سه‌شنبه, ۰۲ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۰۵:۳۰

گفت و گو با حجت الاسلام و المسلمين سيد علي اكبر محتشمي پور

درآمد

همسويي و همراهي برخي دولت هاي عربي با رژيم صهيونيستي از لحاظ پيدايش اين رژيم در خاورميانه، همواره به دولت هاي مترقي و نيز به جنبش هاي انقلابي منطقه آسيب جدي وارد كرده است. از پشت خنجر زدن اين دولت ها به برخي كشورها و جنبش هاي رهايي بخش كه براي آزادي فلسطين گام برمي داشتند قابل شمارش نيستند.
هشدار سيدحسن نصراللّه دبير كل حزب اللّه به برخي دولت هاي عربي در جريان جنگ 33 روزه سال2006 كه حزب اللّه را ماجراجو توصيف كردند، و ملت هاي مسلمان را از تقديم هر گونه كمك معنوي به اين حزب منع كردند فراموش نكرده ايم. حجت الاسلام و المسلمين سيدعلي اكبر محتشمي پور دبيركل كنفرانس بين المللي حمايت از حقوق ملت فلسطين، و سفير پيشين جمهوري اسلامي در دمشق در اين گفتگو چگونگي همدستي و نقش يكي از اين دولت هاي عربي را در زمينه شناسايي چهره حاج عماد مغنيه كه شش ماه بعد به شهادت ايشان منجر شد فاش كرده است كه با هم مي خوانيم:

براي آغاز بحث و آگاهي خوانندگان از چگونگي شكل گيري مقاومت اسلامي، ابتدا بفرماييد انگيزه اسرائيل براي حمله نظامي به لبنان در سال 1982 چه بوده است؟


بسم اللّه الرحمن الرحيم.
در ارتباط با اهداف حمله رژيم صهيونيستي به لبنان، تصور مي كنم كه اين رژيم سه هدف را دنبال مي كرد. دو هدف را از قبل پيگيري مي كرده، و هدف سوم آني و فوري بود كه بعد از پيروزي هاي نيروهاي سپاه و بسيج و ارتش در جبهه هاي نبرد حق و باطل بخصوص بعد از فتح خرمشهر بوجود آمد:
هدف اول: بعد ازجنگ هاي سپتامبر سياه كه در سال 1970 در اردن صورت گرفت و رژيم ملك حسين به نمايندگي از اسرائيل توانست فلسطيني ها را قلع و قمع كند، و كشتار عظيمي را بوجود بياورد، و نيروهاي مقاومت فلسطين را از اردن اخراج كند. در نتيجه اين كشتار مرزهاي اردن و اسرائيل در برابر عمليات مقاومت فلسطين بسته شد، و اين مرزها براي اسرائيل كاملاً امن گرديد. زيرا نيروهاي ملك حسين نقش ژاندارم اسرائيل را ايفا مي كردند.
در پي رويدادهاي خونين سپتامبر سياه، نيروهاي مقاومت فلسطين حركت شان را به جنوب منتقل كرده و اين منطقه عملاً به صورت پايگاه اصلي حركت مقاومت فلسطين بر ضد اسرائيل درآمد. در آن مرحله بيشترين عمليات مسلحانه كه بر ضد اسرائيل در داخل سرزمين هاي اشغالي فلسطين يا در مناطق گوناگون جهان تحقق مي يافت، در جنوب لبنان برنامه ريزي مي شد. از سوي ديگر نيروهاي انقلابي سراسر دنيا كه از مقاومت فلسطين حمايت مي كردند، يا مي خواستند به حركت هاي انقلابي و رهايي بخش در دنيا دست بزنند، به جنوب لبنان مي آمدند، و برنامه ريزي شان را آنجا انجام مي دادند. فلسطيني ها هم به آنها كمك مي كردند و آموزش نظامي مي دادند.
اين تحركات، اسرائيلي ها را به شدت نگران كرده بود، و آرزو داشتند همان گونه كه دولت اردن، فلسطيني ها را قلع و قمع كرد، دولت لبنان هم آنان را قلع و قمع كند. ولي دولت لبنان از قدرت متمركز و ارتش قوي برخوردار نبود تا مقاومت فلسطين را سركوب كند. از سوي ديگر احزاب و سازمان هاي لبناني، شاخه هاي مسلح نظامي در اختيار داشتند كه توان آنها با قدرت ارتش لبنان برابري داشت، و از طرف ديگر با مقاومت فلسطين روابط دوستانه داشتند. ولي اسرائيل مأموريت سركوب فلسطيني ها را به حزب ماروني كتائب (فالانژ) و جريان هاي همسوي خودش واگذار كرد. لذا از سال 1975 نيروهاي فالانژ با فلسطيني ها در بيروت درگير شدند و فلسطيني ها به ناچار به دفاع از خود برخاستند. با آغاز جنگ هاي داخلي در لبنان، كشتارهاي عظيمي بر ضد فلسطيني ها صورت گرفت، ولي حوادثي كه در چارچوب جنگ هاي داخلي اتفاق افتاد، فالانژها نتوانستند فلسطيني ها را قلع و قمع كنند. چون قدرت مقاومت فلسطين بيش از قدرت فالانژها بود. بر اين اساس اسرائيل تصميم گرفت بطور مستقيم وارد عمل شود، و كار فلسطيني ها را يكسره كند.

هدف دوم: تلاش براي به سازش كشاندن اعراب. امضاي معاهده صلح كمب ديويد ميان قاهره و تل آويو، مصر را به عنوان بزرگترين دولت عربي از ميدان رويارويي اعراب و اسرائيل خارج كرد، و اين رويكرد اسرائيلي ها را به شدت خرسند ساخت. زيرا مناخيم بگين نخست وزير وقت رژيم صهيونيستي علاقمند بود بجاي اينكه با همه اعراب يكجا طرف شود، تصميم گرفت دولت هاي عربي را در زاويه تنگ قرار دهد، تا آنها را مجبور كند به صورت انفرادي با اسرائيل سازش كنند، و به او امتياز دهند، و اين رژيم را مشروع بدانند.
لذا مانع اصلي امضاي قراردادهاي صلح يك جانبه ميان رژيم صهيونيستي و اعراب بعد از داستان كمب ديويد، فلسطيني ها بودند كه در جنوب لبنان و بيروت و ساير اردوگاه هاي لبنان حضور چشمگير داشتند. البته هيچ دولت عربي با داشتن انبوه مخالفان سازش با رژيم صهيونيستي نمي تواند در مذاكرات سازش شركت كند. بايد در درجه اول اين موانع را بردارد، تا بتواند اهدافش را تحقق بخشد. بنابراين اسرائيل براي متقاعد نمودن دولت لبنان به منظور امضاي قرارداد صلح همچون قرارداد كمپ ديويد، تصميم گرفت مقاومت فلسطين مستقر در لبنان را قلع و قمع كند تا جاده سازش در برابر همه دولت هاي عربي صاف شود.

هدف سوم: بعد از پيروزي رزمندگان اسلام در جبهه هاي دفاع مقدس در برابر رژيم بعثي عراق، به خصوص زماني كه خرمشهر روز سوم خرداد سال 1361 آزاد گرديد. اين آزادي بسيار چشمگير بود. آزادي خرمشهر مانند آزادي شهرهاي بزرگي كه در جريان جنگ هاي اول و دوم جهاني اتفاق افتاد تعبير شد. دشمنان مطمئن شده بودند كه جمهوري اسلامي ايران هرگز نمي تواند خرمشهر را باز پس بگيرد. زيرا عراقيها اين شهر را آنقدر مستحكم كرده بودند كه به نظر آنان آزادي آن امكان پذير نبود. خب نيروهاي ايران با شجاعت و رشادت توانستند خرمشهر را آزاد كنند، و بلافاصله اسرائيلي ها احساس كردند اگر سرزمين هاي ايران آزاد شود، با توجه به ايده اي كه در آن روز مطرح بود «امروز ايران- فردا فلسطين» راه براي آزادي فلسطين در برابر پيشروي نيروهاي ايراني هموار مي شود. البته نبايد فراموش كرد كه رواياتي در اسلام و نيز در يهوديت وجود دارد، و حاكي از آن است كه قوم يهود بار ديگر قبل از ظهور امام زمان(عج) توسط سپاهيان ايراني كه پرچم هاي سياه در دست دارند شكست مي خورند، و فلسطين و مسجد الاقصي آزاد مي شود. اين روايات تاريخي اسرائيلي ها را كاملاً به وحشت انداخته بود، كه امكان دارد سپاهيان ايراني پس از آزاد سازي عراق خود را به مرزهاي فلسطين برسانند، و اين سرزمين و قدس شريف را آزاد نمايند. همه مسلمانان دنيا آگاهند كه آزادي قدس شريف يكي از ايده هاي اوليه امام خميني(ره) بوده و اين ايده تاكنون اسرئيلي ها را به شدت به وحشت انداخته است. روي اين حساب اسرائيلي ها براي اينكه خاكريزهاي خود را از مرز فلسطين به عمق سرزمين هاي لبنان و سوريه منتقل كنند، با اقدام سريع بخشي از لبنان را به اشغال خود درآوردند. البته اسرائيل امكان داشت اهداف گذشته اش مانند از بين بردن مقاومت فلسطين در لبنان و تلاش براي برقراري صلح با دولت لبنان را در دراز مدت انجام دهد. ولي آزادي خرمشهر باعث شد كه اسرائيل در اجراي اهداف درازمدت خود سرعت عمل نشان دهد و براي نجات خود، لبنان را اشغال كند و ريشه هاي مقاومت را در لبنان بسوزاند. به هر حال اسرائيل در سال 1982 اين كار را در لبنان انجام داد ولي تلفات سنگيني در نيروي انساني متحمل شد. از سوي ديگر اسرائيل خوب مي دانست كه انگيزه هاي ديني و معنوي قوي ميان گروه هاي فلسطيني و احزاب سكولار لبناني وجود ندارد. اين احزاب بيشتر به دنبال اهداف كوتاه مدت سياسي شان هستند. حتي مقاومت فلسطين هم به دنبال اهداف و انگيزه هاي سياسي گرايش پيدا كرده بود. امكان دارد انگيزه سياسي تا حدودي كاربرد داشته باشد، اما از نظر آنان تا مرز شهادت كاربرد ندارد. روي اين حساب اسرائيلي ها وآمريكايي با مطالعاتي كه انجام داده بودند، به اين نتيجه رسيده بودند كه اسرائيل با كمترين هزينه مي تواند طرف مقابل را به زانو دربياورد. علاوه بر اينكه درگيري هاي جنگ داخلي لبنان موجب تضعيف و فروپاشي جبهه داخلي لبنان شده بود. موضوع ديگري كه اسرائيل را براي اين حمله گستاخ كرده بود، مردم جنوب لبنان از عملكرد فلسطيني ها خشمگين شده بودند. بخصوص كه شيعيان جنوب عملكرد فلسطيني ها را قبول نداشتند. كارهاي زشت و غيراخلاقي كه فلسطيني ها مرتكب مي شدند موجب رنجش خاطر شيعيان شده بود. اسرائيلي ها مي دانستند كه مردم جنوب لبنان در مقابل آنان مقاومت نخواهند كرد. با اين ايده وارد سرزمين لبنان شده، و با پنج لشكر ظرف يك هفته خود را به بيروت رساندند. از آن طرف هم در بقاع غربي تا مرز سوريه پيشروي كرد، و نيروهاي سوري را از شهر زحله راندند و تمام پايگاه هاي موشكي سوريه را در همان وهله اول در مناطق بقاع و بقاع غربي و مرزهاي سوريه از كار انداختند. كار بجايي رسيده بود كه هلي كوپتر هاي اسرائيل به راحتي تانك هاي سوريه را شكار مي كردند، لذا اسرائيل سريع توانست مقاومت را در لبنان سركوب كند.

در برابر پيشروي نظاميان اسرائيل مقاومتي صورت گرفت؟


خير... مقاومتي وجود نداشت... همه تسليم وضع موجود شده بودند.

در آن مرحله ائتلافي از دولت هاي سوريه، عراق، الجزائر، ليبي و يمن جنوبي بنام جبهه پايداري وجود داشت كه اصولاً اين جبهه براي رويارويي با اسرائيل بوجود آمده بودند. اين جبهه چرا در مقابل يورش اسرائيل به لبنان بي تفاوت نشست، و سهل انگاري كرد؟


از ابتداي تشكيل اين جبهه، عراق با عضويت در آن مخالفت كرد. بعثي هاي عراق هيچ گاه زير بار مقاومت و مقابله با اسرائيل نرفته بودند. در جنگ هاي گذشته هم نيرو به سوريه اعزام مي كردند، ولي اين نيروها جنبه نمادين و نمايشي داشتند. زماني كه در سوريه سفير بودم، سوري ها نقل كرده اند زماني كه جنگ هاي سالهاي 1967 و 1973 اتفاق افتاد، به فرماندهان نيروهاي عراقي كه در سوريه متمركز بودند گفتيم چرا در جنگ شركت نمي كنيد؟ چرا به ما كمك نمي كنيد؟ عراقي ها مي گفتند «ماكو اوامر» يعني از بغداد دستور شركت در جنگ به ما داده نشده است. تا آخر هم از بغداد به آنها دستور نرسيد كه از سوريه در برابر اسرائيل دفاع كنند. بر اين اساس عراقي ها شعار تند سر مي دادند ولي در مرحله عمل جا مي زدند و كارشان ضربه زدن از پشت بود. از پشت به جبهه پايداري خنجر مي زدند. الجزائر و ليبي هم كه عضو اين جبهه بودند، فاصله جغرافيايي زيادي با لبنان و فلسطين داشتند. امكان نداشت در يك چنين جنگ شتاب زده اي عملاً نيرو اعزام كنند و كمك نمايند.

بي تفاوتي آن دولتها را سهل انگاري و ناتواني ميدانيد يا مانند برخورد برخي دولت هاي عربي در جنگ سال 2006 بين حزب اللّه و رژيم صهيونيستي و جنگ 22 روزه غزه با اسرائيل همدست شده بودند و خيانت كردند؟


نمي توانم بگويم كه برخي از اين دولت ها همدست اسرائيل بودند ولي روحيه اي كه جمهوري اسلامي داشت، و بي درنگ به سوريه و لبنان نيرو اعزام كرد، هيچ كدام از دولت هاي عربي و اسلامي، نه يمن جنوبي و نه ليبي و نه الجزاير شجاعت و روحيه شورانگيز ايراني ها را براي كمك به مسلمانان لبنان و سوريه نداشتند. در ارتباط با همدستي برخي دولت هاي ميانه رو عربي با اسرائيل در جنگ 33 روزه اسرائيل با حزب اللّه و جنگ 22 روزه غزه، بايد گفت دولت هاي مصر و اردن و ديگران از قبل با اسرائيل رابطه مستقيم و غيرمستقيم و يا بصورت دو فاكتور رابطه داشتند. ولي آن دولتهاي سازشكار عرب در جريان حمله سال 1982 اسرائيل به لبنان كمك كردند، و اجازه دادند كه اسرائيل تا عمق سرزمين لبنان و تا نزديك مرز سوريه پيشروي كند. ولي نمي توان گفت كه جبهه پايداري همكاري كرد، ممكن است سهل انگاري كرده باشند. بهانه شان هم اين است كه يمن جنوبي امكانات كافي در اختيار نداشت و ليبي و الجزاير هم فاصله جغرافيايي شان زياد بوده است.

سوريه كه عضو اصلي جبهه پايداري بود چه موضعي داشت؟


سوريه و فلسطيني ها به اين دليل در اين بحران تنها بودند كه امكانات و تجهيزات نظامي و نيروهاي انساني شان كافي نبود. ولي چيزي كه مهمتر از تجهيزات نظامي مي باشد، انگيزه هاي معنوي و عقيدتي و اراده نيروهاي جنگجو است كه مهم تر از تجهيزات نظامي مي باشد. مگر رزمندگان حزب اللّه و مقاومت اسلامي لبنان چه امكاناتي و چه سلاحي در اختيار داشتند كه توانستند اسرائيل را به عقب نشيني از لبنان وادار كنند؟ نه نيروي هوايي و نه نيروي دريايي و نه تجهيزات و امكانات پيشرفته و سنگين نظامي داشتند. ولي از روحيه فداكاري و انگيزه هاي معنوي قوي برخوردار بودند كه از هرگونه سلاح پيشرفته كارآمدتر است. ارتش سوريه و نيروهاي مقاومت فلسطيني از انگيزه هاي معنوي و روحيه ايثارگري در آن زمان برخوردار نبودند.
در سال 1982 ارتش اسرائيل به مدت يك هفته سرتاسر جنوب لبنان و پايتخت اين كشور را اشغال كرد. در آن زمان قلعه (تاريخي) الشقيف را مستحكم ترين دژهاي مقاومت فلسطين در جنوب لبنان ياد مي كردند كه اگر اسرائيلي ها بخواهند آن را تسخير كنند، ماه ها بايد پشت اين قلعه بجنگند تا آن را از چنگ فلسطيني ها بيرون آورند. نيروهاي مستقر در اين قلعه هنگام حمله اسرائيل حتي يك شب هم مقاومت نكردند. بلافاصله آن را تخليه كردند. اسرائيلي ها در پيشروي يك هفته اي خود در خاك لبنان همه امكانات و سلاح هاي فلسطيني ها را از انبار تخليه و به فلسطين اشغالي منتقل مي كردند. اين وضعيتي بود كه در آن زمان وجود داشت. ولي الان ملاحظه كنيد كه نيروهاي مقاومت حماس و جهاد اسلامي در فلسطين در مقابل ماشين جنگي اسرائيل ايستادگي مي كنند. اسرائيل به مدت 22 روز نتوانست وارد غزه شود.

در آن شرايط كه قدرت اعراب فروپاشيده بود و همه سازمان ها و احزاب ناسيوناليست و سوسياليست عرب سرگردان شده بودند، روحانيون و جوانان شيعه لبناني با چه انگيزه و با كدام اميدي مقاومت را پايه گذاري كردند؟


آنچه كه امروزه در لبنان تحت عنوان مقاومت اسلامي با حزب اللّه، يا مقاومت مؤمنه وجود دارد، آن ها را محصول تفكر و انديشه بلند حضرت امام (ره) مي دانم. در حقيقت ما نرفته بوديم لبنان تا مقاومتي را ايجاد كنيم. ما رفته بوديم خودمان مقاومت كنيم. جمهوري اسلامي ايران نيرو به سوريه و لبنان اعزام كرد تا عملاً با اسرائيل بجنگند، و از سرزمين لبنان و مرزهاي سوريه دفاع كنند و اشغالگران را به عقب برانند. وقتي كفار به يك سرزمين اسلامي حمله مي كنند، همه مسلمانان وظيفه دارند از مسلمانان آن سرزمين دفاع كنند. اين وظيفه اوليه نيروهاي اعزامي جمهوري اسلامي ايران به منطقه بود. اصولاً به فكر كساني كه تصميم گرفتند نيروي ايراني به مرزهاي سوريه و لبنان اعزام كنند نيامده بود كه روزي مقاومت اسلامي در لبنان شكل بگيرد. صرفاً اين حركت به عنوان يك امداد فوري بود. ولي وقتي حدود سه تيپ در قالب دو هزار رزمنده وارد سوريه شدند، امام پس از آگاهي از تصميم، با اعزام اين همه نيرو به شدت مخالفت كردند و دستور دادند اعزام نيرو متوقف شود. ابتدا قرار بود هر شب يك فروند هواپيما نيرو و تجهيزات نظامي به سوريه منتقل شود تا تعداد نيروها به يازده لشكر برسد و در مرزهاي سوريه و فلسطين مستقر شوند. اما نيروهايي كه وارد منطقه شده بودند، آنجا ماندند و به دستور حضرت امام كار آموزش جوانان لبناني را آغاز كردند كه به تدريج مقاومت شكل گرفت.

تصميم گيري براي اعزام نيرو به سوريه و لبنان توسط شوراي عالي دفاع گرفته شد و حضرت امام خميني(ره) پس از آگاهي با اين تصميم مخالفت كردند. بفرماييد كه ماندن نيروهاي سپاه در لبنان تحت مسئوليت شرعي ولايت امام به عنوان ولي فقيه قرار گرفت؟


اصولا امام (ره) ايده هاي خودشان را در چارچوب نظام سياسي اجرا مي كردند. وقتي امام با اين تصميم سياسي نظامي مخالفت كردند، استقلال خودشان را بيان كردند، و از آن به بعد كليه تصميم گيري ها در وزارت امور خارجه و سپاه و ارتش و شوراي عالي دفاع در چارچوب انديشه امام شكل گرفت. تصميماتي كه گرفته مي شد در پرتو نظريات امام بود. امام از آن لحظه دستور دادند در لبنان مقاومت تشكيل شود و نظام سياسي جمهوري اسلامي از نظر مادي و معنوي حمايت كند تا مقاومت روي پاي خود بايستد و نيروهاي بيگانه را از لبنان اخراج كند.
در آن شرايط كه شخصيت هاي لبناني با حضرتعالي به عنوان سفير جمهوري اسلامي ايران در دمشق و نماينده حضرت امام در سوريه و لبنان تماس مي گرفتند و با سپاه ارتباط برقرار مي كردند، حاج عماد مغنيه هم حضور داشت؟ ايشان در آن مرحله چه جايگاهي داشت؟ آيا با نيروهاي اعزامي هم ارتباط برقرار كرده بود؟
اصولاً مقاومت كه با پيشنهاد امام(ره) شكل گرفت و حزب اللّه پايه گذاري شد، دو وظيفه داشت. نوع كار مقاومت دو جهت داشت. يكي جهت گيري نظامي، و ديگري جهت گيري امنيتي يا عمليات ويژه بود. البته اين دو وظيفه كه مقاومت اسلامي داشت به دو طيف و دو دسته از نيروهاي لبناني تفويض شده بود. وظيفه نظامي به يك جريان نظامي واگذار شده بود كه در رأس آن سيد حسن نصراللّه قرار داشت و مركزيت آن در شهر بيروت بود. يكسري از فرماندهان نظامي مقاومت هم در جنوب مستقر بودند، و به دستورات شوراي رهبري مقاومت عمل مي كردند. فرماندهي شاخه نظامي در منطقه بقاع هم بر عهده شخصيت ديگري واگذار شده بود.
عمليات ويژه امنيتي كه از اهميت فوق العاده برخوردار بود مسئوليت آن را حاج عماد مغنيه بر عهده داشت. به اين دليل كه حاج عماد مغنيه با توجه به پيشينه حضور او در سيستم نظامي جنبش فتح، و عمليات ويژه اي كه در چارچوب اين جنبش بر ضد اسرائيلي ها در جنوب لبنان انجام مي داد، بر اوضاع جنوب لبنان اشراف كامل داشت، و مناطق مختلف استراتژيك را مي شناخت، يعني يك راه طولاني را طي كرده و از تجربيات زيادي برخوردار بوده است. مانند يك كارشناس نظامي ارشد كه سال هاي طولاني عمر خود را در مسائل نظامي سپري كرده باشد. گمان نمي كنم در آن سال بيش از 21 سال سن داشت. اما از دوران نوجواني در صفوف مقاومت فلسطين و جنبش فتح حضور داشت. و چون يك آدم نابغه اي بود، از هوش و استعداد بسيار بالايي برخوردار بود. بسياري از مسائل را خيلي سريع آموخته و در يك رشته عمليات نظامي هم شركت كرده بود.

آيا در دوره هاي آموزش نظامي كه حزب اللّه در بقاع تشكيل داد شركت كرد؟


خير... ايشان نيازي به شركت در دوره هاي آموزش نظامي كه حزب اللّه در پايگاه جنتا در شرق بقاع داير كرده بود نداشت. افرادي كه در اين دوره هاي ابتدايي شركت مي كردند، از قبل آموزش نظامي نديده بودند. براي عمليات ويژه امنيتي دوره هاي تخصصي داير شده بود كه افراد با استعداد پس از گذراندن مراحلي به پايگاه هاي مخصوص در لبنان و خارج لبنان اعزام مي شدند. اصولاً حاج عماد جوانان لبناني و غير لبناني را آموزش مي داد. عمليات ويژه مافوق عمليات نظامي مي باشد. عمليات استشهادي كه بر ضد اشغالگران اسرائيلي در جنوب لبنان انجام شد، بخشي از سلسله وظايف عمليات ويژه بود كه شهيد عماد مغنيه مسئوليت آن را بر عهده داشت. عماد مغنيه در آن مرحله حدود 21 سال سن داشت و از تخصص بالايي برخوردار بود. سن بيشتر نيروهاي حزب اللّه در آن مرحله هم ميانگين 16 تا 25 سال بود. حزب اللّه سنين بالاي 25 سال را نمي پذيرفت.

نيروهايي كه به حزب اللّه مي پيوستند وابستگي گروهي قبلي هم داشتند؟


خير... حزب اللّه هيچ نيروي وابسته را نمي پذيرفت. بر اساس طرحي كه براي حزب اللّه تهيه كرده بودم، گروه هاي نظامي وابسته به احزاب لبناني به هيچ وجه اجازه نداشتند وارد حزب اللّه شوند، زيرا حضور هواداران و اعضاي احزاب اسلامي در حزب اللّه را مقدمه فروپاشي حزب اللّه مي دانستم. به حزب اللّه يادآوري كرده بودم كه قصد نداريم شركت سهامي داير كنيم.

سرنوشت احزاب و گروه هايي كه حزب اللّه را تشكيل دادند چه شد؟


هرگز اجازه نمي داديم وابستگان گروهي به حزب اللّه بپيوندند. شرط پيوستن به حزب اللّه اين است كه فرد هيچ وابستگي گروهي قبلي نداشته باشد، و اگر هم در حزبي و گروهي عضويت دارد، بايد حتماً استعفا دهد و يا حزب خود را منحل كند. به طور مثال رهبران حزب الدعوه شاخه لبنان حزب خود را منحل اعلام كرده و آنگاه به حزب اللّه پيوستند. شيخ علي كوراني يكي از بنيانگذاران حزب الدعوه (شاخه لبنان) به بيروت آمد و در پي بحث و همفكري ساير همكارانش حزب الدعوه را منحل كرد، و از آن به بعد در لبنان حزب الدعوه وجود نداشت.

برخي آگاهان و صاحبنظران معتقدند كه حاج عماد مغنيه قبل از پيوستن به حزب اللّه براي خودش يك سازمان انقلابي مستقل به نام سازمان جهاد اسلامي ايجاد كرده بود و عمليات شهادت طلبانه كه در آن مرحله اتفاق مي افتاد سازمان جهاد اسلامي مسئوليت آن را به عهده مي گرفت. آيا واقعاً همين طور بوده است؟


عملياتي كه در آن زمان صورت مي گرفت توسط يك سري سازمان ها و گروه هايي بود كه هيچ ارتباطي به حزب اللّه نداشتند. شايد حزب اللّه هم خبر نداشت كه چنين عملياتي در حال برنامه ريزي يا در حال اجراست. فرض كنيد جبهه مستضعفين، يا سازمان جهاني جهاد اسلامي و غيره... اين عمليات ويژه اي كه حاج رضوان انجام مي داد براساس سوابق گذشته اش بود كه با جنبش فتح داشت. يعني آن تيمي كه در جنبش فتح بود، همان حركت ها را با نگرش جديد اسلامي ادامه داد، و اين حركات خيلي مؤثر بود و در زمينه ضربه زدن به اسرائيل از كارايي بالايي برخوردار بود.

چه خاطراتي از شهيد حاج عماد مغنيه داريد؟


گمان كنم در زمستان 1982 اولين بار حاج عماد مغنيه را ديدم. در آن زمان اسرائيلي ها از بيروت تا منطقه خلده عقب نشيني كرده بودند. من از طريق جاده كوهستاني لبنان به بيروت رفتم، و جلسات متعددي با شخصيت هاي نظامي حزب اللّه داشتم. قرار شد با تيم عمليات ويژه هم ملاقاتي داشته باشم كه طبيعتاً انجام عمليات مسلحانه در درون پايگاه هاي اسرائيلي ها در جنوب لبنان در مسئوليت اين تيم قرار داشت. اولين بار در آن جلسه با چهره حاج عماد مغنيه آشنا شدم. ايشان را يك جوان سر حال و رشيد كه حدود 20 سال سن داشت يافتم. آثار بلوغ و شجاعت و اراده و تصميم در چهره او كاملاً نمايان بود. جلسه حدود 2 تا3 ساعت طول كشيد، و حاج عماد گزارشي از فعاليت ها و برنامه هاي تيم خودش ارائه داد.
دومين ملاقات با حاج عماد، گمان كنم در سال 1983 بود كه ايشان همراه چند نفر از برادران مقاوم براي ارائه گزارشي به سوريه آمد و مسائلي را مطرح كرد. يكي از مهمترين زمينه هاي موفقيت آقاي مغنيه اين است كه قبل از شكل گيري مقاومت با آقاي سيدحسن نصراللّه روابط بسيار صميمانه داشت. آن دو نسبت به مسائل آن مرحله ديدگاه مشترك داشتند. هم سن و سال و دوران جواني شان را در كنار يكديگر سپري كرده اند. با وجودي كه آقاي سيدحسن نصراللّه دوره هاي آموزش نظامي را در برخي پايگاه هاي فلسطيني ديده بود، ولي در زمان امام موسي صدر عضو برجسته و شاخص جنبش امل بود. آقاي عماد مغنيه هم كه در جنبش فتح فعاليت مي كرد باعث شده بود آن دو با يكديگر ارتباط تنگاتنگ داشته باشند. اين دوستي را تا نهايت همچنان حفظ كردند.
به طور معمول ميان يك تشكيلات امنيتي و يك تشكيلات سياسي همواره رقابت وجود دارد. اين تشكيلات در اغلب كشورها يكديگر را خنثي مي كنند و هميشه در حال رقابت هستند. تشكيلات امنيتي مي گويد من موفقتر هستم، و تشكيلات سياسي مي گويد من موفقتر هستم. تشكيلات اول مي خواهد امكانات بيشتري در اختيار داشته باشد، و تشكيلات دوم مي خواهد اختيارات بيشتري به دست بگيرد. اما اهميت جريان مقاومت اسلامي لبنان در اين است كه تشكيلات نظامي و تشكيلات امنيتي با يكديگر همكاري مي كردند و مكمل يكديگر بودند، و هيچ گونه رقابت و خنثي سازي يكديگر ميان شان وجود نداشت. لذا قدرت نظامي مقاومت اسلامي در پرتو اين همكاري حرف اول را در لبنان مي زد، عمليات ويژه امنيتي كه شهيد حاج رضوان در رأس آن قرار داشت، حرف اول را در لبنان ميزد، و هيچ قدرتي در لبنان وجود نداشت تا بتواند همطراز مقاومت اسلامي و نيروهاي نظامي حزب اللّه باشد.

حضرتعالي در مراسم تشييع حاج رضوان در بيروت حضور داشتيد و با سيدحسن نصراللّه دبيركل حزب اللّه ملاقات كرديد. كلاً روحيه ايشان را پس از شهادت حاج رضوان چگونه يافتيد؟


روز 14 محرم الحرام دو سال پيش (دو هفته قبل از شهادت حاج عماد مغنيه) در اجلاس قدس كه در سوريه از سوي جنبش حماس برگزار شد شركت كردم. پس از اجلاس تصميم گرفتم به بيروت بروم و با آقاي نصراللّه ديدار كنم. به بيروت خبر دادم كه من قصد آمدن دارم. ولي به من گفتند از آمدن به بيروت خودداري كنيد. من خيلي تعجب كردم كه چرا به من گفته اند به بيروت نروم. چرا كه هميشه استقبال مي كردند. يك روز بعد از سفارت كشورمان در دمشق خبر دادند كه براي من ساعت 14 بعد از ظهر ملاقاتي ترتيب داده اند. پرسيدم ملاقات با كيست؟ مسئولان سفارت گفتند در موعد مقرر آگاه مي شويد. چند دقيقه قبل از موعد ملاقات مرا سوار ماشين كردند و به مكان مخصوصي بردند كه ديدم آقاي نصراللّه حضور دارد. پس از گذشت چند لحظه حاج عماد مغنيه هم به ما پيوست. در آن جلسه تعدادي از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي هم حضور داشتند. در اين جلسه حدود دو ساعت درباره موضوع فلسطين بحث كرديم و يكسري اشكالات و پيشنهاداتي مطرح گرديد. آقاي نصراللّه پيشنهاد كرد براي اينكه استفاده بيشتري از اين جلسه بشود، جلسه مخصوصي هم با حاج رضوان گذاشته شود. شب بعد جلسه ديگري در حضور حاج رضوان و تعدادي از برادران تشكيل شد، و به طور مفصل درباره مسائل لبنان و فلسطين بحث و تبادل نظر به عمل آمد.
غرض از اين مقدمه مي خواهم به اين نكته اشاره كنم هنگامي كه به محل جلسه رفتم، منطقه اي است كه حاج رضوان در آن اقامت داشت، از نظر من به طرز وحشتناكي مسئله دار بود. با توجه به اهميت آقاي سيدحسن نصراللّه و آقاي حاج عماد مغنيه، اين منطقه براي اقامت آنها و ملاقات هايي كه در آن صورت مي گيرد، به هيچ وجه مناسب نيست. و به راحتي مورد شناسايي قرار مي گيرد.

همان منطقه كفر سوسه كه حاج عماد در آن ترور شد؟


آري... نه كنترلي و نه نگهباني وجود داشت. هر كسي خيلي راحت مي توانست در خيابان هاي اين منطقه رفت و آمد كند. اين نارسايي را براي برخي دوستان هم مطرح كردم كه اينجا خطرناك است. خب اين مسئله را آنجا مطرح كردم و مراتب نگراني خود را براي دوستان بيان كردم، شايد هم براي برخي افراد نامه نوشتم كه اين كار بسيار خطرناك است. برخي از دوستان گفتند كه سيستم حفاظتي حاج عماد مغنيه تغيير كرده است. سيستم حفاظتي حاج عماد در سالهاي گذشته كاملاً امنيتي و بسته بوده و به هيچ وجه در انظار ظاهر نمي شده است. رفت و آمدهاي ايشان بكلي سري بوده است. اما الآن حاج عماد شخصاً سيستم حفاظتي خود را تغيير داده و گاهي شخصاً و بدون محافظ رانندگي مي كرد و معتقد بود اين روش براي تسريع كارها بهتر جواب مي دهد. البته من شنيده بودم كه ايشان حدود پنج يا شش ماه قبل از شهادت يك سفر رسمي به عربستان صعودي داشته است.

اين ديگه خيلي خطرناك بود!!


شنيده بودم حاج عماد به دعوت يكي از خاندان آل سعود به عمره رفته بوده است. نمي دانم به دعوت ملك عبداللّه بوده يا به دعوت شخص ديگري! به هر حال به دعوت دولت عربستان سعودي بوده است. در عربستان هم ايشان را حفاظت شده با ماشين ضد گلوله جابجا مي كردند. بعد از مراسم عمره هم او را به مدينه منوره بردند. مي خواهم به اين نكته مهم اشاره كنم كه از سال 1982 كه اسرائيل وارد لبنان شد تا حدود شش ماه پيش از شهادت، هيچ تصويري در دنيا از حاج رضوان وجود نداشت. در هيچ جا و با هيچ كس ظاهر نشده بود. در ملاقات هايي كه شركت مي كرد به هيچ كس اجازه عكس برداري نمي دادند. آمريكايي ها و اسرائيلي ها براي تعقيب و بازداشت حاج عماد مغنيه فقط از عكس دوران جواني كه در پرونده او در جنبش فتح وجود داشته استفاده مي كردند. زماني هم كه آمريكا براي بازداشت و يا شهادت ايشان جايزه 25 ميليون دلاري تعيين كرد، همين عكس در اختيار سرويس هاي اطلاعاتي وجود داشت.
طبيعتاً در اين سفر عمره سعودي ها عكس جديد و به روز از حاج رضوان گرفته اند، و بي ترديد عكس جديد حاج عماد مغنيه در اختيار سرويس هاي آمريكايي قرار گرفته است. چون آمريكايي ها در فرودگاه و ساير اماكن عربستان حضور فعال دارند.

يعني امكان دارد مقام هاي عربستان عكس او را در اختيار آمريكايي ها قرار داده باشند؟


قطعاً اينطور است. گذرنامه او گذرنامه به روز بوده است، طبيعتاً سرويس هاي امنيتي و اطلاعاتي عربستان سعودي با توجه به هماهنگي كه با سرويس هاي آمريكايي در عربستان دارند راحت تر مي توانند از او عكس برداري كنند. بر اين اساس قيافه و چهره جديد حاج رضوان با عكس حدود 30 سال پيش كاملاً متفاوت بوده است. قبل از سفر به عربستان هرگز چهره حاج رضوان قابل شناسايي نبوده است. به نظر من علت اينكه او را شناسايي كردند، او خيلي راحت و آزاد بلند شده رفته عمره، با سيستم حفاظتي كه از شش ماه قبل تغيير داده است. در همان شبي كه به شهادت رسيد، به تنهايي و آزادانه به زيارت مرقد حضرت رقيه(س) در دمشق رفته بوده است. حاج عماد قبل از سفر عمره به عربستان، مخفيانه و با نام مستعار به همه كشورها سفر مي كرد. به آمريكا و اروپا و سوريه و برخي كشورهاي عربي مي رفت. به ايران مي آمد. هرجا كه مي رفت كسي او را نمي شناخت. ولي سفر عربستان سرگذشت او را به پايان رساند.

منبع:ماهنامه شاهد ياران، شماره 49
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده