نماز جماعت
سهشنبه, ۰۶ تير ۱۳۹۱ ساعت ۱۲:۳۲
نماز جماعت
سال 62 پادگان «شهيد بيگلو» و حاج بصير فرمانده گردان و حاج مهدي جانشين گردان بودند، ناگهان گلوله تانك به سنگرمان اثابت كرد و «مهدي رحيمي» اهل فريدونكنار تمام بدنش لبريز تركش شد، آنقدر مظلوم بود كه بين بچه ها به شهيد زنده مشهور شد و آقا مهدي «چهل تكه اش» مي گفت.
خوش سيرت منتظر فرصت مي شد و هر وقت مهدي رحيمي ـ كه بعدها به شهادت رسيد ـ به نماز مي ايستاد، پشت سر ايشان قامت مي بست!
يك روز پرسيدم:
آقا مهدي! همه پشت سر شما نماز مي خوانند شما پشت سر «رحيمي»!
مهربان نگاهم كرد و دستش را به صورتم كشيد و گفت:
پشت سر رحيمي كه نماز مي خوانم لذت مي برم، حالي به من دست مي دهد كه قابل گفتن نيست، بايد لمس كرد، حس كرد!
راوي: علي جهانگرد فريدونكنار
سال 62 پادگان «شهيد بيگلو» و حاج بصير فرمانده گردان و حاج مهدي جانشين گردان بودند، ناگهان گلوله تانك به سنگرمان اثابت كرد و «مهدي رحيمي» اهل فريدونكنار تمام بدنش لبريز تركش شد، آنقدر مظلوم بود كه بين بچه ها به شهيد زنده مشهور شد و آقا مهدي «چهل تكه اش» مي گفت.
خوش سيرت منتظر فرصت مي شد و هر وقت مهدي رحيمي ـ كه بعدها به شهادت رسيد ـ به نماز مي ايستاد، پشت سر ايشان قامت مي بست!
يك روز پرسيدم:
آقا مهدي! همه پشت سر شما نماز مي خوانند شما پشت سر «رحيمي»!
مهربان نگاهم كرد و دستش را به صورتم كشيد و گفت:
پشت سر رحيمي كه نماز مي خوانم لذت مي برم، حالي به من دست مي دهد كه قابل گفتن نيست، بايد لمس كرد، حس كرد!
راوي: علي جهانگرد فريدونكنار
نظر شما