در کلام یاران (2) - مرحوم ابراهيم سالاري
سهشنبه, ۰۹ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۱۴
بزرگترين هدفي كه داشت ياري رساندن به انقلاب و امام بود از دنيا هيچ نمي گفت و محو عشق خدا بود.
مرحوم ابراهيم سالاري (همرزم و دوست دوران كودكي شهيد)
- در چه زماني با شهيد آشنا شديد ؟
از بچگي با هم بوديم.
- چگونه با شهيد آشنا شديد ؟
با هم همسايه بوديم و در يك روستا زندگي مي كرديم.
- آيا شاهد تغيير و تحولاتي در رفتار و شخصيت او نبوديد؟
شهيد حاجبي از بچگي فردي با اخلاق و محجوب بود.
- به چه چيزها و افرادي خيلي علاقه داشت ؟
او از كودكي علاقه بسيار زيادي به خانواده اش داشت.
- از چه چيزها و افرادي خيلي بدش مي آمد؟
از حرفهاي بد و زشت و مخصوصا از غيبت بسيار ناراحت مي شد.
- فعاليتهاي مذهبي و عبادي او چگونه بود ؟
فردي با تقوا و مذهبي كه نماز را اول وقت مي خواند و در زماني كه پاسدار بود روزهاي دوشنبه و چهارشنبه را روزه مي گرفت.
- بيشتر اوقات فراغت و بيكاري خود را چگونه مي گذراند؟
از زماني كه وارد سپاه شد فراغتي جز مبارزه با منافقين در بندرعباس و ماموريتهاي سپاه نداشتند با شروع جنگ هم بطور كامل مشغول جنگ و دفاع بودند و ديگر فراغتي نداشتند.
- چه صحبت ها و توصيه هائي از او به ياد داريد ؟
بيشترين توصيه آن عزيز اين بود كه امام را تنها نگذاريد و از انقلاب پاسداري كنيد . ايشان حساسيت خاصي در مورد غيبت داشتند و اگر در جلسه اي كسي غيبت مي كرد و مي دانست كه ساكت نمي شود جلسه را ترك مي كرد.
- اگر به جبهه مي رفت ، چه هدف و انگيزه اي داشت ؟
فقط مي گفت به وظيقه ديني و شرعي عمل مي كنم و مي گفت ما نبايد مثل مردم كوفه باشيم.
- چه آرزو ها و خواسته هايي داشت ؟ بزرگترين آرزويش چه بود ؟
بزرگترين هدفي كه داشت ياري رساندن به انقلاب و امام بود از دنيا هيچ نمي گفت و محو عشق خدا بود.
- روابطش با افراد ديگر چگونه بود؟
با همرزمان بسيار صميمي بود و با توجه به روحيه معنوي كه داشت در بين نيرو ها بسيار محبوب بود و در لشكر كسي او را حاج علي صدا نمي زد و و به حاج عبدالله معروف بود يعني بنده خدا.
- ديگران چه نظري درباره او داشتند؟
او را به عنوان يك پاسدار فداكار و مدافع سرسخت اسلام و انقلاب مي دانستند.
- نحوه شهادت وي چگونه بود؟
در عمليات كربلاي يك در مهران ، شب عمليات شروع شد. نام برده صبح زود به پشت خط برگشت زير شير تانكر غسل شهادت كرد و لباس سبز پاسداريش را كه هيچ وقت در جنگ نپوشيده بود ، پوشيد . راننده اش به او گفت چه خبره ؟ او جواب داد : اين لباس كفن من است و با همان لباس صبح مجروح شد آمد عقب ولي دوباره برگشت و اين بار با اصابت خمپاره شهيد شد .
- در چه زماني با شهيد آشنا شديد ؟
از بچگي با هم بوديم.
- چگونه با شهيد آشنا شديد ؟
با هم همسايه بوديم و در يك روستا زندگي مي كرديم.
- آيا شاهد تغيير و تحولاتي در رفتار و شخصيت او نبوديد؟
شهيد حاجبي از بچگي فردي با اخلاق و محجوب بود.
- به چه چيزها و افرادي خيلي علاقه داشت ؟
او از كودكي علاقه بسيار زيادي به خانواده اش داشت.
- از چه چيزها و افرادي خيلي بدش مي آمد؟
از حرفهاي بد و زشت و مخصوصا از غيبت بسيار ناراحت مي شد.
- فعاليتهاي مذهبي و عبادي او چگونه بود ؟
فردي با تقوا و مذهبي كه نماز را اول وقت مي خواند و در زماني كه پاسدار بود روزهاي دوشنبه و چهارشنبه را روزه مي گرفت.
- بيشتر اوقات فراغت و بيكاري خود را چگونه مي گذراند؟
از زماني كه وارد سپاه شد فراغتي جز مبارزه با منافقين در بندرعباس و ماموريتهاي سپاه نداشتند با شروع جنگ هم بطور كامل مشغول جنگ و دفاع بودند و ديگر فراغتي نداشتند.
- چه صحبت ها و توصيه هائي از او به ياد داريد ؟
بيشترين توصيه آن عزيز اين بود كه امام را تنها نگذاريد و از انقلاب پاسداري كنيد . ايشان حساسيت خاصي در مورد غيبت داشتند و اگر در جلسه اي كسي غيبت مي كرد و مي دانست كه ساكت نمي شود جلسه را ترك مي كرد.
- اگر به جبهه مي رفت ، چه هدف و انگيزه اي داشت ؟
فقط مي گفت به وظيقه ديني و شرعي عمل مي كنم و مي گفت ما نبايد مثل مردم كوفه باشيم.
- چه آرزو ها و خواسته هايي داشت ؟ بزرگترين آرزويش چه بود ؟
بزرگترين هدفي كه داشت ياري رساندن به انقلاب و امام بود از دنيا هيچ نمي گفت و محو عشق خدا بود.
- روابطش با افراد ديگر چگونه بود؟
با همرزمان بسيار صميمي بود و با توجه به روحيه معنوي كه داشت در بين نيرو ها بسيار محبوب بود و در لشكر كسي او را حاج علي صدا نمي زد و و به حاج عبدالله معروف بود يعني بنده خدا.
- ديگران چه نظري درباره او داشتند؟
او را به عنوان يك پاسدار فداكار و مدافع سرسخت اسلام و انقلاب مي دانستند.
- نحوه شهادت وي چگونه بود؟
در عمليات كربلاي يك در مهران ، شب عمليات شروع شد. نام برده صبح زود به پشت خط برگشت زير شير تانكر غسل شهادت كرد و لباس سبز پاسداريش را كه هيچ وقت در جنگ نپوشيده بود ، پوشيد . راننده اش به او گفت چه خبره ؟ او جواب داد : اين لباس كفن من است و با همان لباس صبح مجروح شد آمد عقب ولي دوباره برگشت و اين بار با اصابت خمپاره شهيد شد .
نظر شما