دفتر خاطرات - اين است سرباز واقعي
كارمند بهروز نافعي
حرفه ام در نيروي هوايي سلماني است و در آرايشگاه ستاد نيرو با چند تن ديگر از همكارانم مشغول كار هستيم . هر روز تعدادي از پرسنل در سطوح مختلف براي اصلاح سر و صورت نزد ما مي آيند . ولي برخي از فرماندهان ردۀ بالاي نيرو را به علت مشغلۀ زيادشان در محل كار اصلاح مي كنيم . زماني كه تيمسار ياسيني مسئوليت رياست ستاد و معاون هماهنگ كنندۀ نيروي هوايي را عهده دار بود هر از چند گاهي در دفتر كارش خدمت ايشان مي رسيدم و به اصلاح سر و صورت وي مي پرداختم . روزي تلفني مرا خواست تا براي اصلاح به اتاق كارش بروم . بلافاصله به راه افتادم و خيلي زود خود را به دفتر ايشان رساندم . مشغول اصلاح سرشان بودم كه يكدفعه صدايي در آيفون ( آوابر ) در فضاي اتاق پيچيد .
- تيمسار! تشريف داريد ؟
-بله قربان بفرماييد .
- چند لحظه تشريف بياوريد !
تيمسار ستاري فرمانده نيروي هوايي بود كه ايشان را براي كاري به دفترش فرا خواند ، نيمي از سر شهيد ياسيني را اصلاح كرده بودم و بخشي از آن باقي مانده بود . پس از قطع مكالمه بلافاصله از جايش برخاست و با همان وضع به طرف دفتر فرمانده نيرو به راه افتاد . من كه از اين عكس العمل سريع او متعجب شده بودم عرض كردم : تيمسار ببخشيد ! اگر چند دقيقه صبر كنيد اصلاح تمام شود بعد برويد اين طوري ناجور است ! لبخندي با معني بر لبانش نقش بست و در جوابم گفت : دير رفتن به حضور فرمانده بدتر از بدجور رفتن است . من كه از اين عمل او معني جديدي از اطاعت و انقياد فهميدم تا رفت و برگشت ايشان كه حدود يك ربع ساعت طول كشيد مبهوت مانده بودم و در دل اين روحيۀ نظامي گري كه وجود او را لبريز كرده بود تحسين كرده و با خود گفتم : « اين است سرباز واقعي»
منبع : كتاب انتخابي ديگر
تحقيق و تأليف : گروه پژوهش و نگارش انتشارات عقيدتي سياسي نيروي هوايي ارتش