، خود كتاب ارزشمندي درباره مسائل گوناگون اسلامي اجتماعي خواهد بود... علاوه بر اينها، مجموعه اي از سخنرانيهاي ايشان هم كه عمدتا درباره نهضت و حركت اسلامي ايران و مسائل حكومت و غيره است، خوشبختانه چاپ شده و در اختيار علاقمندان است و اي كاش همه اي آثار، تحت عنوان «مجموعه آثار استاد شهيد» جمع آوري و در چند مجلد آبرومند به چاپ مي رسيد.
ديگر فعاليتهاي فرهنگي اجتماعي، سياسي ايشان چگونه بود؟
توضيح اين نوع فعاليتهاي استاد شهيد نيازمند تاليف كتابي است و خوشبختانه اخيرا برادرمان، آقاي رحيم نيكبخت، كتابي تحت عنوان :«زندگي و مبارزات آيت الله شهيد دكتر مفتح» منتشر ساخته كه به همه اين جهات اشاره شده است، ولي بد نيست اشاره كنم كه از ديگر فعاليتهاي فرهنگي اجتماعي ايشان، تدريس در دانشكده الهيات، سخنرانيهاي اجتماعي سياسي در دوران پيش از پيروزي انقلاب و پس از آن است... و همچنين سفرهاي متعدد ايشان است به كشورهاي مختلف از جمله عراق، لبنان، سوريه ومصر كه با هدف نشر فرهنگ اسلامي، ايجاد همكاري بين مذاهب اسلامي، كمك به مبارزين فلسطين و لبنان و... انجام مي گرفت و اتفاقا يكي از اين سفرها، همزمان با درگذشت مرحوم دكتر شريعتي و انتقال جنازه نامبرده به «دمشق» بود كه مرحوم مفتح درآن مراسم شركت داشت. يكي ديگر از كارهاي اجتماعي و مفيد ايشان، دعوت از شخصيتهاي اسلامي بلاد مختلف بود كه عمده ترين آنها دعوت از مرحوم استاد عبدالفتاح عبدالمقصود، دانشمند و محقق معروف مصري بود كه به ايران سفر كرد. عبدالفتاح هشت جلد كتاب درباره حوادث زندگي امام علي عليه السلام تاليف كرده كه بارها در مصر و بيروت چاپ شده و ترجمه فارسي آن توسط مرحوم آيت الله طالقاني و برادر عزيزم، دكتر محمد مهدي جعفري انجام گرفته و بارها از سوي «شركت انتشار» چاپ شده است.
شما عبدالفتاح را قبلا مي شناختيد؟
نه، من كتاب ايشان درباره حضرت علي عليه السلام را ديدم و خوانده بودم، ولي خودش را قبل از سفر به ايران نديده بودم و در اين سفر كه به نظرم در سال 1356 انجام گرفت، او را نخست، در تهران، در منزل جناب فخرالدين حجازي (شفاه الله) و بعد در ديدارش از حوزه علميه قم، در قم ديدم و در مذاكراتي كه انجام مي گرفت و من هم حضور داشتم، معلوم مي شد كه مرد آگاه و با انصافي است و حقايق را فداي مصلحت يا عقيده مذهبي خود، نمي كند.
درباره فعاليتهاي سياسي ايشان توضيحي ارائه نمي كنيد؟
من اشاره كردم كه مرحوم شهيد مفتح از همان آغاز در قم و سپس در تهران، در همه فعاليتهاي علمي فرهنگي خود، جنبه سياسي امور را هم در نظر داشت و به همين دليل بارها بازداشت و زنداني و تبعيد شد.. و اين فعاليتها، در سالهاي پيش از انقلاب و اوائل پيروزي انقلاب اسلامي، به اوج خود رسيد كه اغلب دوستان از چگونگي آن آگاه هستند و نيازي به تكرار و شرح بسط اينجانب نيست... و همين فعاليتها بود كه دشمن خارجي، توسط مزدوران داخلي، اين شخصيت ارجمند و برجسته را هدف قرار داد و او را از انقلاب اسلامي گرفت و كوردلان و كج انديشان،وي را در محل دانشكده الهيات به شهادت رساندند طوبي له و حسن مآب.
بعضي از نويسندگان و فضلاي اين مجمع عبارت بودند از : محمد مصطفوي كرماني، مهدي طارمي، عقيقي بخشايشي، سيد كاظم ارفع و مرحوم شيخ مصطفي زماني، نخستين كتابي هم كه از سوي اين مجمع منتشر گرديد، ترجمه كتاب «الشيعه و الحاكمون» علامه شيخ محمد جواد مغنينه (از علماي لبنان) بود كه مرحوم زماني آن را ترجمه نموده بود و تحت عنوان :«ساواك را برانگيخت... و استاد شهيد به سازمان امنيت قم احضار گرديد و اخطار گرفت !... و روي همين حساسيت هم مجوز نشر و امتياز مجله : «اسلام شناسي » كه مورد درخواست استاد مفتح بود، صادر نشد!... كتابهاي : اسلام و حقوق كارگران، ابراهيم بت شكن يا قهرمان توحيد و كتاب به سوي اسلام يا آئين كليسا از جمله انتشارات مجمع علمي بود. بعد از انتقال شهيد مفتح به تهران، فعاليت اين مجمع نيز خاتمه يافت،ولي مرحوم مصطفي زماني، موسسه اي به نام «پيام اسلام» به وجود آورد كه در سطحي ديگر فعاليت داشت و بيشتر كتابهاي ترجمه اي خود را منتشر مي ساخت.
منبع: ماهنامه شاهد ياران، شماره 14
انتهاي پيام/ز
نظر شما