چهارشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۱ ساعت ۱۲:۲۵

«شهيد صياد و هيئت معارف جنگ» در گفت و شنود شاهد ياران با امير سرتيپ دوم علي صادقي گويا


درآمد:
شهيد صياد شيرازي غير از آراستگي به صفات برجسته يك مسلمان متعهد، در عرصه نظامي نيز چهره اي بس عالم و كارآمد بود و توانست با برنامه ريزي هاي دقيق مديريتي و آموزشي، تحولي اساسي در آموزه هاي نظامي ايجاد كند. تشكيل هيئت معارف و تأثيرگذاري شايان توجه آن در آموزش نسل جديد نظامي، از جمله يادگارهاي ارزشمند آن شهيد است كه در گفت و گو با امير سرتيپ دوم علي صادقي گويا مورد بحث و بررسي قرار گرفته است.

نحوه آشنايي شما با شهيد صياد شيرازي چگونه بود؟
ايشان در سال 43 به دانشگاه افسري آمد و در سال 78 هم شهيد شد، يعني 35 سال در كسوت نظامي بود. آشنايي من با ايشان از سال 57 به بعد اتفاق افتاد، چون قبل از آن مسير خدمتي من و ايشان به گونه اي بود كه با هم ارتباطي نداشتيم. تازه وارد دانشگاه افسري شده و دانشجو شده بودم و هنوز به ما سردوشي نداده بودند. يك روز ديدم عده اي از آقايان از دوره رنجري برگشته اند و يك نفر جلوي آنها حركت مي كرد و حلقه گلي بر گردنش انداخته اند. بعد كه تحقيق كرديم، فهميديم كه اين آقا، دانشجو صياد شيرازي است كه در دوره رنجري، نفر اول شده است. ايشان در سال 43 وارد ارتش و در سال 46 ستوان شد. آن موقع دوره ها سه ساله بود. من در سال 57 رفتم كه دوره عالي توپخانه را بگذرانم. اساتيد يك به يك آمدند. مي دانيد كه عادت استاد و شاگرد است كه با نگاه همديگر را ارزيابي مي كنند. ديدم كه اين استاد با بقيه فرق دارد. با سروان حسام هاشمي همخانه بوديم و درباره موضوعات مهم با هم صحبت و قضايا را پيگيري مي كرديم و دلمان مي خواست آدم هاي مبارز را در ارتش شناسايي و با آنها ارتباط برقرار كنيم تا هم چيزهايي را ياد بگيريم و هم مطالبي را به آنها منتقل كنيم. به هر حال آن روز ديديم كه سرواني به نام صياد شيرازي آمد سر كلاس كه بسيار آراسته و مرتب و جدي بود. از همان اول هم رفت و روي تخته نوشت: «بسم الله الرحمن الرحيم». آن روزها رسم نبود كه استادي بيايد و اين كار را بكند. از همان موقع فهميديم كه او با ديگران فرق دارد و آدم متديني است.امااداره كلاس توسط ايشان به نحوي بود كه به دانشجوها اجازه نمي داد سئوالات خارج از درس بكنند. بسيار جدي درس مي داد. من و جناب هاشمي با هم مشورت كرديم و يكي دو جلسه ايشان را زير نظر گرفتيم و بعد جناب هاشمي در زنگ تفريح رفت و به بهانه پرسيدن سئوال به ايشان گفت كه ما مي خواهيم با شما ارتباط داشته باشيم. اين ارتباط برقرار شد و جلسات سه نفره گذاشتيم تا ببينيم به نفع انقلاب چه مي توانيم بكنيم. شهيد صياد هفته اي يكي دو بار به منزل ما مي آمد. جلسات براي مدتي برگزار شدند و ايشان اصرار داشت كه بيشتر از سه نفر نشويم و هر كسي حلقه هاي سه تايي تشكيل بدهد، ولي بيشتر از سه نفر نباشيم كه اگر يك وقت لو رفتيم، افراد ديگر لو نروند. ما واقعاً تصورش را هم نمي كرديم كه در سال 57 انقلاب پيروز شود. فكر مي كرديم حداقل چند سالي طول مي كشد و رژيم هم با بي رحمي تمام با مبارزين و به خصوص ارتشي هاي انقلابي برخورد خواهد كرد، به همين دليل بايد نهايت دقت را به كار مي برديم كه خود را حفظ كنيم و ابداً نشان ندهيم كه طرفدار انقلاب هستيم و اين، حقيقتاً كار دشواري بود. در ارتش نمي شد كار تشكيلاتي كرد، ولي از هر كسي كه سئوال كنيد مي بينيد كه به شكل فردي، هر يك كاري را به نفع انقلاب بود، انجام مي دادند. به هر حال ما به اين ترتيب با هم آشنا شديم و بعد از انقلاب هم كه به خاطر مسائل انقلاب با يكديگر ارتباط داشتيم و ايشان واقعاً راهنما و مايه دلگرمي ما بود.

در جلساتي كه به آن اشاره كرديد، چه موضوعاتي مطرح مي شدند؟
نمي دانم مخاطب با خواندن كلمه جلسه، چه تصوري در ذهنش نقش مي بندد.شايد خيلي ها تصور كنند كه كار ساده اي بود. شهيد صياد شيرازي يك ژيان داشت. آن را چند كوچه آن طرف تر پارك مي كرد و بعد در حالي كه اطرافش را كاملاً مي پاييد كه يك وقت كسي تعقيبش نكند، به خانه ما مي آمد. ما در آن خانه مستأجر بوديم.قبل از آمدن ايشان، در را باز مي گذاشتيم كه پشت در معطل نشود و كسي او را نبيند. ايشان افسر جمعي اصفهان بود و او را بهتر از ما كه در دوره عالي تحصيل مي كرديم و براي مدت كوتاهي، مأمور بوديم، مي شناختند، به همين دليل ايشان بايد بيشتر احتياط مي كرد. به هر حال در اين جلسات اطلاعاتمان را با هم مبادله مي كرديم كه مثلاً فلان يگان فلان كار را كرده و يا فلاني اين حرف را زده. اگر هم دستوري، اعلاميه اي از طرف حضرت امام(ره) آمده بود، درباره اش بحث مي كرديم و تصميم درباره آن را به جلسه بعد موكول مي كرديم تا در اين فاصله برويم ببينيم اوضاع از چه قرار است، افراد را تست مي كرديم كه آيا طرفدار انقلاب هستند يا نه و گرايشاتشان چيست و آيا مي شود روي آنها كار كرد يا نه و اگر مناسب بودند،آنها را جذب مي كرديم.به هر حال بايد اين فعاليت ها را به شكلي كاملاً غير محسوس انجام مي داديم كه هيچ ردپايي از ما باقي نماند.

با توجه به حساسيت تشكيل اين جلسات و اختناق شديد حاكم بر جامعه، از نخستين جلسه چه خاطراتي به يادتان مانده است؟
هر سه نفر ما سروان بوديم، ولي شهيد صياد شيرازي سه سال از ما ارشدتر بود و به همين دليل ما به ايشان به عنوان استادمان نگاه مي كرديم. ايشان جلسات را با تلاوت آياتي از قرآن آغاز مي كرد كه همين كار، پيام مهمي داشت، سپس دعاي فرج را مي خواند و ما هم تكرار مي كرديم. ما با آنكه از بچگي در مساجد و هيئت ها حضور پيدا مي كرديم، اين دعا را نشنيده بوديم! و برايمان تازگي داشت. معلوم بود كه آدم هاي خاصي اين دعا را مي خواندند. ايشان به ما گفتند كه اين دعا را حفظ كنيد و نشاني آن را هم دادند كه در مفاتيح صفحه فلان مي توانيد آن را پيدا كنيد. جلسه بعد كه ايشان آمدند، ما دعا را حفظ نشده بوديم و يك خرده خجالت كشيديم. اين روزها الحمدالله همه اين دعا را حفظ هستند و مي خوانند كه خيلي هم خوب است، ولي ما اولين بار اين دعا را از زبان ايشان شنيديم.آن روزها خيلي غصه داشتيم و مي خواستيم انقلاب پيروز و گرفتاري مردم تمام شود. گاهي هم احساس مي كرديم مردم، اوضاع را از چشم ما مي بينند.به هر حال وضع خوبي نداشتيم و به عنوان ارتشي خيلي زجر مي كشيديم. مخصوصاً آنهايي كه در حكومت نظامي بودند. ما چون در دوره عالي بوديم، الحمدالله در حكومت نظامي قرار نگرفتيم، ولي آنهايي كه مجبور شدند بروند، واقعاً خيلي مشكل داشتند. جنگ با عراق خيلي راحت تر از ايستادن در مقابل مردم بود و ديديم كه سربازان ما در مقابله با دشمن چقدر خوب پيش رفتند و جنگيدند، اما در خيابان ها و در مقابل مردم، مشكل داشتند. تمام مدت براي يك فرمانده اين دلهره شديد وجود داشت كه نكند اين سرباز، اين درجه دار كه تفنگ پر در دست دارد و به او اجازه تير اندازي هم داده اند، ناگهان عصبي شود و مردم را به گلوله ببندد. مردم هم كه يكدست نبودند. شايد كسي حرفي مي زد كه سرباز را تحريك و عصباني مي كرد و او هم مردم را به رگبار مي بست.بعضي از گروهك ها واقعاً قصد تحريك سربازها را داشتند و دنبال جنگ مسلحانه بودند. به هر حال ايشان در آن جلسات نماز حضرت امام زمان(عج) را به ما ياد داد كه دو ركعت بخوانيد و صد بار بگوييد اياك نعبد و اياك نستعين. با آن حالي كه آن روزها پيدا كرده بوديم، براي پيروزي انقلاب اين نماز را مي خوانديم.

در مورد اعلاميه هاي حضرت امام(ره) چه مي كرديد؟
ما ارتشي بوديم و طبيعتاً نمي توانستيم اعلاميه ها را در ارتش توزيع كنيم. ضرورتي هم نداشت چون هر يك از ارتشي ها بالاخره خانواده و فاميلي داشتند كه با مراجعه به مساجد شهر و روستايشان، اعلاميه ها را به دست مي آوردند. كاري كه ما مي كرديم اين بود كه در چند ماه آخر كه روزنامه ها آزاد شده بودند و اخبار حكومت نظامي و اخبار انقلاب و فرمايشات امام را با تيتر درشت مي نوشتند، در وقت راحت باش با عجله مي رفتيم و روزنامه ها را مي خريديم و به بهانه اينكه در وقت راحت باش داريم آنها را مي خوانيم، همه را جلوي چشم بچه هايي كه نمي رفتند روزنامه بخرند، مي گذاشتيم كه همان جا در كلاس بخوانند و بعد هم در ميان حرف هايشان، تكه هايي را بپرانند و ما متوجه بشويم كه بالاخره هر كسي چه گرايشي دارد و آدم هاي مناسب را جذب كنيم. البته بايد خيلي مراقبت مي كرديم، چون مي رفتند و مثلاً مي گفتند كه فلان كس فلان حرف را زده و گرفتار مي شديم. واقعاً هم نمي دانستيم كه انقلاب پيروز مي شود. اگر مي دانستيم از همان روز اول، شعار «مرگ بر شاه» را سر مي داديم، اما تا روز آخر هم كسي در پادگان نمي گفت مرگ بر شاه، چون قرار بود شاه با انقلاب از بين برود نه با پادگان، يعني كه قرار بود كار به صورت تدريجي انجام شود نه به شكل دفعي كه الحمدالله هم همين طور هم شد.

در هنگام پيروزي انقلاب، شما كجا بوديد؟
من در لشگر گارد بودم. شهيد صياد شيرازي در توپخانه بود و جناب هاشمي هم در لشگر 77 و هر كسي به سهم خود تلاش مي كرد. من در روز 22 بهمن در تهران بودم و از طرف دو فرمانده گردان رفتم و گفتم كه مي خواهيم به مردم ملحق شويم. از قبل به اندازه كافي راهنمايي شده بودم و در اصفهان فعاليت هايي مي كردم. دوستان طرفدار انقلاب، از جمله جناب هاشمي كه در لشگر 77 بود، كل اصفهان را هدايت مي كرد و كارهاي انقلابي اش را به عهده گرفت و واقعاً تمام اثاثيه و تجهيزات پادگان ها توسط افرادي كه طرفدار انقلاب بودند، حفظ شدند،وگرنه با حس تخريبي عجيبي كه بر كوچه و خيابان حاكم بود، بايد ضايعات زيادي را تحمل مي كرديم. همان چند پادگاني كه غارت شدند و گروهك ها سلاح هايشان را بردند، تا سال هاي سال اسباب درگيري و گرفتاري نظام بود. اينها خدمات كمي نبودند كه فقط خدا مي داند و كسي حرفش را نمي زند و لزومي هم ندارد كه بگويد.

ارتباط شما با شهيد صياد چگونه ادامه پيدا كرد؟
ايشان به كردستان رفت كه البته من همراهش نبودم، ولي جناب هاشمي بود، ليكن با هم ارتباط داشتيم و هر كس هر خدمتي كه از دستش برمي آمد، انجام مي داد. هنگامي كه ايشان فرمانده نيروي زميني شد، ما هم با ايشان همكاري مي كرديم. ايشان يك بار مرا به فرماندهي مركز آموزشي درجه داري و مدتي هم فرمانده لشكر 84 كرد. بعد ايشان رفت به ستاد كل و من حدود هشت ماه در بازرسي ستاد كل مأمور شدم. خدمات ما در آنجا شبانه روزي بود و ما براي بازرسي تمام نيروهاي مسلح مي رفتيم و در خدمت ايشان بوديم. شهيد صياد شيرازي تمام اعضاي بازرسي را به نماز اول وقت عادت داد و حتي در سخت ترين و فشرده ترين برنامه ها هم، نماز اول وقت ايشان ترك نمي شد و اين هم يك يادگاري خوب از ايشان براي تمام اعضاي بازرسي بود.

آيا از اين نمازهاي اول وقت خاطره اي داريد؟
يك بار هنگام بازرسي قرار بود در هواپيما باشيم و ايشان از قبل اعلام كرده بود كه هم وضو داشته باشند كه اگر وقت نماز شد، هنگامي كه ايشان شروع به نماز خواندن كرد، جز چند نفر نمي توانستند پشت سرش بايستند و بقيه به صورت فرادا نماز خواندند. هر جا كه بود، فضا را تبديل به فضاي ديني، قرآني مي كرد و همين باعث اثرگذاري ايشان بود. ما تكليف داريم كه زندگي و عمرمان را در راه خدا صرف كنيم و ايشان واقعاً براي ترويج اين معنا تلاش كردند و عاقبت به خير هم شد و به شهدا پيوست. آرزو داريم كه ما هم عاقبت به خير شويم.

اين التزام شهيد به اداي نماز اول وقت، در ارتش، به خصوص قبل از انقلاب مشكلي ايجاد نمي كرد؟
قبل از انقلاب بسيار بعيد بود كه استادي بيايد و بگويد يك پيامبر دروني داريم و يك پيامبر بيروني و حتي به آدم هاي بد هم الهام مي شود، ولي موضوع اين است كه حتي آدم ها ي بي نماز هم از آدم هاي با نماز خوششان مي آمد. در زمان طاغوت ،اگر فرماندهان و مديران، خودشان هم نماز خوان نبودند، اين طور نبود كه از آدم هاي نمازخوان بدشان بيايد.
برخي مي گويند كه در مورد روزه براي ايشان اشكال تراشي مي كردند و يا در مورد ريش تراشيدن يا نماز دچار مشكل بود.
ريش تراشيدن در ارتش الزامي بود و اگر كسي مي خواست ريش بگذارد، بايد از ارتش بيرون مي رفت. تك و توك افرادي بودند كه توانستند ريش بگذارند، آن هم بسيار مراحل پيچيد ه اي را بايد طي مي كردند و تا بالاترين رده ها مي رفتند و اجازه مي گرفتند كه انجام چنين كاري معقول نبود. براي نماز خواندن مانع ايجاد نمي كردند، اما گاهي شرايط مناسب نبود و برنامه كاري را به قدري فشرده زمان بندي مي كردند و براي نماز وقتي را در نظر نمي گرفتند كه فرد مجبور مي شد از بقيه كارهايش بگذرد و مثلاً از وقت صبحانه و ناهارش بزند كه بتواند نماز اول وقت بخواند. مكان خاصي يا نمازخانه اي براي اين كار نبود و گاهي اوقات در اتاق نگهباني نماز مي خوانديم. هنگام نگهباني بايد در تمام 24 ساعت، لباس به تنت و پوتين به پايت باشد. يك وقتي كه آدم نماز خواني قبول مسئوليت مي كرد، طبيعتاً موقع نماز پوتينش را در مي آورد، وضو مي گرفت و نماز مي خواند. بعضي از فرماندهان اگر اين را مي ديدند، ايراد مي گرفتند، بعضي ها هم نديد مي گرفتند. در چنين شرايطي نماز خواندن خيلي با اخلاص همراه است، ولي در شرايطي كه براي نماز خواندن به انسان جايزه مي دهند، معلوم نيست كه طرف براي جايزه نماز مي خواند يا براي خدا. در شرايطي كه برايت سحري درست نمي كردند و مجبور بودي شامت را براي سحري نگه داري و سحر به هر سختي كه بود بيدار شوي و يا موقع افطار به تو فرصت نمي دادند كه افطار كني و بايد يكي دو ساعتي منتظر مي ماندي تا كارت تمام شود و افطار كني، مسلماً ارزش و ثوابش بيشتر از وقتي است كه براي همين كارها به تو جايزه مي دهند. چرا مي گويند نماز صبح ثوابش بيشتر از بقيه نمازهاست، چون انسان بايد از خوابش بزند و سختي بيشتري را تحمل كند.

اشاره اي داشتيد به بعد علمي شهيد صياد شيرازي. اين موضوع جاي بحث بيشتري دارد. در اين زمينه نكاتي را ذكر كنيد.
كسي كه فرمانده نيروي زميني ارتش مي شود، بايد براي خودش فرمول هايي داشته باشد. هر كاري و هر صنفي همين طور است. ما در بحث نظامي در كارهايمان فرمول هايي داريم، در دستورات نظامي كه مي دهيم فرمول هايي داريم، در دستورهاي عملياتي كه مي نويسيم فرمول هايي داريم، در راهكارهايي كه انتخاب مي كنيم فرمول هايي داريم. به كارگيري انواع سلاح هاي سبك و متوسط و سنگين زميني تا سلاح هوايي و دريايي، هر يك براي خودشان فرمولي دارند. كسي كه در موقعيت فرمانده نيروي زميني ارتش قرار مي گيرد، بايد سواد اين كارها را داشته باشد و حرف هايش، فرمولي باشند، غير از اين باشد، زير دست ها مسخره اش مي كنند و قبولش ندارند. در نيروي زميني اساتيد دانشگاه و دانشمندان و فرماندهان با تجربه اي حضور داشتند كه به اندازه سن ايشان سابقه خدمت داشتند و همه اينها خيلي راحت، شهيد صياد شيرازي را پذيرفتند. چرا ديگران را نمي پذيرفتند؟ چون دانش ، اخلاق، رفتار، اخلاص و مديريت او را باور كردند، والا ممكن است انسان زير هزار جور فشار بگويد بله قربان، اما در اصل به فرمانده خود اعتقاد نداشته باشد، اما در مورد ايشان مي بينيم كه همه با دل و جان دستوراتش را اجرا مي كردند، چون از اهرم زور استفاده نمي كرد، در حالي كه فرماندهان صدام از او مي ترسيدند. او نه دانش نظامي بالايي داشت و نه اساساً شعور چنداني داشت، ولي همه از ترس از او اطاعت مي كردند. اين خيلي فرق مي كند با كسي كه فرمانده نيروي زميني مي شود و همه كساني كه از او كوچك تر و بزرگ ترند، همه كساني كه سوادشان از او كمتر يا بيشتر است، همه آنهايي كه انقلابي يا آدم هاي معمولي هستند، او را مي پذيرند. عملاً هم در كارهايش بسيار موفق بود. حالا بعدها بر فرض عمليا ت هاي بعد از بيت المقدس، ديگر مثل قبلي ها از آن نوع اتفاق ها پيش نيامد. اين به خاطر پيچيدگي هاي جنگ است كه پيش آمد و پيشرفت در جنگ فقط دست فرمانده نيروي زميني نبود. آن بخشي كه بود، الحمدالله خيلي موفق بود و نتايج خيلي خوبي را هم براي تاريخ اين كشور به بار آورد.

با توجه به جو آن موقع، آيا ارتباط شهيد با سپاه در ارتش براي ايشان مشكل ايجاد نمي كرد؟
مي دانيد كه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بعد از انقلاب شكل گرفت، بنابراين مقتضيات زماني و مكاني همان دوران بر آن حكمفرما بود، ولي وقتي مسئله ضد انقلاب پيش آمد، سپاه با آنها درگير شد. بعد هم كه جنگ به اصصلاح ارتشي گونه روي داد. بچه هاي سپاه قبلاً با سلاحي بزرگ تر از تفنگ و مسلسل كار نكرده بودند، ولي در كوه هاي كردستان ناچار شدند با توپ و خمپاره و امثال اينها هم كار كنند و به تدريج فرمول هاي نظامي را به كار بگيرند. اين فرمول ها را به هم بايد از نيروهاي انقلاب و نيروهاي مكتبي و حزب اللهي ارتشي ياد مي گرفتند. شهيد صياد آمد و اين موضوع را مديريت و در واقع فرمول سازي كرد. يكي از ويژگي هاي بارز ايشان اين بود كه براي هر كاري فرمول هاي قابل اجرا مي ساخت، فرمول هايي كه از جنس مفاهيم قرآني بودند. در مورد عمليات نظامي هم براي هر دستوري، مديريت ويژه خودش را داشت و فرمولي متناسب با زمان و مكان را مي ساخت، به شكلي كه وظيفه هر كسي به دقت معلوم و مشخص مي شد. سپاه واقعاً ايشان را شناخته بود و لذا خيلي خوب كمك و همراهي مي كرد و به تدريج يگان هاي تيپي و لشگري سپاه فعال شدند، منتهي آن روزها پشتيباني آتش و پشتيباني هوايي و پشتيباني پدافندي نداشتند و اين چيزها در اختيار ارتش بود. ارتش خيلي كمك كرد، ولي نمي شود گفت كه نمره همه 20 بود. در بعضي جاها چه ارتشي ها چه سپاهي ها، رفتار درستي نداشتند و شهيد صياد با صبر و حوصله خاصي تحمل مي كرد و نمي گذاشت شكاف هاي موجود فراخ تر شوند. غالباً هم موقعي كه روش هاي نظامي جواب نمي داد، به شيوه هاي قرآني متوسل مي شد. در رويارويي با دشمن هم از فرمول هاي انگيزشي استفاده مي كرد و سعي داشت همه نيروها را عليه او بسيج كند. البته گاهي هم تلاش هايش بي ثمر مي ماندند و هركسي براي خودش عملياتي را انجام مي داد. ارتش يك جور، سپاه جور ديگر و در چنين مواقعي نتيجه درستي نمي گرفتيم.

از تلاش هاي شهيد صياد براي ترميم اين وضعيت چه خاطراتي داريد؟
تا وقتي كه مسئوليت با خودش بود و با او همكاري مي كردند، تلاش هايش واقعاً مثمر ثمر بودند، ولي به محض اينكه ايشان كنار رفت و يا اين اواخركه خرج ها داشت به اصصلاح جدا مي شد و سپاه حساب و كتابش را از ارتش جدا كرد، اگر داستان دفاع مقدس را مطالعه كنيد، مشاهده خواهيد كرد كه ديگر عمليات موفقي چون طريق القدس، فتح المبين و بيت المقدس تكرار نشد و هيچ فتحي هم شيريني و حلاوت اين سه عمليات را نداشت.

از آنجا كه ويژگي هاي اخلاقي و رفتاري شهيد صياد شيرازي بسيار برجسته هستند، شخصيت نظامي ايشان غالباً مورد غفلت قرار مي گيرد. از اين شخصيت شهيد نكاتي را بيان كنيد.
شهيد به شخصيت نظامي خود شكل قرآني داد و از چهارده معصوم پيروي مي كرد. اينكه كسي بتواند با سلاح هاي روز و استفاده از آخرين تاكتيك هاي نظامي، مديريت و فرماندهي اش را شكل بدهد، الگوي خوبي براي نظاميان عصر حاضر است. تقريباً يك سال از جنگ گذشته بود كه ايشان فرمانده نيروي زميني شد. تمام همدوره اي هاي ايشان سرگرد بودند. خود شهيد هم از نظر سني سرگرد بود، ولي در درجه سرهنگي كه بالاترين درجات بود، قرار گرفت و بعد هم ارتشبد شد. اگر كسي خود ساخته نباشد و ظرفيتش را نداشته باشد و اين امكانات در اختيارش قرار بگيرد، از صفات خوبي كه يك مرد قرآني بايد داشته باشد، دور مي شود، ولي ايشان مردي خود ساخته بود و لذا هنگامي كه به عنوان فرمانده نيروي زميني انتخاب شد، در اوج فشارها و ناملايمات، كمترين عصبانيتي از ايشان نمي ديديم.هرگز نديديم كه چون فرمانده است، فقط براي اينكه كار پيش برود، بي حساب و كتاب تنبيه كند. اين شيوه هاي اخلاقي و رفتاري چيزي نيستند كه يك روزه شكل بگيرند. انسان بايد در طول عمرش خودش را بسازد. ايشان با تربيت اسلامي كه از آن بهره مند بود، با صبر و توكل به خدا و با مديريت صحيح و استفاده از تمام دانش هاي نظامي روز، مديريت مي كرد و من خيلي تعجب مي كردم كه فردي در آن موقعيت، سعي داشت اشتباه ديني و نظامي نداشته باشد.

پس از انتصاب شهيد صياد شيرازي به سمت فرماندهي نيروي زميني، چه تغييراتي در ارتش به وجود آمد؟
جو يگان ها كلاً تغيير كرد و حال و هواي ديگري شد. تمام امكانات بالقوه كشور به تدريج بالفعل شدند. ما مجموعه اي از امكانات بالقوه را در نيروهاي مردمي و سپاه داشتيم، ولي آنها در سمت و سوي خودشان فعاليت مي كردند و ارتش در سمت و سوي خودش. با آمدن ايشان به نيروي زميني ارتش، اينها به سمت انهدام دشمن و دفاع از سرزمين اسلامي تمركز پيدا كردند و عملاً هم ديديم كه چند روزي از فرماندهي ايشان نگذشته بود كه عمليات طريق القدس انجام و بستان آزاد شد و برايش نام فتح الفتوح را گذاشتند. بعد از مدتي هم عمليات فتح المبين اجرا شد كه آن هم الحمدالله عمليات بسيار موفقي بود. يك ماه و اندي بعد، عمليات بيت المقدس اجرا شد كه به آزادسازي خرمشهر منجر شد. عمليات هاي برجسته و موفقيت آميز ديگري هم با فرماندهي ايشان انجام شدند كه البته به موفقيت عمليات هايي كه نام بردم، نبودند، چون دشمن هم از امكانات پيشرفته تر و كشنده تري برخوردار شده بود. من قاطعانه مي گويم كه اگر در اين مقطع، شهيد صياد شيرازي را در ارتش نداشتيم، فتح المبين، بيت المقدس، طريق القدس و بسياري از عمليات هاي ديگر را نداشتيم. نمي گويم هيچ كاري انجام نمي شد كه بدون او هم مسلماً كارهايي انجام مي شدند، اما نتيجه اين نمي شد.

آيا اين همه موفقيت تأثيري در رفتار ايشان مي گذاشت؟
مطلقاً. ايشان هيچ گاه از توجه به خودش و از خودساختگي فاصله نگرفت. در اوج پيروزي به حالاتش دقت مي كردم و مي ديدم كه ذره اي غرور يا تكبر در او نيست و يا اينكه انتظار داشته باشد كه بيايند و تشويقش كنند. ما چنين چيزي را در ايشان نديديم. هميشه به همان حالت خداگونه خود عمل مي كرد و سعي داشت چه در شكست، چه در پيروزي، چه در ناملايمات و چه در ملايمات، حالات و سكناتش خداپسندانه باشد. پيوسته جلسات را با قرآن و دعا شروع مي كرد و با قرآن و دعا خاتمه مي داد. اينها همه اش بركات كارهاي ايشان بود. پس از فرماندهي نيروي زميني، مدتي نماينده امام در شوراي عالي دفاع بود. در مقطعي معاون بازرسي ستاد كل كشور و مدتي هم جانشين ستاد كل بود، اما در تمام اين مقاطع، همان صياد شيرازي سال 59 بود و با دوستان و شاگردان و زير دستانش، همان رفتار را دارد. نه از آنها فاصله فرهنگي گرفته، نه فاصله طبقاتي، در حالي كه بسيارند كساني كه وقتي در موقعيت هاي بالاتري قرار مي گيرند، هم با گذشته خودشان و هم با ديگران فاصله مي گيرند، در حالي كه در ايشان ابداً چنين چيزي ديده نمي شد.

از دوران فرماندهي ايشان خاطراتي را نقل كنيد.
همان روزهاي اولي بود كه ايشان به جبهه فتح المبين آمدند و از همه خط بازديد كردند. يكي دو روزي كه ايشان در منطقه بودند، همراهشان بودم. در منطقه غرب دزفول مشغول بازديد بوديم كه در يك مورد، درجه دار خسته اي آمد و اعتراض كرد كه چرا به داد من نمي رسيد؟ مگر من فرقم با آنهايي كه در تهران هستند، چيست؟ خلاصه خيلي عصبي و ناراحت بودند. من پيش خودم فكر مي كردم كه الان است كه شهيد صياد به عنوان فرمانده نيرو مي گويد كه اين را بازداشت كنيد، درجه اش را بگيريد و... چون رفتارش ابداً تناسبي با شأن يك زيردست نسبت به بالادست، آن هم فرمانده نيروي زميني نداشت، و او مي توانست خواسته خود را با ادبيات بهتري بيان كند، ولي به شدت عصباني بود و رعايت نمي كرد. من ديدم كه شهيد صياد با چه صبر و حوصله عجيبي حرف هاي آن درجه دار را شنيد و جواب هايي هم داد و مشكل را هم حل كرد، بدون اينكه ذره اي از اختيار و قدرت خود استفاده كند. اينها خيلي ارزش دارد كه انسان در چنين شرايطي بتواند مهار زندگي اش را در دست بگيرد. اين ويژگي را ايشان قبل از فرماندهي نيروي زميني هم داشت. همچنين هميشه انسان بسيار مسئوليت پذيري بود. در سال 58 كه ايشان افسر مركز توپخانه اصفهان بود، همه نيروهاي انقلابي، ايشان را مي شناختند و شهيد هم آنها را مديريت مي كرد. كاري كه انجام مي داد، كار كم اهميتي نبود، ولي به صورت داوطلبانه به كردستان رفت، زيرا احساس مي كرد در آنجا بهتر مي تواند خدمت كند. بعد هم كه فرماندهي منطقه شمال را به عهده ايشان گذاشتند و شهيد صياد شيرازي هم خطرات را پذيرفت و به عنوان فرمانده قرارگاه شمال غرب، مي بينيم كه مثل يك رزمنده، در صحنه حاضر مي شود و مي جنگد. ايشان در هر كاري سعي داشت نمره 20 بگيرد. در دوراني كه استاد مركز توپخانه بود، بهترين استاد بود. هيچ گاه هم از قرآن و اسلام و راه ائمه اطهار(ع) عدول نكرد و حتي اگر رعايت احكام دين به ضررش هم تمام مي شد، دست از اين شيوه برنمي داشت و همين هاست كه از او صياد شيرازي اي را ساخته كه محبتش در همه دل هاست و مي توان خيلي راحت و صريح گفت كه او بهترين الگو براي نظامي هاست.

در صحبت هايتان بارها به مسئله خودسازي توسط شهيد صياد شيرازي اشاره داشتيد. در اين مورد توضيح بيشتري بدهيد.
شهيد هم در مورد جسم و هم در مورد روحش كار مي كرد و از همان زمان كه در مركز توپخانه كار مي كرد، استاد ورزش هم بود. در دوران دانشجويي در مقايسه با همدوره اي هايش در اوج قدرت جسمي بود و هنگامي كه آنها را براي ديدن دوره تكاوري مي فرستند، ايشان اول مي شود. نظامي ها خوب مي دانند كه وقتي كسي در دوره رنجري اول مي شود، يعني از نظر جسمي و روحي آدم بسيار ورزيده اي است. او پيوسته سعي داشت از نعمت هايي كه خدا به او داده بود، به نحو احسن استفاده كند و لذا چه در دوره دانشجويي، چه در زمان افسري و چه در دوران فرماندهي، هر كاري را كه به عهده اش گذاشتند به بهترين وجه انجام داد. شما مي دانيد كه وقتي اشخاصي مشهور مي شوند و به چشم مي آيند، ديگران منتظرند كه او از خود ضعفي نشان بدهد تا آن را دهان به دهان بچرخانند، اما در مورد شهيد صياد كسي را نمي بينيد كه از او بدگويي كند، اگر عيبي و نقصي داشت، از آنجا كه دنيا هيچ وقت از آدم هاي حسود خالي نيست، مطمئناً شروع به بدگويي مي كردند، در عين حال كه وقتي از كسي بدگويي مي شود، تا صفاتي كه به او نسبت مي دهند با او مناسبت نداشته باشد، جا نمي افتد و ما ديديم كه حتي كساني كه از دوران خيلي پيش از ما هم با ايشان آشنايي داشتند، جز خوبي چيزي نگفتند.

شهيد صياد شيرازي به ثبت تاريخ جنگ اهتمام زيادي داشت. اين هيئت معارف جنگ از كجا و چرا كارش را شروع كرد؟
يك روز من و چند نفر ديگر به ايشان گفتيم كه شما در جمهوري اسلامي آدمي استثنايي هستيد و هيچ كس شرايط شما را ندارد. شما در بالاترين رده هاي نيروهاي مسلح بوديد و اطلاعات ارتش و سپاه را داريد. ما در جمهوري اسلامي كم آدمي را داريم كه هم درباره ارتش و هم درباره سپاه، اين همه اطلاعات داشته باشد. هستند كساني كه درباره ارتش اطلاعات وسيعي دارند و يا درباره سپاه، ولي در كمتر كسي اين هر دو با هم جمع شده است. اين اطلاعات حيف است كه از بين بروند، چون جزو تاريخ كشور هستند. شما اينها را بنويسيد. ايشان در آن موقع جواب هايي دادند، ولي معلوم بود كه اين حرف را قبول دارند. چند بار ديگر هم به مناسبت هايي اين توصيه را تكرار كرديم. حتي يكي از دوستان مي گفت كه ايشان گفته است حس مي كنم بعضي از حرف ها دارد از يادم مي رود و بايد زودتر با كساني كه در صحنه بوده اند، حرف ها را مرور و ثبت كنيم. ايشان ابتدا از كردستان شروع كرد، يعني تعدادي از همرزمان ايشان آمدند و در حضور هم خاطرات را تعريف كردند كه اگر كسي اشتباه مي كند، در همان جا اشتباهش رفع شود. همه اينها به صورت فيلم ضبط شد كه در هيئت معارف جنگ موجود است. بخشي به صورت كتاب آمده و بخش هم در آرشيو است. بحمدالله تا روز شهادتشان بخش اعظم اين خاطرات توسط خودشان و همرزمانش و فرماندهان در صحنه، بازگويي و ضبط شد كه بسيار باارزش است. در همان دوران هم براي دانشجويان دانشگاه افسري يك برنامه آموزشي و طرح درس ارائه دادند كه ما اسمش را گذاشتيم دوره معارف جنگ و الان چهاردهمين دوره آن را در دانشگاه افسري اجرا كرده ايم. در اين دوره ها تمام عمليات هاي برجسته دفاع مقدس تحليل و به سئوالات كليدي مطرح در دفاع مقدس پاسخ داده مي شود. حدود پنج دوره هم در دانشگاه هاي هوايي و دريايي به طور همزمان ارائه مي شود. در ارديبهشت هر سال هم دانشجويان هر سه نيرو را براي ديدن آموزش هاي ميداني به مناطقي كه عمليات ها در آنها انجام شده اند مي بريم و اساتيد و پيشكسوت ها و فرماندهان آن زمان، عمليات ها را تشريح مي كنند كه مثلاً در اين جا تيپ ما اين گونه عمل كرد و با فلان تيپ سپاه بوديم، نيروي هوايي اين گونه عمل كرد، نيروي دريايي به آن شكل و عملاً فرمول ﻻهاي نظامي را به اينها آموزش مي دهيم و اين يادگار بسيار باارزشي است كه از آن شهيد بزرگوار به جا مانده. من يك روز همين جور سرانگشتي كه حساب كردم، ديدم بيش از چند ميليون ساعت آموزش معارف جنگ داشته ايم كه اين به همت شهيد صياد شيرازي، به بدنه ارتش تزريق شد تا افسران آينده ارتش از آن بهره مند شوند.

در حقيقت در اين دوره ها، فرمول هايي كه موجب موفقيت ما در جنگ شدند، به نسل بعد آموزش داده مي شوند؟
خير، اين فرمول ها دوره خودشان را دارند. ما فقط آنها را مي بريم و نشان مي دهيم كه يگان هاي چگونه عمل كردند، اما چگونگي كار را به صورت كلي مي گوييم. جزئياتش را خود دانشجوها بايد بروند در آموزش هايشان پيدا كنند و اين هنر شاگرد است كه اين كار را بكند. يك وقت مي بينيد 20 نفر پاي درس استاد مي نشينند، يكي 20 نكته از استاد مي گيرد، يكي يك نكته. يكي هم ممكن است اصلاً حواسش جاي ديگري باشد و هيچ نگيرد. اين ديگر هنر دانشجو است كه از لحظه اي كه استاد را مي بيند، در رفتارش و صحبت هايش، نكات لازم را بگيرد. نكته ديگر تنوع مديريتي است كه ما در اين آموزش هاي ميداني اعمال مي كنيم. نوع مديريتي كه در آموزش معارف جنگ داديم، لحظه به لحظه اش آموزش نكته هاست، در عين حال كه هدف فقط نظامي نيست، هدف روحيه سازي نسل جديد است تا بدانند شهداي آنها چگونه مرزهاي اسلامي را حفظ كردند و چه زحماتي را متحمل شدند تا اين دين و مملكت حفظ شد و به دست ما رسيد تا وظايف خود را به خوبي درك كنند.

آيا تشكيل هيئت معارف جنگ با اجازه رهبري بود؟
پس از اينكه بحث معارف جنگ فعال شد، شهيد صياد شيرازي همراه با مقامات بالاي نيروهاي مسلح خدمت مقام معظم رهبري براي ارائه گزارش مي رفتند، در ضمن يكي از گزار ش هايشان كه خدمت ايشان ارائه داده بودند گفتند كه من دنبال چنين كاري هستم و مقام معظم رهبري تأييد كرده و گفته بودند كار بسيار خوبي است. جمله شان دقيقاً اين بود كه، «تبيين معارف جنگ كاري است به سود ارتش.» هر بار هم كه شهيد صياد نزد مقام معظم رهبري مي رفتند، براي برداشت ميداني باز اجازه مي گرفتند. ايشان با توجه به شغلي كه داشتند براي هر مأموريتي اجازه مي گرفتند و مورد تأييد ايشان بود و گزارش كار را مي دادند. بعد از شهادت ايشان هم اين راه ادامه پيدا كرد. و در حال حاضر هم امير سرتيپ آراسته سرپرست هيئت معارف هستند و تمام آموزش هاي تئوري و ميداني با تمام جزئيات و عكس ها و فيلم ها خدمت مقام معظم رهبري گزارش مي شود و هر بار هم ايشان تأييد فرموده و جملاتي را گفته اند كه موجب دلگرمي و تشويق معارف جنگ مي شود. اينكه من مي گويم معارف جنگ نه اينكه اينجا الان يك جاي سازماني است، بلكه از همان اول، شهيد صياد يك جاي خودجوش و داوطلبانه را ايجاد كرد و فرماندهان در ساعت غير خدمتي مي آمدند و جلسه مي گذاشتند. الان هم همين وضع ادامه دارد و مثلاً دو سه نفر كه بازنشسته شده اند، به طور تمام وقت كار مي كنند و بقيه اساتيد را به صورت پاره وقت يا موردي دعوت مي كنيم كه تشريف مي آورند و تدريس مي كنند. همگي هم انگيزه هاي قوي دارند و با اينكه بعضي از آنها را مي دانيم كه سابقه سكته دارند، ولي به هر صورتي كه هست مي آيند و در بيابان ها آموزش ميداني مي دهند، به طوريكه ما خودمان گاهي اوقات درباره اين افراد احساس خطر مي كنيم، ولي الحمدالله تا حالا خطري پيش نيامده. بعضي از اين پيشكسوتان سنشان بالا رفته. عده اي هم به خاطر عوارض جنگ مريض يا شيميايي شده اند. عده اي هم فوت كرده اند. اغلب اين بزرگواران الان بالاي 60 سال سن دارند.

نظر دانشجويان درباره اين دوره ها چيست؟
در نظرسنجي هايي كه از دانشجويان مي كنيم، نكته جالب اينجاست كه ما را تشويق مي كنند كه اين دوره ها را ادامه بدهيم. اينها وقتي به شلمچه مي روند، وقتي به مناطقي مي روند كه در آنها تفحص شده، به جاهايي مي روند كه بوي شهادت مي دهد، بوي عزيزان ما را مي دهد، مي بينيم كه وقتي در حسينيه ها مراسم مي گذاريم، مي نشينند و زار زار گريه مي كنند. گاهي در نظرسنجي ها مي نويسند از حالا به بعد مي دانم چگونه خدمت كنم و براي دينم و سرزمينم، چگونه راه شهدا را ادامه بدهم. ديگري مي نويسد تاكنون نمي دانستم پدر شهيدم چه جانفشاني هايي كرده. وقتي به اينجا آمدم ديدم پدرم چه موجود باارزشي بوده و من بايد چگونه راه او را ادامه بدهم. ما جداً اعتقاد داريم كه شهدا نور دارند و وقتي دانشجويان را براي آموزش ميداني مي بريم، نور شهدا تأثير مي گذارد. جوان ها هم قلبشان پاك است، خلوصشان زياد است و هنوز گرفتار دنيا و آلوده نشده اند و در نتيجه خيلي تحت تأثير قرار مي گيرند.

و سخن آخر؟
اگر ويژگي هاي شهيد صيادي شيرازي را به صورت موضوعي بررسي مي كنيم، نكات جالبي از آن بيرون مي آ يد. يكي مسئله پرهيز از اسراف است. ايشان در حركاتش، در رفتارش، در لباسش و در هيچ يك از شئون زندگي اش كوچك ترين اسرافي نداشت. هرگز نديدم كه لباس گران قيمتي بپوشد، چه قبل از انقلاب چه بعد از آن كه در مسندهاي مختلفي خدمت مي كرد. در خانه اش هم لباس هايي را مي پوشيد كه معلوم بود مال چندين سال قبل است. بسيار مرتب و منظم و آراسته بود. واقعاً خرجش كم بود كه مؤمن خرجش كم است. چه خوب است كه مديران و فرماندهان ما، خود را از اسراف دور كنند كه اين خودش به اقتصاد مملكت خيلي كمك مي كند.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده