سه‌شنبه, ۰۹ خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۰۷:۳۵
نوید شاهد: مرحوم دايي بنده «آقا سيدعلي علوي» در تهران زندگي ميكردند و ما ساكن قم بوديم. من تازه مدرك ديپلم خود را در رشته رياضي از دبيرستان حكيم نظامي گرفته بودم و پدرم« آيت ا... سيدعباس ابوترابي» مرا علاقمند به ادامه تحصيل در حوزه كردند.
عهد و پيمان با ضامن آهو
مرحوم دايي بنده «آقا سيدعلي علوي» در تهران زندگي ميكردند و ما ساكن قم بوديم. من تازه مدرك ديپلم خود را در رشته رياضي از دبيرستان حكيم نظامي گرفته بودم و پدرم« آيت ا... سيدعباس ابوترابي» مرا علاقمند به ادامه تحصيل در حوزه كردند. همان روزها دايي بنده با اصرار از من خواستند تا براي ادامه تحصيل در كشور آلمان خودم را آماده كنم. ايشان گفتند كه كليه مخارج اقامت و تحصيل من در اين كشور را شخصا بر عهده خواهند گرفت. دلم به رفتن رضا نبود اما دايي پي در پي اصرار ميكردند. از پدرم خواستم تا براي دور شدن از دايي و فاصله گرفتن باايشان مرا روانه مشهد مقدس كنند. ايشان هم كه آرزو داشتند من شاگرد مكتب وليعصر (عج) باشم مرا راهي مشهد كردند و من تحصيل علوم ديني را در سال 1337 در مدرسه نواب مشهد آغاز نمودم. مدتي بعد دايي به همراه خانواده اش به مشهد آمدند. دوباره اصرارها شروع شد. ايشان شناسنامه مرا گرفتند تا مقدمات سفر را به آلمان فراهم كنند. دلم شكست؛ احساس كردم در مقابل اصرارهاي دايي، بي پناه و بي دفاع شده ام؛ به پابوس امام رضا (ع) رفتم. همين طور كه در صحن نشسته بودم به ياد حرفهاي دايي افتادم؛ ايشان به من ميگفتند اگر روحاني بشوي براي تامين معاش و گذراندن زندگي همواره در مضيقه خواهي بود و دائم به من گوشزد ميكردند كه اصرارشان براي اعزام من به آلمان از روي دلسوزي است. ناگهان برخواستم و به آقا علي بن موسي الرضا (ع) متوسل شدم؛ عرض كردم : آقا چيزي بر شما پوشيده نيست، آن بزرگواري كه به بنده پيشنهاد ميدهند كه به آلمان بروم دلسوز من هستند و نميخواهند كه در آينده محتاج كسي بشوم، ولي امروز در محضرمبارك شما اين عهد و پيمان را با خداي خود ميبندم كه از نظر مالي از هيچ احدي حتي از پدرم كمك نگيرم و اگر مشكل مالي هم پيدا كردم، بر خوردن علف بيابان يا پوست هندوانه و خربزه اكتفا بكنم ولي به كسي رو نزنم. از شما ميخواهم عنايتي بفرماييد كه با اين مشكل كمتر مواجه بشوم

.
راوي: سيدعلي اكبر ابوترابي
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده