همگام با مجاهدان ديرپاي استقلال و آزادي...
شنبه, ۲۰ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۰۱:۱۷
شهید مدنی در نجف مطلع ميشود كه نواب صفوي، هزينه مبارزه با کسروی گری را ندارد. او كتابهاي خود را ميفروشد و پولش را در اختيار نواب ميگذارد؛ بهگونهاي كه دوستانش ميگويند: اسلحهاي كه نواب تهيه كرده بود، با پول كتابهايي بود كه شهيد آيتالله مدني فروخته بود.
.
نوید شاهد: شهيدآيت الله سيداسدالله مدني در سال 1293 ه ش (1323 ه ق) در دهخوارقان (آذر شهر) ديده به جهان گشود. پدر ايشان، محرم آقاميرعلي در بازارچه آذرشهر، شغل بزازي داشت. شهيد مدني در چهار سالگي، مادر و در 16 سالگي، پدر خود را از دست داد و دوران كودكي را با رنج و زحمت و سختي به پايان رساند. وي در عنفوان جواني، به قصد كسب علم و كمال، به شهر مقدس قم عزيمت كرد و به رغم مشكلات فراوان شخصي ناشي از درگذشت پدر و استبداد عصر رضاخاني، با پشتكار وافر به تحصيل علوم ديني مشغول شد.(1) او در حوزه علميه قم، پس از گذراندن مراحل مقدماتي، از محضر اساتيد بزرگ فقه و اصول و فلسفه بهرهمند گرديد. مدتي پاي درس مرحوم آيتالله حجت كوهكمري و آيتالله سيد محمدتقي خوانساري حاضر شد و مدت چهار سال نيز در محضر امام خميني قدس سره حضور يافت و از دروس فلسفه و عرفان و اخلاق ايشان بهرهمند گرديد.
سيد اسدالله مدني، پس از مدتي به نجف اشرف هجرت كرد و در حوزه علميه نجف اشرف، در كنار تكميل تحصيلات عالي خويش، تدريس در سطوح مختلف را شروع كرد و به دستور مرحوم آيتالله حكيم، كرسي تدريس لمعه، رسائل، مكاسب و كفايه را به عهده گرفت و در اندك زمان، جزو اساتيد معروف حوزه علميه نجف اشرف به شمار آمد. شهيد محراب، در نجف اشرف در درس خارج مرحوم آيتالله سيد عبدالهادي شيرازي و مرحوم آيتالله حكيم و مرحوم آيتالله خوئي شركت و از مراجع بزرگي از جمله آيتالله حكيم در نجف و آيتالله حجتكوهكمري در قم و آيتالله خوانساري اجازه اجتهاد دريافت كرد.
آغاز مبارزات
شهيد بزرگوار آيتالله مدني مبارزه سياسي و اجتماعي خود را از دوران تحصيل در شهرقيام و شهادت قم آغاز كرد و در اولين فعاليتهاي خود به ستيز با بهائيت به عنوان ابزار تفرقه و انحراف در منطقه آذرشهر پرداخت. چنان كه تاريخ نشان ميدهد، رضاخان و عوامل داخلي استعمار در ايران، براي كوبيدن اسلام خصوصا مكتب حياتبخش تشيع، زمينه را براي فعاليت بهائيت و ديگر فرق ساختگي فراهم كردند، بهطوري كه در زماني كوتاه، سرمايهداران بهايي در آذربايجان ـ بهويژه مناطق اطراف تبريز ـ بر بعضي نقاط از جمله كارخانههاي برق مسلط شدند. آيتالله مدني بعد از اطلاع و آگاهي از وضع آشفته و بحراني منطقه و احساس خطر براي مردم مسلمان، بيدرنگ به زادگاه خود برگشت و مبارزهاش را بر ضد فرقه بهائيت آغاز كرد. وي با سخنرانيهاي روشنگرانه، مردم را عليه طرفداران و تبليغكنندگان مرام بهائيت بسيج كرد و با تحريم مصرف برق آن و خريد و فروش با اين فرقه گمراه، جو مبارزات ضد بهائيت را تشديد و سرانجام شهر مذهبي آذرشهر را از لوث اين فرقه استعماري پاك كرد. در اين هنگام، حوادث پيش آمده از طرف شهرباني وقت پيگيري گرديد و آن بزرگوار به عنوان تنها عامل تحريكات ضد بهايي شناخته شد و در نتيجه او را به همدان تبعيد كردند.(2)
قيام عليه مفاسد اجتماعي در سال 1331 ه . ش در آذرشهر
مجاهد نستوه شهيد مدني، در سال 1331 در ميان استقبال اهالي آذرشهر وارد زادگاه خود شد و سپس در مسجد حاجي كاظم نماز جماعت برگزار كرد. (3) وي در اولين خطابه خود به مردم آذرشهر اظهار داشت: «اي مردم آذرشهر! در موقع آمدن من به ايران، در كرمانشاه، بعضيها از من پرسيدند:اهل كجا هستي؟ گفتم: آذرشهر آنها گفتند: آذرشهر، شراب خوبي دارد كه در تمام ايران مشهور است. وجود كارخانه مشروبسازي چه معنا دارد؟ اگر از اول براي آنها جنس نميفروختيد، آنها ميرفتند».
در جلسه سخنراني ديگري، موضوع كلاه پهلوي و لباس متحدالشكل را به ميان آورد و گفت: «سفارش كردهام از تبريز، كلاه پوستي بياورند. هركس باز هم كلاه پهلوي بگذارد، ديگر براي نماز جماعت به مسجد نيايد.» و بدين ترتيب، مبارزه خود را با مظاهر طاغوت گسترش داد.
در عيد فطر همان سال، نماز باشكوه عيد فطر در بالاي تپه كنار شهر برگزار گرديد. در بازگشت، نمازگزاران راهپيمايي اعتراضآميزي برپا كردند و به طرف كارخانه مشروبسازي حركت كردند. مأموران دولتي به مقابله با آنها برخاستند و تهديد كردند كه از اسلحه استفاده ميكنند. پس از اين حادثه، دادستان تبريز در محل حاضر شد و ضمن مذاكره با آقاي مدني قول داد كه ظرف 15 روز، كارخانه برچيده شود، ليكن به دنبال حوادث مذكور، آيتالله مدني به تبريز احضار گشت و از سوي استانداري به وي تكليف شد كه نبايد در آذرشهر بماند.
همگامي با آيتالله كاشاني و شهيد نواب صفوي
مرحوم آيتالله مدني، از دوران جواني وارد مبارزات سياسي و اجتماعي شده بود و در زمان آيتالله كاشاني با ايشان ارتباط داشت. اين رابطه به حدي بود كه وقتي آيتالله مدني خواست به تبريز مسافرت كند مرحوم آيتالله كاشاني طي تلگرافي به آيتالله سيد مهدي انگجي دستور ميدهد كه هنگام ورود ايشان به تبريز، از وي تجليل به عمل آيد.
هنگامي كه شهيد نواب صفوي در نجفاشرف به فكر مبارزه با كسرويگري افتاد، آيتالله مدني، كه از اساتيد حوزه نجف بودند، مطلع ميشود كه نواب صفوي، هزينه اين مبارزه را ندارد. بدينرو، كتابهاي خود را ميفروشد و پولش را در اختيار نواب ميگذارد؛ بهگونهاي كه دوستانش ميگويند: اسلحهاي كه نواب تهيه كرده بود، با پول كتابهايي بود كه شهيد آيتالله مدني فروخته بود.(4)
مبارزات شهيد مدني در نجفاشرف
مرحوم آيتالله مدني، در حوزه علميه نجف، در كنار فعاليتهاي علمي، لحظهاي از فعاليتهاي سياسي غافل نبود و همواره در مسائل سياسي و مبارزات عليه طاغوت، پيشگام و پيشتاز بود.
وي در دوران زمامداري جمال عبدالناصر، در رأس هياتي از علما و فضلاي نجف، براي افشاي رژيم طاغوتي ايران به مصر سفر كرد.(5)
وقتي كه گفته شد آل سعود بر عربستان مسلط شد، طلاب را جمع كرد و گفت: «بايد از نجف حركت كنيم و برويم با آلسعود مبارزه كنيم». آيتالله مدني در اين فكر بود كه در حجاز بايد مبارزه چريكي انجام بگيرد؛
لكن به علت كار و فعاليت زياد، به خونريزي گلو و سينه مبتلا گشت و در بستر بيماري افتاد.(6)
در زمان عبدالكريم قاسم ـ حاكم وقت عراق ـ آيتالله مدني كفن پوشيد و به ميان مردم رفت؛ بدين مقصود كه معتقد بود اگر من نميتوانم كاظمين، بغداد و نجف را حركت بدهم، پس با پوشيدن لباس مرگ ميميرم تا علت يك حركت بشوم و باعث تحرك بشوم. چون حكومت عراق با گسترش انديشه ماركسيستي عليه اسلام تبليغ مينمود.
در سال 1342 حركت عظيم مردم مسلمان ايران به رهبري حضرت امام خميني در جهت سرنگوني رژيم طاغوت آغاز گرديد، آيتالله مدني، نخستين كسي بود كه در نجف به نداي «هل من ناصر ينصرني» امام لبيك گفته، با تعطيل كردن كلاسهاي خود در نجف و تشكيل مجالس سخنراني، در جهت افشاي چهره پليد رژيم مزدور پهلوي گام برداشت. وي در اين زمان، در نجف، سردمدار جريان دفاع و پشتيباني از نهضت امام به شمار ميآمد. و وقايع ايران را براي طلاب بيان ميكرد.
از آن شهيد بزرگوار چنين نقل شده است: «من، علما را در مسجد هندي جمع كردم. مرحوم آيتالله شاهرودي و آيتالله خوئي و ديگران آمدند. صحبت كردم كه به داد اسلام برسيد. از آقايان علما تقاضا كردم. من در آنجا گريه كردم و علما هم گريه كردند.» همچنين فرموده است: شنيدم كه امام را گرفتهاند. رفتم كربلا خدمت ايشان. دستشان را بوسيدم و گفتم «آقا، امروز آقاي خميني، مظهر اسلام است.» گفتند: «باشد؛ هر چه بگوئي، ميكنم.» گفتم: «اقدام كنيد.» ايشان بلافاصله تلگراف زدند به شاه.» (7)
از زمان تبعيد حضرت امام به نجف، آيتالله مدني، همواره يار و ياور امام بود و در كنار مراد خود به مبارزه عليه ظلم و ستم ادامه داد. معروف است كه هر موقع حضرت امام به علتي نميتوانستند براي اقامه نماز جماعت حاضر شوند، آيتالله مدني به جاي امام به اقامه نماز جماعت ميپرداخت.
سفرهاي تبليغي
آيتالله مدني، در دوران اقامت در نجف اشرف، در ايام تعطيلي حوزه تابستانها، به طور مرتب به ايران سفر ميكرد و در شهرهاي مختلف به تبليغ و روشنگري سرگرم ميشد. مبارزه با مفاسد اجتماعي و مظاهر طاغوت، يكي از كارهاي اصلي آن شهيد بود كه به هر ديار كه سفر ميكرد يا تبعيد ميشد، اين مبارزه، سرلوحه فعاليتها و حركتها و برنامههاي وي قرار داشت.
همدان؛ سالهاي 1341 تا 1351
آيتالله مدني، حركت تبليغي خود را از همدان و از روستاي «دره مراد بيك» ـ بهعنوان تبليغ و پياده كردن برنامههاي اصلاحي ـ آغاز كرد؛ چنان كه خود فرموده است.
«من ديدم بايد همدان را حركت بدهم از يك ده كار را شروع كردم تا مردم ببينند، بعد گرايش پيدا كنند وي دستور داد كسي حق ندارد بدون حجاب اسلامي وارد بشود. همچنين فروختن و خوردن مشروبات را ممنوع كرد و در دره مرادبيك، يك ده نمونه شد.(8) اين عمل ايشان باعث علاقه مردم متدين همدان به او شد و پس از اينكه وي را شناختند، گرد او جمع شدند و از وي دعوت به عمل آورند تا به همدان بيايد. و ايشان با انتقال به همدان، فعاليتهاي خود را گسترش داد.
آيتالله مدني، در سفرهاي خود به همدان، پيوسته ارتباط خود را با رهبري مبارزات اسلامي حفظ كرده، در مراحل مختلف نهضت، نقش حساس خود را ايفا ميكرد. همچنين مردم را با نقشههاي شوم رژيم طاغوتي آشنا ساخته، و در سخنرانيهاي خود، آنان را به بيداري و قيام دعوت ميكرد.
در سال 1341، زماني كه رژيم شاه با تبليغات گسترده خود ميخواست رفراندم به اصطلاح انقلاب سفيد را برگزار كند، آيتالله مدني در 9 آذر 1341 در مسجد جامعه همدان، سخنراني تندي عليه انتخابات انجمنهاي ايالتي و ولايتي ايراد كرده، و مردم را نسبت به عواقب شوم آن آگاه كرد. در اين سخنراني گفت: «مردم، شما چقدر بيحس هستيد! اگر اين انتخابات ملغي نشود، در روز قيامت، شما مسئول ميباشيد. بايد با علماي قم همكاري كنيد و از آقايان پشتيباني نماييد.» اقدامات روشنگرانه آيتالله مدني در همدان موجب ميشود كه ساواك منطقه در تاريخ 8/9/41 طي نامهاي از رياست ساواك درخواست كند كه بعد از مراجعت وي به نجف، از ورود دوباره او به ايران جلوگيري شود. ساواك مركز به خاطر نداشتن مجوزي براي جلوگيري از ورود وي با اين پيشنهاد موافقت نكرده اما دستور ميدهد اعمال و رفتار وي تحت مراقبت قرار گيرد. به دنبال اين دستور، مراقبت از شهيد مدني توسط ايادي ساواك شديدتر ميشود؛ بهگونهاي كه تاريخ تردد وي ميان عراق و ايران، مسافرت به شهرهاي مختلف، سخنرانيها و ملاقاتها، طريقه و وسيله مسافرت و مرز خروجي، همه و همه دقيقاً توسط عوامل ساواك به مركز گزارش ميگردد. بعد از قيام 15 خرداد و تبعيد امام، آيتالله مدني به مبارزات خود شدت بخشيده، در فرصتهاي مختلف، با طرح مرجعيت حضرت امام و با ايراد سخنرانيهاي انقلابي و افشاگرانه، مردم را به هوشياري فراخواند. وي با هماهنگي روحانيون سرشناس همدان، نيز اقداماتي به منظور رفع توقيف روحانيون بازداشتي به عمل آورد.
رژيم كه گسترش نفوذ آيتالله مدني در ميان مردم، بهعنوان يكي از سرسختترين طرفداران امام خميني، روبهرو بود، در سال 46، عدهاي از روحانيون منطقه از جمله آيتالله مدني را ممنوعالمنبر كرد.
در دوران خفقان شديد و جو پليسياي كه مزدوران ساواك عليه طرفداران امام حاكم كرده بود و با هرگونه تبليغات به نفع مرجعيت شديداً مقابله ميكردند ـ به طوري كه بردن نام امام و داشتن رساله امام يك جرم نابخشودني به شمار ميآمد ـ در چنين جوي آيتالله مدني با شهامت و شجاعت، مرجعيت امام را مطرح كرده، به نفع ايشان تبليغ ميكرد؛ به حدي كه ساواك طي گزارشي در تاريخ 31/5/49 اعلام ميدارد: «نامبرده (آيتالله مدني) در همدان به نفع [امام] خميني فعاليت و بيش از 3/1 اهالي همدان را مقلد [امام] خميني كرده است و در هر محفل و مجلسي از [امام] خميني تمجيد ميكند و وي را اعلم مجتهد [مجتهد اعلم] قلمداد مينمايد».
آيتالله مدني در ادامه سفرهاي تبليغي خود، در سال 51 تصميم ميگيرد كه به زادگاه خود ـآذرشهر ـ رفته، سخنراني روشنگرانهاي داشته باشد كه ساواك موضوع را به سرعت گزارش ميدهد و از مركز به ساواك تبريز دستور ميرسد كه در ضمن مراقبت از اعمال وي، از منبر رفتن او جلوگيري به عمل آيد.
آيتالله مدني در دوران حضور در همدان، علاوه بر فعاليتهاي مبارزاتي، خدمات ارزندهاي نيز داشته وآثار ماندگاري از خود به يادگار گذاشته است كه از جمله ميتوان مدرسهاي ملي تحتعنوان مدرسه ديني در روستاي دره مرادبيك؛ مدرسه علميه در همدان؛ مؤسسه مهديه، صندوق تعاون و امور اجتماعي و نام برد.
سال 1343
آيتالله مدني مجدداً در تاريخ 5/4/43 در مدرسه آخوند سكني ميگزيند و مردم و روحانيون به ديدار ايشان ميروند.
در پاييز همين سال نيز چند بار به ملاير سفر ميكند كه با استقبال گرم مردم آن منطقه مواجه ميشود. وي در ملاير، مردم را براي انجام خدمات مذهبي از جمله تأسيس دبيرستان ملي ديني تشويق ميكند.
در تاريخ 4/9/43، آيتالله مدني به عراق باز ميگردد و مجدداً در روز 14/10/43 به همدان مراجعت ميكند. هوشمند ـ رئيس ساواك همدان ـ در گزارش به اداره كل سوم اظهار ميدارد: از بدو ورود ايشان به همدان، عدهاي از افراد اخلالگر كه از طرفداران [امام] خميني ميباشند، گرد مشاراليه جمع و در صدد خريدن ساختمان دبيرستان علميه ميباشند. وي اضافه ميكند كه نامبرده در منابر، اظهارات تحريكآميز و خلاف نظام و مصالح عمومي ايراد نموده است. همچنين از اداره سوم ساواك درخواست ميكند از صدور پروانه خروج براي ايشان خودداري كند.
در همين دوران، به دنبال بازداشت آيتالله محيالدين انواري توسط رژيم ستمشاهي، آيتالله مدني به همراه عدهاي از علماي همدان طي تلگرافي به آيتالله ميرزا احمد آشتياني در تهران، خواستار اقدام مقتضي جهت آزادي ايشان ميشوند.
سال 1345
آيتالله مدني در تاريخ سال 8/5/1345 از نجفاشرف وارد همدان ميشود. به محض ورود ايشان به همدان، ساواك و شهرباني، جريان را به مركز گزارش ميدهد.
وي پس از يك هفته، از همدان به قصد تهران خارج ميشود. اين مطلب در گزارش ساواك كه حكايت از تحت نظر بودن او دارد، آيتالله مدني در تاريخ 21/7/45 دوباره عازم نجف ميگردد.
سال 1346؛ همدان
در تاريخ 15/1/46، ساواك در كميته اطلاعاتي تشكيل جلسه داده، عدهاي از روحانيون منطقه از جمله آيتالله مدني را ممنوعالمنبر اعلام ميكنند. در اين جلسه جهت جلوگيري از هرگونه اقدام روحانيون عليه رژيم ستمشاهي در ماه محرم و صفر آن سال، تدابيري اتخاذ ميگردد و تصميم ميگيرند در صورت منبر رفتن روحانيون مذكور از جمله آيتالله مدني بلافاصله دستگير و به ساواك منتقل شوند. همچنين دستور مراقبت از روحانيوني كه قصد تبليغ دارند، صادر ميشود تا از هرگونه اظهار مطالب مخالف رژيم جلوگيري گردد. نيز مقرر ميكنند كه روحانيوني كه از خارج همدان جهت تبليغ وارد همدان ميشوند، شناسايي شوند و از آنان تعهد گرفته شود.
آيتالله مدني در تاريخ 18/4/46 از نجفاشرف وارد همدان ميشود و مردم دسته دسته به ديدن ايشان ميروند. وي در اين ديدارها مردم را در جريان اوضاع نجفاشرف قرار ميدهد. ساواك در گزارش خود ضمن بيان مطالب فوق اظهار ميدارد: «آقاي سيد اسدالله مدني، يكي از افراد مخالف سرسخت ميباشد و به انواع و اقسام مختلف برعليه دولت تبليغات دارد».
آيتالله مدني ضمن مطرح كردن موقعيت امام قدس سره در فرصتهاي مختلف، عليه رژيم طاغوتي نيز به افشاگري ميپردازد.
وي در اين سفر، اعلاميه امام برعليه اسرائيل را به همراه خود از نجف ميآورد و در همدان منتشر ميسازد و خود نيز در محافل گوناگون عليه اسرائيل غاصب صحبت ميكند.
آيتالله در تاريخ 27/7/46 مجدداً همدان را به مقصد نجفاشرف ترك ميكند. در آستانه ماه رمضان مقدم ـ مديركل اداره سوم ساواك ـ ممنوعالمنبر بودن آيتالله مدني را به رياست ساواك همدان اعلام ميدارد.
آيتالله مدني مجدداً در تاريخ 10/4/47 از نجف وارد همدان ميشود و بلافاصله ساواك ورود ايشان را گزارش ميكند و وي را تحت مراقبت قرار ميدهد.
وي كماكان به طرح شخصيت رهبر تبعيدي امت در ميان مردم ميپردازد و به روشنگري خويش ادامه ميدهد.
در تاريخ 10/7/47 به سمت عراق حركت ميكند و در پي آن، ساواك در عراق دستور ميدهد كه اعمال و رفتار وي تحت كنترل قرار گيرد و قبل از مراجعت ايشان به ايران مراتب اعلام شود.
در تاريخ 5/5/48 از نجفاشرف وارد همدان ميگردد و در اولين جلسات خود با مردم، اوضاع عراق و نجف و برنامههاي استعمار را تبيين ميكند و از اهداف شوم مشترك استعمار در ايران و عراق عليه روحانيت پرده برميدارد.
در تاريخ 5/6/48، مقدم ـ رئيس اداره كل سوم ساواك ـ دستور ميدهد كه اعمال و رفتار ايشان دقيقاً تحت مراقبت قرار گيرد.
در تاريخ 1/6/48، آيتالله مدني مسافرتي به تهران دارد كه تاريخ و ساعت حركت و محل اقامت وي در گزارش منعكس گشته كه حاكي از شدت مراقبت و كنترل ساواك است. وي مجدداً در تاريخ 4/7/48 به نجف اشرف عزيمت ميكند.
سالهاي 1351 تا 1354؛ خرمآباد
در اوايل دهه 50 در شهر خرمآباد، خلاء حضور يك عالم مجاهد و متعهد كه بتواند مرجع مذهبي و سياسي مردم باشد و زعامت روحانيت متعهد و انقلابي منطقه را برعهده بگيرد، بيش از هر زمان ديگر احساس ميشد. مدتي بود كه مرحوم آيتالله روحالله كمالوند كه سالهاي سال زعامت روحانيت منطقه و سرپرستي همه شئون مذهبي، اجتماعي و سياسي لرستان را در دست داشت، به دار بقا شتافته و جايگاه رفيع ايشان همچنان خالي بود. براين اساس، عدهاي از روحانيون سرشناس و متعهد خرمآباد، از آيت الله مدني دعوت به عمل ميآورند كه فعاليت خود را از همدان به خرمآباد منتقل كند كه وي با استجابت دعوت ايشان و عزيمت به خرمآباد، فصل ديگري از زندگي پرفراز و نشيب و سراسر مبارزه خود را آغاز ميكند.
آيتالله مدني در خرمآباد و در حوزه علميه كمالوند، فعاليت خود را با تدريس درس خارج آغاز ميكند و بعد از مدتي با حكم حضرت امام قدسسره، سرپرستي اين حوزه را نيز برعهده ميگيرد.
ديري نميگذرد كه از سوي امام راحل بهعنوان وكيل تامالاختيار و نماينده ايشان به روحانيون و مردم خرمآباد معرفي ميگردد. وي با دريافت وجوه شرعيه و پرداخت شهريه به طلاب و كمك به افراد محروم و بيسرپرست و با تأسيس مراكز عامالمنفعه، گامهاي مهمي در اصلاح امور برميدارد و همچنان نيز مبارزات خود را در خرمآباد پي ميگيرد و با تبليغ مرجعيت امام خميني، تأليفات معظمله را در معرض استفاده مردم قرار ميدهد و موجب جذب جوانهاي مذهبي و انقلابي ميگردد. روحانيون متعهد با محوريت وي متحد ميگردند. مدرسه علميه كماليه، حسينه فاطميه و مسجد شاهآباد، به پايگاه مبارزاتي تبديل ميشوند و درمناسبتهاي مختلف، مردم مذهبي و انقلابي براي شنيدن سخنان وي در اين مراكز گردهم ميآيند. سخنرانيهاي انقلابي و افشاگرانه وي در فاطميه و مسجد شاهآباد هرگز از خاطر مردم متعهد خرمآباد فراموش نميشود.
گزارشهاي مستمر ساواك در مورد برنامهها و فعاليتهاي آيتالله مدني و ارسال آن به تهران، مزدوران رژيم را هراسناك ميكند و در نتيجه از سوي رؤساي ساواك به طور مرتب دستور مراقبت و كنترل فعاليتهاي ايشان صادر ميگردد.
در سالها 1353 و 1354، ايادي رژيم شاه به منظور خنثيسازي فعاليتها و خدشهدار كردن اعتبار و محبوبيت آيتالله مدني، دست به بعضي اقدامات سوء و وقيحانه ميزنند تا به هر شكل ممكن، شخصيت وي را در ميان مردم ترور كرده، پايگاه مردمي وي را از بين ببرند عوامل ساواك زماني به اين اقدامات دست ميزنند كه زمينه آن توسط مخالفين آيتالله مدني كه با تبعيت از هواي نفس، آب به آسياب دشمن ميريختند- آماده بود. آنها با نامهپراكني و اهانت به ايشان ميخواستند وي را وادار به ترك خرمآباد كنند كه اسناد مربوط به اين جريان در بخش اسناد اين كتاب آورده ميشود.
از مجموعه اسناد موجود در پرونده آيتالله مدني چنين استفاده ميشود كه ساواك براي رسيدن به اهداف خويش، به طرق زير عمل ميكرده است:
الف ـ ارسال نامههاي تهديدآميز براي اطرافيان و ياران نزديك ايشان و ايجاد تفرقه در ميان آنان.
ب ـ تهيه و انتشار نامههايي حاوي مطالب موهن عليه آيتالله مدني در ميان مردم.
ج ـ اعزام برخي از پرسنل شناخته شده ساواك در خرمآباد با برنامه حساب شده نزد آيتالله مدني و پخش شايعه ارتباط وي با ساواك به وسيله منابع.
د - ايجاد اختلاف ميان روحانيون منطقه و تشديد اختلاف موجود و تقويت موقعيت بعضي از روحانينماها كه با آمدن آيتالله شهيد مدني به خرمآباد، موقعيت آنان متزلزل شده بود.
ه - در صورت نتيجه ندادن موارد فوق، جلب رسعي و طرد و تبعيد از منطقه .
در اجراي بند «ب» نامههاي متعددي آكنده از مطالب اهانتآميز عليه ايشان تهيه ميگردد و در ميان مردم و افراد سرشناس پخش ميشود در بعضي از اين شبنامهها، صريحاً از آيتالله مدني درخواست شده است كه خرمآباد را ترك كند. اين نامهها به قدري روح لطيف و قلب پاك وي را ميآزارد كه تصميم ميگيرد خرمآباد را ترك كند؛ اما با مخالفت روحانيون متعهد و مردم انقلابي مواجه ميشود و از تصميم خود منصرف ميگردد.
در يكي از جلسات مسجد فاطميه، آيتالله مدني در حين صحبتهايش به اين مسئله اشاره كرده، بخشي از خدمات دو ساله خود را ذكر ميكند و ميگويد: «من به خواهش جمعي از مردم آمدهام و چند مرتبه خواستم بروم، نگذاشتند» در اين حال، يكي از حضار بلند شده، ميگويد: «آقا هركس يا هر مقامي بخواهد شما را ناراحت كند، با جان ما بازي كرده است.» با اين سخن، ديگر حاضران نيز ناراحت ميشوند. به رغم جوّ سازيهاي مخالفين آيتالله مدني و عوامل ساواك، وي همچنان به مبارزات خود تداوم ميبخشد و به تدريج، فعاليتهاي خود را گسترده و علنيتر ميسازد. او در سخنرانيهاي خود ضمن انتقاد شديد از دستگاه، مردم را به قيام و جنبش دعوت مي كند ساواك مركز در تاريخ 7/7/52، طي نامهاي به ساواك همدان دستور ميدهد كه تماسهاي او را با عناصر مخالف رژيم زير نظر بگيرند.
در همين دوره، وي كتابهاي امام از جمله توضيحالمسائل و تحريرالوسيله را در خرمآباد توزيع ميكند و به رغم خفقان حاكم، درباره مرجعيت امام در مناسبتهاي مختلف تبليغ ميكند. همچنين در هر فرصتي و به اشكال گوناگون، مردم را به بيداري و آگاهي فرا ميخواند، آنان را مفاسد دستگاه آگاه ساخته، نقشههاي شوم استعمار و رژيم طاغوتي را برملا ميسازد و رهبر واقعي را مردم معرفي كرده، چهره اصلي و پليد شاه را افشا ميكند.
وي علاوه بر اداره حوزه علميه و صندوق قرضالحسنه رضوي، براي تأسيس بيمارستان و كمك به فقرا و بيسرپرستان ـ از جمله خانواده زندانيان سياسي ـ نيز اقداماتي به انجام ميرساند. ساواك نيز البته ضمن مراقبت شديد از ايشان، به گونههاي مختلف به مخالفت و خنثيسازي فعاليتهاي وي بر ميخيزد و براي رسيدن به اين هدف، از هيچ شايعه، تهمت، دروغ و اختلافي فروگذار نميكند .
نامهمرموز
هرچه از حضور آيتالله مدني در خرمآباد ميگذشت، پايگاه مردمي وي گستردهتر گشته، نقش ارزنده آن عالم رباني در آگاهي دادن به مردم، بيش از پيش آشكار ميشد. مردم انقلابي و جوانان با ايمان، به دور او گرد آمده، روزبهروز بر تعداد علاقهمندان وي افزوده ميشد. گسترش نفوذ آيتالله مدني، ساواك و مخالفين دنيا طلب او را به وحشت انداخته، آنان براي مقابله با وي و خنثيسازي برنامههاي ايشان به چارهانديشي افتادند.
اين نامهها از سال 52 شروع ميشود و تا سال 54 ادامه دارد كه به تدريج محتواي آنها تندتر ميشود.
محتواي اين نامهها، آكنده از انواع تهمتها، ناسزاها و تهديدهايي است كه قلم از ذكر آن شرم ميكند؛ اما به برخي از محورهاي موجود در اين نامههاي مرموز اشاره ميشود:
الف ـ درخواست از وي براي ترك خرمآباد.
ب ـ اتهام اينكه چرا از سهم امام براي خود خانه و منزل خريده است.
ج ـ اتهام وابستگي به رژيم؛ بدين دليل كه چرا با اين همه مخالفتهاي وي با دستگاه ، رژيم شاه با او كاري ندارد و دستگير نميشود.
د ـ دعوت از مردم براي اخراج ايشان از خرمآباد.
ه - انواع تهمتها و سخنان ناروا و ضد اخلاقي.
عكسالعمل مردم در برابر اين شبنامهها به چند گونه است كه از لابهلاي اسناد فهميده ميشود:
1- عدهاي از افراد سادهلوح، محتواي نامهها را به تدريج ميپذيرند؛ به حدي كه ساواك از متزلزل شدن موقعيت آيتالله مدني اظهار خوشحالي كرده، براي ادامه آن برنامهريزي ميكند.
2- برخي در حال تحير و ترديد مانده، در دفاع از حق لب فرو ميبندند.
3- گروهي از انسانهاي آگاه و روشن ضمير، متوجه اهداف شوم و دستهاي مرموز پشت پرده شده، عوامل آن را ساواك و بعضي از مخالفان حضور آيتالله مدني در منطقه معرفي ميكنند. آنان براي خنثي كردن اين حركت مرموز به پا خاسته، از اينكه ايشان در اثر نامهها رنجيده خاطر شده و قصد ترك خرمآباد را دارد، اظهار تأسف ميكنند و ضمن حمايت و پشتيباني از معظمله، از رفتن وي ممانعت به عمل ميآورند. و شروع به افشاي توطئههاي پشت پرده نموده، اين طيف اكثراً جوانان، طلاب، معتمدين منطقه را تشكيل ميدهند.
سال 1354
آيتالله مدني بهرغم مخالفتهاي ساواك، رسالت خويش را در خرمآباد تداوم بخشيد، نه تنها از مسئوليت سنگين اداره حوزه علميه خرم آباد و هدايت و بيداري مردم شانه خالي نكرد، بلكه روز بهروز فعاليتهاي مبارزات خود را گستردهتر و علني كرد و نقش تاريخي خود را بهعنوان يك
عالم آگاه و فقيه مجاهد به خوبي ايفا كرد.
اسناد ساواك حاكي از اين است كه در اين مقطع زماني، آيتالله مدني، لبه تيز حملات خود را متوجه دولت و شاه كرده است. به بخشي از سخنان وي كه در مناسبتهاي گوناگون بيان گرديده است، اشاره ميشود: در تاريخ 23/3/54، در ضمن سخنراني و مخالفت با حزب رستاخيز مردم را به جنبش و قيام دعوت ميكند: «هركسي دفتر اين حزب را امضا نمايد، در همة جنايتها و تجاوزهايي كه در اين مملكت صورت ميگيرد، شريك خواهد شد.»
وي همچنين در تاريخ 11/4/54، ضمن سخنراني به مناسبت گراميداشت دوازدهمين سالگرد قيام 15 خرداد، مردم را به جهاد تشويق ميكند.
بعد از قيام و اعتراض طلاب مدرسه فيضيه قم در سال 54 و حمله ددمنشانه مأموران رژيم به مدرسه فيضيه و درالشفا و ضرب و شتم و بازداشت طلاب، آيتالله مدني، در سخنرانيهاي خود، مردم را از حوادث قم با خبر ميسازد و بهعنوان همبستگي با علماي قم، از رفتن به نماز جماعت خودداري كرده، به روحانيون منطقه پيام ميدهد كه از رفتن به مساجد خودداري كنند. ايشان در تاريخ 21/3/54 ضمن اشاره به وقايع مدرسه فيضيه قم، اخبار جرايد را غيرواقعي دانسته، اضافه ميكند كه تمام پيشنمازهاي قم به خاطر اين فاجعه عظيم، از اقامه نماز جماعت خودداري كردهاند.
وي در تاريخ 15/7/54 اعلام ميكند كه همدستان اسرائيل، كساني هستند كه به هر نحوي از انحا به آن كمك ميكنند. همچنين ضمن نقل مسئلهاي شرعي از امام خميني، از مردم ميخواهد براي سلامتي امام خميني دعا كنند و تبعيد ايشان را عمل ضد ديني معرفي ميكند.
و در تاريخ 21/4/54، ثابتي به كليه مراكز ساواك دستور ميدهد كه نمايندگان رسمي امام خميني را شناسايي و بازداشت كرده، در محل از آنان تحقيق شود كه از چه اشخاصي پول ميگيرند و وجوه دريافتي را به چه نحوي مصرف ميكنند يا به نجف ارسال ميدارند؟ همچنين چگونگي فعاليتها و اقدامات آنان روشن گردد.
به دنبال آن ساواك خرمآباد، در روزهاي 3/4/54، 5/4/54 و 25/4/54، اطلاعات درخواستي در مورد آيتالله مدني را به مركز گزارش ميگردد.
در تاريخ 23/4/54 از اداره كل سوم ساواك، اجراي بند اول پيشنهادها (پخشنامههاي موهن و تشديد اختلافات) به مدت سه ماه ابلاغ ميگردد.
روز عيد فطر فرا ميرسد. جمعيت زيادي براي اداي نماز ظهر در مسجد شاهآباد خرمآباد حاضر ميشوند. آيتالله مدني قبل از شروع نماز ميفرمايد: «مقلدين آيتالله در يك طرف قرار بگيرند.» با اين سخن، عدهاي از مردم، در صف مقلدين آيتالله خميني قرار ميگيرند. آنگاه در حين سخنراني، براي طول عمر آيتالله خميني دعا ميكند و سپس فتواي ايشان را در باب زكات فطره بيان ميكند. نماز بدون هيچحادثهاي به پايان ميرسد و آيتالله مدني به خانه خود برميگردد. پشت سر او نيز تعدادي از نمازگزاران و علاقهمندان جهت پشتيباني از ايشان، به منزل او سرازير مي شوند تا از مراجعت ايشان به همدان جلوگيري كنند . در اين مجلس يك ميليون تومان جهت تجديد بناي مسجد سلطان پول جمعآوري ميشود. جريان عيد فطر، خطر را براي دستگاه جدي نموده، ايادي ساواك را به وحشت مياندازد.
آنان پي ميبرند كه موقعيت آيتالله مدني خدشهناپذير شده و اقدامات قبلي، نتيجهبخش نبوده است. بدينرو، جريان را طي تلگرافي به ساواك مركز گزارش ميكنند. ثابتي در كنار گزارش مذكور، يك جمله كوتاه مينويسد: «تبعيد شود.» و بلافاصله ساواك از طرف ثابتي به خرم آباد اعلام ميكند كه كميسيون امنيت اجتماعي تشكيل شود و وضعيت او در كميسيون مطرح گردد و به حداكثر مدت (سه سال) به نورآباد ممسني در استان فارس تبعيد و نتيجه اعلام شود.
در تاريخ 16/7/54 طي تلگرافي از مركز ساواك استاان لر ستان، از آنها نتيجه اقدامات قبلي را درخواست ميكند و در تاريخ 20/7/54 در جواب آن، ضمن بررسي اقدامات تضعيفكننده، مطالبي از جمله راههاي مختلف برخورد با آيتالله مدني، تبعيد ايشان، مقابله با حوادث احتمالي و اقدامات طرفداران وي ارائه ميكند.
از جمله در بند 2 پيشنهاد ميشود براي جلوگيري از هرگونه اقدام گروه نسبتاً نافذ و بزرگ طرفداران وي، پنج نفر از افراد مؤثر را نيز احضار و در حضور استاندار، آنان را نسبت به عواقب كار توجيه كنند. پرويز ثابتي در تاريخ 22/7/54 در جواب مينويسد: «طبق بند 2 اقدام شود.» به دنبال مكاتبات فوقالذكر، كميسيون امنيت اجتماعي لرستان با حضور استاندار، رئيس دادگستري فرماندهي تيپ 84، رئيس ساواك استان، فرمانده ناحية ژاندارمري، رئيس شهرباني و رئيس دادگاه نظامي تشكيل ميگردد و دستور اربابان بدين نحو صورت جلسه ميشود:
«در تعقيب نامه شماره 3045/515 ـ 19/7/54 ساواك لرستان صادره به استانداري استان لرستان مبني بر تشكيل كميسيون حفظ امنيت اجتماعي در مورد فعاليتهاي تبليغاتي آقاي مير اسدالله مدني دهخوارقاني برله [امام] خميني و تحريكاتي كه از ناحيه شخص يادشده آشكارا و علني به عمل آمده است، كميسيون فوق در ساعت 1800 روز 27/7/54 در دفتر سرپرست فرمانداري شهرستان خرمآباد تشكيل و برابر رأي صادره شخص ياد شده به سه سال اقامت اجباري در نورآباد ممسني استان فارس محكوم گرديده.».
همچنين در اين جلسه، كيفيت دستگيري و تبعيد وي نحوه اخذ تعهد از 5 نفر طرفداران ايشان، چگونگي اتخاذ تدابير امنيتي در شهر از طريق مأموران شهرباني و در مناطق استحفاظي از طريق ژاندارمري، مشخص و تصويب ميشود و چنين دستور ميدهند:
«از هرگونه تظاهر، تجمع، پخش اعلاميه و سخنرانيهاي تحريكآميز جلوگيري خواهد گرديد. به همين منظور، يك گروهان مجهز توسط تيپ 84 پياده تحت امر شهرباني قرار خواهد گرفت تا در صورت لزوم مورد استفاده واقع شود».
عمليات دستگيري
بعد از صدور حكم تبعيد، عمليات دستگيري و تبعيد آيتالله مدني آغاز ميشود. ابتدا، ايادي ساواك، گزارش دقيق و مفصلي از عملكرد روزانه شهيد مدني (زمان خروج، محل تردد و ...) تهيه و به رئيس ساواك همدان گزارش ميكنند.
وي دستورهاي امنيتي لازم را صادر و براي جلوگيري از تحركات احتمالي، تدابير لازم را پيشبيني ميكند. نيروهاي ساواك، در صبحدم روز 27/7/54 ساعت 4:30 دقيقه، اطراف منزل آيتالله مدني مستقر ميشوند و محل مورد نظر را تحت مراقبت خود قرار ميدهند.
ضمناً پنج اتومبيل مربوط به شهرباني، منطقه را تحتنظر ميگيرند. در ساعت 55:5 دقيقه برخلاف انتظار ساواك، آيتالله مدني جهت اداي نماز در مسجد، از خانه خارج نميشود، مأموران ساواك مستقيماً وارد عمل شده، با خشونت، ايشان را در منزل دستگير ميكنند و ساعت 6:15، با چهار اتومبيل همراه، به سرعت وي را از خرمآباد خارج ميكنند.
رفتار خشونتآميز، و وحشت ساواك از با خبر شدن مردم، به حدي بوده است كه حتي اجازه نميدهند آيتالله مدني عبايش را بردارد. در بين راه نيز به جهت اذيت ايشان از موسيقي استفاده ميكنند.
اقدامات ساواك بعد از دستگيري و تبعيد:
بعد از دستگيري و تبعيد آيتالله مدني، اقدامات زير از طرف ساواك صورت ميپذيرد:
الف ـ جو پليسي در شهر ايجاد ميشود و مراقبت وسيع و همهجانبهاي به انجام ميرسد.
ب ـ افراد ساواك در مراكز مختلف شهر براي جمعآوري اطلاعات و زير نظر گرفتن اقدامات مردم بسيج ميشوند.
ج ـ نيروهاي شهرباني را از عكسالعمل و اقدامات احتمالي طرفداران آيتالله مدني آگاه ميسازند و آنان را به مراكز و اماكن حساس چون مدرسة علميه و بعضي از مساجد توجيه ميكنند تا از هرگونه پخش اعلاميه، نوشتن شعار و اقدامات گروهي ـ به خصوص در شبها ـ جلوگيري شود. ضمناً يك گروهان پياده مجهز را تحت امر شهرباني قرار ميدهند.
د ـ تعداد 5 نفر از افراد مؤثر را از ميان طرفداران آيتالله مدني احضار ميكنند و از آنها تعهد ميگيرند كه از هرگونه اقدامي پرهيز كنند.
ه - تدابيري اتخاذ ميگردد كه در صورت انجام فعاليت و اقدامي از سوي طرفداران آيتالله مدني، آنان دستگير و بازداشت شوند. پيرو اين تدابير، بعضي از آنها بازداشت ميشوند.
و ـ رئيس ساواك لرستان، سريعاً گزارش تبعيد و مسايل مربوط به آن را به اطلاع ثابتي ـ رئيس كل ادارة سوم 313 ميرساند و دستورهاي لازم را صادر ميكند.
ز ـ رئيس كل اداره سوم 313 ـ ثابتي ـ جريان تبعيد آيتالله مدني به نورآباد را به فوريت به اطلاع ساواك شيراز رسانده، دستور مراقبت از وي و آگاهي از هرگونه تماس و مراوده او با ديگران را صادر ميكند.
ح ـ رئيس ساواك خرمآباد، طي نامهاي به فرمانده ناحيه ژاندارمري لرستان، وي را از موضوع آگاه كرده درخواست ميكند كه براي پيشگيري از هرگونه تشنج و تحريك احتمالي، تدابير لازم اتخاذ شود.
عكسالعمل مردم:
الف ـ موضوع دستگيري توسط همسر آيتالله مدني به يكي از همسايهها اطلاع داده ميشود و همسايه مذكور، آن را در شهر رواج ميدهد.
ب ـ در كوچه و بازار مردم به بحث پيرامون رخداد مذكور ميپردازند.
ج ـ طلاب در صحن مدرسة علميه كماليه تجمع كرده، در مورد قضيه به بحث و تبادلنظر مينشينند و اظهارات تندي عليه رژيم ميكنند.
دـ عدهاي از طرفداران آيتالله مدني، در وقت غروب، در مسجد شاهآباد حاضر شده، بعضي از چراغها را به نشانه غم و عزا خاموش ميكنند.
ه - عدهاي از روحانيون شهر، به نشانه اعتراض، نماز جماعت خود را تعطيل ميكنند.
و- چند روز بعد از تبعيد آيتالله مدني، به رغم مراقبت شديد ساواك، اقشار مختلف مردم انقلابي خرمآباد به ملاقات ايشان ميشتابند و بدين وسيله ارتباط خود را با آيتالله مدني حفظ ميكنند.
ثابتي، در تاريخ 10/8/54، طي نامهاي به ساواك شيراز دستور ميدهد از ملاقات مردم با آيتالله مدني جلوگيري به عمل آيد. همچنين به ايادي رژيم در خرمآباد ابلاغ ميشود كه نسبت به افرادي كه كمك مالي به خانواده آيتالله مدني كردهاند و ديگر طرفداران وي، تضييقاتي ايجاد كرده، به آنها اطلاع دهند كه اگر به تحركات خود ادامه دهند، تصميمات شديدتري عليه آنها اتخاذ خواهد شد.
به دنبال تعطيلي نماز جماعت توسط عدهاي از روحانيون خرمآباد، از مركز در تاريخ 20/8/54 به ساواك خرمآباد دستور ميرسد كه اگر افراد مورد نظر مبادرت به تحركات ديگري كردند، تبعيد شوند.
بعد از صدور و اجراي حكم تبعيد آيتالله مدني ـ براي ظاهرسازي ـ به وي ابلاغ ميكنند كه ميتواند به حكم كميسيون اعتراض كند كه پيرو آن، وي نسبت به حكم تبعيد اعتراض مي كند و بيدادگاه رژيم در تاريخ 29/9/54 تشكيل جلسه داده حكم تبعيد كميسيون حفظ امنيت را به اتهام واهي اخلال در امنيت تأييد ميكند.
سال 1354؛ نورآباد ممسني
آيتالله مدني در تبعيد نيز مبارزات خود را ادامه ميدهد و با حفظ ارتباط با نيروهاي انقلابي خرمآباد، آنان را به ادامة مبارزه فرا ميخواند. وي در ديدارهاي مختلف به كساني كه از خرمآباد براي ملاقات با ايشان ميآمدند، توصيه ميكردند:
«مساجد و حوزه علميه را حفظ كنيد. مجتهد تربيت كنيد. اسلحه شما تبليغ است. در مقابل ظلم و ستمگر، تبليغ، از بمب اتم هم مؤثر است».
آيتالله مدني در اواخر سال 54، از كشور ممنوعالخروج ميشود. ثابتي، طي نامهاي، اسامي 61 نفر از روحانيون ممنوعالخروج را كه يكي از آنان آيتالله مدني بود، اعلام ميكند.
آيتالله مدني، نورآباد را به پايگاه مبارزه عليه رژيم تبديل ميكند؛ به نحوي كه مردم نقاط مختلف از جمله، شيراز، كازرون و شهرهاي ديگر استان فارس و لرستان ـ از نقاط دور و نزديك ـ به حضور ايشان ميرسند و پيام انقلاب و مبارزه را دريافت ميدارند. ساواك از موقعيت جديد آيتالله مدني در نورآباد به هراس افتاد، دستور ميدهد در محل تبعيد نيز از ملاقات مردم با وي ممانعت به عمل آيد؛ اما از اين تصميم هم طرفي نميبندند. بدينرو، در پايان سال دوم تبعيد، محل تبعيد ايشان را به گنبدكاووس تغيير ميدهند. در تاريخ 11/4/56 دستوري بدين مضمون به رياست ساواك لرستان ميرسد: باتوجه به اقدامات اخير وي در زمينه تشويق مردم به جمعآوري وجوه جهت تأسيس بانك اسلامي و همچنين ناراحتيهايي كه در اثر راهنماييهاي او براي خانوادههاي بهايي فراهم گرديده، محل اقامت اجباري او به گنبدكاووس تغيير داده شد.
در تاريخ 29/4/56، كميسيون امنيت اجتماعي لرستان تشكيل جلسه داده، محل تبعيد آيتالله مدني از نورآباد ممسني به شهرستان گنبدكاووس تغيير پيدا ميكند.
پيرو آن در تاريخ 17/5/56، وي را به وسيله مأموراني چند و تحتالحفظ به گنبدكاووس اعزام ميكنند. به دنبال آن، ثابتي طي نامهاي به رئيس ساواك مازندران مينويسد: «نامبرده بالا، يكي از روحانيون افراطي و طرفدار [امام] خميني استان لرستان ميباشد.» بعد ضمن گزارش از سوابق وي، از ساواك مازندران درخواست ميكند چنانچه مشاراليه به آن منطقه وارد گرديد، از وي مراقبت گردد.
سال 1356؛ گنبد كاووس
به محض ورود آيتالله مدني به شهرستان گنبدكاووس؛ نامهاي از رياست ساواك استان مازندران به ساواك گنبدكاووس ارسال ميگردد كه در آن، ضمن معرفي آيتالله مدني به عنوان يكي از روحانيون افراطي دستور ميدهد كه از وي دقيقاً مراقبتي به عمل آيد.
آيتالله مدني از بدو ورود به اين شهرستان، روحانيون منطقه را تحتتأثير قرار داده، مدرسه علميه «منظريه» و «مسجد جامع» اين شهر را به پايگاه مبارزاتي خود قرار ميدهد. ديري نميگذرد كه ايادي رژيم در گنبدكاووس نيز از حضور آيتالله مدني احساس خطر كرده، ادامه حضور و تبعيد وي در اين شهر را باتوجه به مرزي بودن منطقه به هيچوجه به مصلحت ندانسته، از ساواك مركز درخواست ميكنند نسبت به تغيير محل تبعيد وي اقدام لازم به عمل آورند. به دنبال آن، اين بار كميسيون امنيت اجتماعي خرمآباد در تاريخ 28/3/57 تشكيل جلسه داده، محل تبعيد نامبرده را از گنبدكاووس به بندر كنگان تغيير ميدهد.
سال 1357؛ بندركنگان
مدت اقامت آيتالله مدني در بندر كنگان، سه هفته بيشتر طول نميكشد. در اين بندر ، روزها در مدرسه علميه به تدريس و تفسير قرآن مشغول ميشود و ظهرها در مسجد جامع و شبها در مسجد «كوزهگري» اين شهر نماز جماعت اقامه ميكند.
در اين مدت كوتاه، عدهاي از اهالي شيراز و كازرون به ديدن وي ميآيند و اهالي منطقه «ديّر» نيز از ايشان دعوت به عمل آورده، با عشق و علاقه و اصرار، او را به شهر خود ميبرند.
به هنگام ورود آيتالله مدني به ديّر، استقبال گرمي از وي به عمل ميآيد. مردم، مغازهها را تعطيل و در مدرسه علميه اين شهر اجتماع ميكنند و با ورود وي به آن مجلس باشكوه، اشعاري در مدح امام خميني خوانده ميشود.
نظر به اينكه بندر كنگان جزء مناطق تبعيد محسوب ميشود و باتوجه به بيماري آيتالله مدني كه احتمالاً سل بوده است، مجدداً كميسيون امنيت اجتماعي خرمآباد تشكيل جلسه داده، محل تبعيد وي از تاريخ 3/5/57 به شهرستان مهاباد تغيير پيدا ميكند.
تابستان 1357، مهاباد
بعد از تغيير محل تبعيد آيتالله مدني به مهاباد، ايشان را به همراه مأمور بدرقه ژاندارمري بوشهر و از طريق خرمآباد، بروجرد، همدان، كرمانشاه و سنندج به مهاباد اعزام ميكنند.
آيتالله مدني در بين راه با اخلاق حسنه خود با مأمور همراه، اعتماد وي را جلب ميكند و پس از ترك خدمت مأمور به خرمآباد ميرود و با روحانيون منطقه ارتباط برقرار ميكند.
در ادامه راه، ساواك متوجه ميشود كه مردم مذهبي و انقلابي تصميم گرفتهاند در شهرهاي بين راه ـ از جمله خرمآباد و همدان ـ از شهيد مدني تجليل كنند و احتمالاً تظاهراتي به راه اندازند؛ خصوصاً در شهر همدان كه ورود آيتالله مدني با تشييع جنازه آخوند مرحوم ملاعلي همداني همزمان شده بود. سريعاً دستور ميرسد كه مسير حركت ايشان تغيير پيدا كرده، پلدختر و كرمانشاه و سنندج به مهاباد اعزام شود.
آيتالله مدني ـ اين فقيه مجاهد و نستوه ـ كه كولهبار جهاد و مبارزه را از دوران جواني به دوش گرفته و از نجف و كربلا تا آذر شهر، همدان، خرمآباد و نورآباد، هر كجا رفته، با شهامت و شجاعت و اخلاص بينظيرش عليه طاغوتيان قيام كرده و با فريادش، سكوت مرگبار ناشي از استبداد ستمشاهي را شكسته و زبان كوبنده و برّانش را چون شمشير از نيام بركشيده و در هر فرصت مناسبي بر سر بيدادگران فرود آورده و در هر كجا قدم گذاشته، فرياد بيداري ملتي را سر داده و بذر انقلاب پاشيده و پيام رهبر انقلاب را به گوش همگان رسانده و آنان را به جنبش و قيام فراخوانده است، اينك در آستانه پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي، به سرزمين تازهاي قدم گذاشته است؛ منطقهاي كه در آتش ظلم و بيداد مضاعف رژيم و عوامل مزدور محلي، چون عزالدين حسيني، فئودالها و خوانين ميسوزد.
آيتالله مدني از بدو ورود به اين منطقه پايگاه جديدي براي مبارزات خود پيريزي ميكند و اين بار با شعار وحدت برادران اهل سنت و تشيع، آنان را بيدار كرده و به قيام در صفي واحد فرا ميخواند.
مبارزه ايشان در افشاي سياستهاي رژيم و وابستگان آن ـ از قبيل عزالدين حسيني كه رسماً از طرف رژيم گمارده شده بود ـ باعث گشت كه تعدادي از جوانان مهاباد به خانه عزالدين رفته، ضمن ابراز انزجار و تنفر، شيشههاي منزل او را به عنوان اعتراض بشكنند.
گفتني اينكه مدت تبعيد آيتالله مدني طبق نظر خودش در 6/7/57 به پايان ميرسيد؛ ولي ايشان تا 14.7/57 در مهاباد باقي ميماند.
ثابتي در تاريخ 8/7/57 به ساواك خرمآباد دستور ميدهد كه براي گذراندن بقيه مدت تبعيد، ايشان را به تهران منتقل كنند. ساواك خرمآباد، بلافاصله كميسيون اجتماعي تشكيل داده، طبق دستور ثابتي، رأي صادر ميكند؛ اما قبل از اجراي فرمان، كمتر از دو هفته از مدت تبعيدش باقي مانده بود كه خود مهاباد را به قصد قم ترك ميكند.
سرانجام آيتالله مدني در پايان مدت تبعيد، به درخواست علماي مبارز تبريز به اين شهر عزيمت ميكند تا همپاي ملت مسلمان ايران، مبارزه بيامان خود را عليه رژيم پهلوي پي بگيرد.
پاييز سال 1357؛ تبريز
در ايام تبعيد آيتالله مدني در مهاباد، عدهاي از مسلمانان مبارز، از تبريز از جمله آيتالله قاضي طباطبايي تصميم ميگيرند كه ايشان را به تبريز دعوت كنند. ساواك تبريز از اين موضوع مطلع شده، سريعاً موضوع را به ساواك تهران گزارش و اعلام خطر ميكند. در گزارش ساواك تبريز اين چنين آمده است:
«نامبرده بالا (آيتالله مدني) از وعاظ افراطي و مخالف ميباشد و به علت طرفداري از [امام] خميني و اظهار مطالب خلاف مصالح كشور، از همدان به مهاباد تبعيد گرديده، مدت تبعيد وي اخيراً به اتمام رسيده. آقاي ميرزامحمد علي قاضي طباطبايي و ميرحسين انگجي از طريق عبدالحميد بنابي [باقري] كه از روحانيون تبريز ميباشند، نامهاي جهت نامبرده نوشته و از وي دعوت كردهاند كه در تبريز اقامت نمايد».
ساواك در تحليل خود ميافزايد كه آمدن وي به تبريز، به هيچوجه به مصلحت نبوده و موجب تحريكات محلي خواهد شد.
آيتالله مدني قبل از آنكه ساواك بتواند اقدامي به انجام رساند، وارد تبريز مي شود و در كنار اولين شهيد محراب آيتالله قاضي طباطبايي و روحانيون مبارز تبريز، مبارزات خود را عليه رژيم ستمشاهي ادامه ميدهد. مسجد شهيدي و بيت ايشان به پايگاه انقلابيون مسلمان تبريز تبديل ميشود؛ چنان كه در گزارش ساواك آمده است: «وي در اولين جلسه در منزل خود، درس مبارزه با دشمن يعني استقامت را عنوان مينمايد».
آيتالله مدني در همين ايام، در مدرسه «ولي عصر (عج) تبريز حاضر شده، در اجتماع طلاب و مسئولين اين مدرسه سخنراني كرده و ميگويد بايد اسلحه تهيه كنيم و با دشمن بجنگيم.
آيتالله مدني سفري نيز به آذرشهر ـ زادگاه خود كرده، در مجلس ترحيم شهداي روز نهم آبان ماه آذرشهر شركت ميكند در اين مجلس، عدهاي از انقلابيون مهاباد جهت اظهار همدردي به حضور ايشان ميرسند.
فعاليتهاي انقلابي شهيد مدني روز به روز علنيتر ميگردد. از ساواك مركز به تبريز تلگراف ميشود كه چنانچه نامبرده در تبريز بماند بايد به محض انجام اولين تحريك دستگير شود.
ساواك وجود ايشان را در تبريز تحمل نكرده، پس از سخنراني آتشين و تند آيتالله مدني عليه رژيم شاه، شبانه وي را دستگير و از تبريز تبعيد ميكند.
1357؛ بازگشت به همدان
آيتالله مدني در 1/10/57 در ميان استقبال باشكوه مردم وارد همدان ميشود. معظمله با دعوت روحانيون و مردم همدان براي جانشيني مرحوم آخوند ملاعلي معصومي همداني و به منظور رهبري مبارزات مردم همدان و منسجم كردن فعاليت روحانيون متعهد، به اين منطقه عزيمت ميكند. نظر به سابقه درخشان آيتالله مدني از سال 41 تا سال 50 در همدان و با توجه به اوجگيري مبارزات حقطلبانه مردم ايران، هجرت آيتالله مدني به اين شهر، از اهميت فوقالعادهاي برخوردار بوده، طبقات مختلف مردم از ساعتها قبل در مقابل مسجد جامع اجتماع و سپس جهت استقبال از آيتالله مدني به طرف دروازه ملاير حركت ميكنند.
آيتالله مدني از بدو ورود به همدان، هدايت مبارزات مردمي را به عهده گرفته، با اقشار گوناگون جامعه ارتباط برقرار ميكند. شايان ذكر است كه لحظه به لحظه اين هدايتها و مبارزات، در گزارش ساواك تا زمان از هم پاشيدن و انحلال آن موجود است.
نقش ايشان در هدايت و جهتدهي به مبارزات مردم همدان به حدي بوده كه وقتي در جريان 22 بهمن، لشكر 81 زرهي كرمانشاه براي سركوب مردم به سمت تهران حركت ميكرد، به دستور ايشان، مردم همدان براي سد كردن حركت تانكها، با دست خالي و كفنپوشان به مقابله با تانكها برخاستند و خود آيتالله نيز در جلوي همه تظاهركنندگان به راه ميافتد كه موفق ميشوند با دادن تعداد كمي شهيد و مجروح، تانكها را از حركت بازدارند.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي
پس از به ثمر رسيدن قيام خونين ملت ايران به رهبري امام خميني، اين يار ديرينه امام و سرباز خستگيناپذير انقلاب كه پرچم مبارزه را لحظهاي بر زمين نگذاشته و از تبعيدگاهي به تبعيدگاهي ديگر و از سنگري به سنگر ديگر هميشه در صف مقدم مبارزه حركت كرده بود و در پيروزي انقلاب، تلاش بيوقفهاي داشت، فصل ديگري از مبارزات خود را براي حفظ و حراست و پاسداري از انقلاب شكوهمند اسلامي آغاز كرد.
اينك انقلاب پيروز شده و پاسداري از انقلاب، سختتر از خودِ قيام به نظر ميرسد، توطئههاي استكبار جهاني براي نابودي انقلاب، يكي پس از ديگري به وقوع ميپيوندد و ياران امام و فجرآفرينان انقلاب بايد تلاش و مبارزه بيامان ديگري را براي حفظ انقلاب اسلامي و برقراري حكومت اسلامي آغاز كنند.
آيتالله مدني، در زمره چنين افرادي، در صف مبارزه با ايادي استكبار و عناصر سرسپرده آنان قرار ميگيرد و همچون سربازي آماده و افسري فداكار، در هر سنگري كه به وجود و فداكاري ايشان نياز باشد، با اشاره امام بدان سو ميشتابد.
آيتالله مدني در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسي، از طرف مردم همدان به نمايندگي انتخاب ميشود و سپس در كوران مشكلات و آشفتگي اوضاع همدان، از سوي امام با اختيارات تامه به امامت جمعه منصوب و روانه اين شهر ميشود.
در انقلاب سوم كه عناصر فرصتطلب، مليگرا و منافقين كمر به نابودي و انحراف انقلاب بسته بودند و هر روز با ايجاد توطئهاي، قلب امت اسلام و امام عزيز را به درد ميآوردند، آيتالله مدني در مبارزه با آنان و افشاي ماهيت ليبرالها و منافقين تلاشي مضاعف داشت. اعلاميه مشترك آيتالله مدني وديگر ياران امام (شهيد صدوقي، شهيد اشرفي اصفهاني، شهيد دستغيب و آيتالله طاهري امام جمعه اصفهان) و موضوع صريح و قاطع آنان در برابر اين حركت خزنده نقش بسزايي در افشاي اين جريان مرموز و فريبنده و خطرناك داشت.
همراه با آيتالله قاضي طباطبايي در سنگر نماز جمعه تبريز
تبريز اين شهر قيام و مبارزه ـ بعد از پيروزي انقلاب اسلامي دستخوش جريان مهم و حساسي قرار گرفت. دشمنان انقلاب با شعلهور كردن آتش تفرقه و اختلاف و آشفته كردن اوضاع عمومي شهر ـ به ويژه كميتههاي انقلاب كه اكثر آنها در دست ضد انقلابيون حزب خلق مسلمان بود ـ اميد داشتند كه به اهداف شوم خود برسند.(9) ياران انقلاب تصميم گرفتند با آوردن آيتالله مدني به تبريز، موقعيت جناح انقلاب و خط امام را تقويت كنند. آنان اين پيشنهاد را به محضر امام تقديم كردند و امام امت طي حكمي آيتالله مدني را روانه تبريز كردند. حساسيت منطقه و اهميت اين حركت را از پيام امام به شهيد بزرگوار ميتوان دريافت.
آيتالله مدني، در سر و سامان دادن به اوضاع سياسي و اجتماعي تبريز تلاش مخلصانهاي كرد و آنگاه براي ادامه خدمت به شهر همدان بازگشت، هنوز چند روزي از مراجعت وي نگذشته بود كه حادثه دلخراش و غمبار شهادت اولين شهيد محراب آيتالله سيد محمد علي قاضي طباطبايي به دست دشمنان انقلاب و مزدوران امريكا عليه روحانيت، اوضاع شهر تبريز را دگرگون ساخت. در اين هنگام بار ديگر امام عزيز طي حكم ديگري، آيتالله مدني را به نمايندگي خود و امامت جمعه شهر تبريز منصوب فرمود.
فتنه حزب خلق مسلمان
آيتالله مدني پس از منصوب شدن به سمت امامت جمعه شهر تبريز،با معضل بزرگ «حزب خلق مسلمان» كه جريانهاي مختلف تحت پوشش آن به مبارزه با انقلاب پرداخته بودند، مواجه ميگردد؛ اما به يمن آگاهي و هوشياري مردم آذربايجان و شخصيت و مقبوليت ايشان و همچنين فعاليت شبانهروزي و هوشياري آن عزيز، اين توطئه منجر به شكست ميشود.
سختترين روزهاي آيتالله مدني را ميتوان ايامي خواند كه او در ميان آشوب حزب خلق مسلمان قرار گرفت. در جريان اين غائله خطرناك، آيت الله مدني از جانب همين گروه ضد انقلابي بارها مورد تهديد قرار گرفت. آنها جايگاه نماز جمعه را به آتش كشيدند و از برگزاري نماز جلوگيري كردند؛ اما خود آيتالله مدني در روز جمعه كفن پوشيده و پيشاپيش جمعيت حركت كرد و گفت: «تا من زندهام و در اين شهر نماينده امام هستم نماز جمعه را برگزار ميكنم.»(10)
چنين نقل ميشود: «وقتي حزب خلق مسلمانيها كميته بازرسي را گرفته بودند و به طرف خانه ايشان هم تيراندازي ميشد، نزديك اذان بود. بچهها رفتند و به ايشان گفتند نرويد مسجد. اتفاقاً زودتر رفتند. من رفتم جلو و عرض كردم: «حاج آقا، نرويد؛ تيراندازي است. اينها آمدهاند براي كشتن شما. از اين طرف و آن طرف هم تلفن ميزنند كه حاج آقا را نگذاريد برود بيرون.» ايشان به من گفتند: «از تو توقع نداشتم. اگر به مسجد نروم، تضعيف روحيه مسلمانان كردهام و من پيش خدا جواب ندارم... چه جوابي به خداي خودم بدهم كه اگر به مسجد نرفتم، به خاطر جانم بود، ميگويند اسلام و انقلاب از تو عزيزتر بود؟» ايشان به مسجد رفتند و نماز جماعت را اقامه كردند.(11) و بدين سان با استقامت و حضور اقشار مردم در صحنه، توطئه امريكا و اياديش در آذربايجان خنثي گرديد.
شهيد مدني و جبهههاي نبرد
شهيد مدني در تقويت روحيه رزمندگان اسلام نقش بهسزايي داشت و با شركت خود در جبهه نبرد و حضور در كنار سپاهيان اسلام و شركت در مجالس دعا و نيايش آنان، مشوق براي رزمندگان اسلام بود تا جنگ مقدس خود را با استكبار جهاني تا پيروزي نهايي ادامه دهند. گاهي نيز بر دست آن برادر ارتشي كه هواپيماي متجاوز دشمن را با ضد هوايي در فضاي تبريز سرنگون ساخته بود، بهعنوان نماينده امام بوسه ميزند و كمال تواضع خود را در مقابل مجاهدان فيسبيلالله نشان ميدهد.
در اينجا مناسب است خاطرهاي از آقاي بهاءالديني در اين زمين نقل شود: «عدهاي ميخواستند بروند جبهه. بچهها كه رفتند، ديديم حاج آقا آمدند خانه و سخت ناراحت هستند و اشك در چشمانش حلقه زده است. گفتيم: «حاج آقا، چرا ناراحتيد؟» گفتند: «تلفن بزنيد به دفتر امام و اجازه بگيريد از امام كه من هم با اين بچهها به جبهه بروم». پرسيدم «چرا حاج آقا؟» گفتند: «آخر من نميتوانم ببينم اين بچهها ميروند جبهه، آنجا ميجنگند و من نروم بجنگم. خوب من پير شدهام؛ اگر من گذشت اين بچهها را نداشته باشم، ايثار اين بچهها را نداشتهباشم، واي بر حال من!» اما خوب معلوم بود كه حضرت امام هيچ وقت اجازه نميدادند ايشان سنگر تبريز را رها كنند و به جبهه بروند. البته اين حركت ايشان هم نشانه عشق ايشان بود به شهادت و انقطاع ايشان بود از دنيا.»
«يا بني انت مقتول»
خط سرخ شهادت خط آل علي(ع) است و اين افتخار از خاندان نبوت و ولايت به ذريه طيبه آن بزرگواران و پيروان خط آنان به ارث رسيده است. سالها قبل از شهادت در يكي از جلسات درس گفته بود: من در دو موضوع نسبت به خود شك كردم. يكي اين كه آيا من سيد اسدالله هستم؟ واقعاً سيد هستم؟ ديگر اين كه آيا شهيد ميشودم يا نه؟ يك شب امام حسين(ع) را در خواب ديدم كه بالاي سر من آمد و دستي به سر من كشيد و اين جمله را فرمود: «يا بني انت مقتول»... «پسرم تو شهيد ميشوي» كه جواب دو سئوال من در آن بود.
آيتالله مدني كه همواره در صف مقدم مبارزه بود، قبل از انقلاب در برابر رژيم ستم شاهي و پس از پيروزي در مقابل مزدوران و جاسوسان امريكا چون سدي محكم ايستاد و از حريم اسلام و قرآن حمايت ميكرد. نماز جمعه را بعنوان يكي از مهمترين سنگرهاي انقلاب حفظ كرد. آيتالله مدني بعنوان امام جمعه تبريز پس از شهادت شهيد آيتالله قاضي طباطبائي انتخاب گرديد. اما مزدوران امريكا كه به ترور ياران امام پرداخته بودند بيستم شهريور 1360 نوبت يكي ديگر از چهرههاي درخشان آسمان معرفت و معنويت بود. ساعت 45/1 بعدازظهر پس از اتمام خطبههاي نماز جمعه، خطبههاي نماز را باتمام رساند. مراسم نماز جمعه پايان گرفت. عدهاي از مامورين شهرباني كه عازم جبهههاي نبرد حق عليه باطل بودند از ايشان خواستند بطور ارشادي مطالبي را بيان كنند. در اين هنگام شهيد آيتالله مدني در جايگاه خود بطور انفرادي دو ركعت نماز را آغاز كرده بود كه منافقي كوردل، مزدوري بياراده قسيالقلبي خوارج كيش از ميان جمعيت خود را به محراب نزديك و بازوي آيتالله مدني را گرفت و نماز آقا را قطع كرد. در اين موقع اطرافيان بطرف مهاجم روي آوردند ولي قبل از رسيدن آنها وي ضامن نارنجكي را كه در لباسش مخفي نموده بود كشيد و نارنجك بطور وحشتناكي منفجر شد و بر اثر اين انفجار انساني وارسته، عبدي صالح، عارفي از خود گذشته و انساني نمونه و الگو به لقاي حق پيوست. تلاش مردم و كوشش پزشكان سودي نبخشيد و امام جمعه تبريز همراه با سه شهيد به ملكوت عشق عروج نمودند و بيش از پنجاه نمازگزار مؤمن زخمي، مجروح گرديدند. بحق بايد گفت شهادت بزرگاني چون آيتالله مدني ضد انقلاب و منافقين ضد اسلام را بكلي منزوي كرد. به دنبال شهادت اين امام جمعه بزرگوار استان آذربايجان در سوگ عارف واصل به عزا نشست. در 21 شهريور جنازه آن بزرگوار باشكوه هرچه تمامتر در ميان اندوه فراوان مردم در تبريز و قم تشييع گرديد. و در قم در كنار حرم مطهر حضرت معصومه(س) بخاك سپرده شد. شهادت اين عالم بزرگوار در سراسر ايران انعكاس وسيعي داشت پيام مراجع، فقها، علما... شخصيتهاي مملكتي، تشكيل مجالس يادبود، ارسال پيامها از سراسر مملكت به محضر امام خميني...
سيره عملي
وقتي از قيامت سخن ميگفت، چنان ميگريست كه گويي تمام عظمت قيامت را ميبيند. هنگامي كه به نماز ميايستاد، سراپا مجذوب جمال ميشد و عاشقانه با محبوب سخن ميگفت. گاهي نيمههاي شب متوجه صداي ناله وي ميشدند، ميديدند كه شهيد در خلوت حق با صداي لرزان ميگويد: «خدايا، من آمدهام، خدايا، اگر تو به من «نه» بگويي؛ اگر تو مرا ترك كني، كيست كه مرا دريابد؟ غير از تو مگر كسي را خواهيم داشت؟»
چون سالكي به سير و سلوك مشغول بود و همچون عارفان واصل در زهد و تقوي زبانزد عام و خاص بود، از مسائل سياسي و مبارزه با طاغوت و طاغوتيان از دهه بيست تا پيروزي انقلاب غافل نبود. او صالحي بود كه مصلح بيدارگري گرديد، خودساختهاي كه در جامعهسازي و دگرگون كردن محيط ، نقش اساسي و زيربنايي داشت. او به طهارت نفس و تقوا اهميت خاصي ميداد و پيروزي بر دشمنان و طاغوتيان زمان را در گرو اصلاح نفس و خودسازي ميدانست. داشتن قدرت جذابيت و محبوبيت در ميان عامه مردم و خواص علماء از ويژگيهاي وي بود. او با طلاب و جوانان چون پدري دلسوز رفتار ميكرد و همواره محرم اسرار و راز مردم، سنگ صبور و جوانان چون در دوران ستم شاهي، و مربي و معلم اخلاق نظري و عملي براي فضلا بود. وي در جهت علمي نيز عالمي كمنظير بود و از استادان برجسته حوزه علميه نجف اشرف به شمار ميرفت، اما از روي تواضع هيچگاه حتي اجتهادش را مطرح نكرد اين درحالي بود كه حضرت امام وي را «سيد العلماءالاعلام» ميشناختند. اما او با وجود حضرت امام، خود را مقلد چنان مرجع كاملي ميدانست و اين موضوع را در بيانات خود در جلسات خصوصي و عمومي مطرح ميكرد. او در حقيقت يك وزنه ارزشمند علمي و مذهبي بود و در زمره ذخاير گرانبهاي حوزههاي علميه در جهان اسلام به شمار مي آمد. اما در برابر ولايت امام چون مريدي مطيع بود. او امام را اسلام مجسم و ولايت فقيه را با تمام وجودش پذيرفته بود.
زهد و تقوا
آيتالله مدني، انساني وارسته و زاهدي بود كه هرگز در موقعيتها و مقامات، سادهزيستي و زهد را فراموش نكرد، زندگي بدون تكليف و تشريفات، از ويژگيهاي بارز آن عالم رباني بود. به ميهمانيها كه دعوت ميشد، ابتدا شرط ميكرد كه سفره نبايد رنگين باشد و اگر بيشتر از يك خورش سر سفره ميآوردند، اعتراض ميكرد. خودش نيز با غذاي ساده- همان غذايي كه خودش ميخورد- از ميهمانان پذيرايي ميكرد. زي طلبگي را به تمام معني رعايت مينمود. با زندگي اشرافيت علنا و عملا مبارزه ميكرد.
زندگي ساده و پارسايي او، زبانزد عام و خاص بود و از خصلتهاي زيباي وي به شمار ميرفت: همچون فقيرترين مردم زندگي خود را ميگذرانيد و اين درحالي بود كه امانتدار اموال مردم بود و از شهرهاي بزرگ ايران، وجوهات شرعي قبول ميكرد، اما هيچگاه از وجوهات استفاده نميكرد. وقتي دوستانش به او توصيه ميكردند كه آقا شما استحقاق استفاده از وجوهات را داريد، پس چرا استفاده نميكنيد؟ در جوابشان ميگفت: «خدا را شاهد ميگيرم كه تاكنون استفاده نكردهام و استفاده نخواهم كرد، مگر زماني كه در حالت اضطرار قرار بگيرم. (12)
ايشان صرفهجويي را در همه ابعاد زندگي خود جاري ساخته بود و در اين جهت، به مردم اطراف خود توجه خاصي داشت. در اوايل جنگ وقتي ديد مردم با كمبود نفت مواجه گرديدهاند، از آن استفاده نكرد و در سرماي شديد تبريز، با پوشيدن پوستين زندگي خود را گذراند. زماني كه همه نميتوانستند گوشت بخرند، او هرگز گوشت نميخورد. (13)
اصلاح نفس
آيتالله مدني، تجسم اخلاق و چهره برجسته عرفان و حكمت عملي بود. زبانش و عملش، تجلي اخلاق و عمق ايمان و ژرفاي نگرش او به معارف اسلامي بود. آيتالله مدني بيش از هر چيز به طهارت نفس و تقوا اهميت ميداد و حتي پيروزي بر دشمنان و طاغوت را زماني مفيد و مؤثر ميدانست كه همراه با تقوا و اصلاح نفس باشد. وي ميفرمود: «ما بايد بدانيم وقتي ميتوانيم از اين پيروزي استفاده ببريم كه اول خودمان نفسمان را اصلاح كرده باشيم، به اين معنا كه اگر نفسمان اصلاح نشده باشد، پيروزي به هر حدي كه برسد، چاره دردهاي ما نخواهد كرد (14) همه طاغوتها را سركوب كردن وقتي به دردمان ميخورد كه در مملكت بدن خودمان، حكومت الله مستقر شده و حكومت طاغوت ريشهكن بشود.»(15)
دختر آن شهيد در مورد دعاهاي نيمه شب اين عارف و عاشق چنين ميگويد: «معمولا انسان هر وقت بخواهد فردي را بيازمايد كه از نظر معرفتي و سير و سلوك چگونه است، بهتر است او را از روي انجام فرايض ديني و عبادي بشناسد، اين كه چه دعاهايي را بعد از نماز يا در نيمه شب انتخاب ميكند و آيا به آنها عمل ميكند يا خير؟ پدرم در انتخاب دعا بسيار دقيق بود. دعاهايي را انتخاب ميكرد كه در آن ذكر دنيا كمتر بود، ذكر بهشت كمتر بود. دعايي را ميخواند كه در آنها قرب به حق و رضايت حق بود و بدانها سخت پايبند بود و عمل ميكرد. همينها او را به جايي رسانده بودند كه ديگر نه بخل، نه كينه و نه حسد در او وجود نداشت.» (16)
جاذبه
آيتالله مدني آنچنان جاذبهاي داشت كه وقتي كسي به ايشان ميرسيد، خيال ميكرد كه با پدرش يا محرم اسرارش روبهرو شده و آنچنان دافعهاي داشت كه وقتي دشمن ايشان را از دور ميديد، بر خود ميلرزيد. قبل از پيروزي انقلاب، يك شب ايشان در منزل دامادشان بودند كه ناگهان صدايي به گوش رسيد. پرسيدند: «اين صداي چيست كه از خيابان به گوش ميرسد؟» گفته شد: «بچهها هستند كه از پائين خيابان چهار مردان به قسمت شيخان ميآيند و شعار ميدهند. هر شب اين كار را انجام ميدهند و بعد پليس آنها را متفرق ميكند.» ايشان فرمودند: «پس ما معطل چه هستيم؟ بلند شويد برويم.» بعد از آشپزخانه كاردي برداشته رفتند به صف بچههاي تظاهركننده پيوستند. نميتوانم بيان كنم آن شب اين حركت تا چه اندازه در روحيه بچههاي فداكار قم مؤثر بود.
سفره ساده و بيآلايش
روزي در سر سفره غذا متوجه شده كه چربي آش بيش از اندازه است. از خادم سئوال كرد: مگر مسلمان نيستيد كه اينقدر اسراف و تبذير ميكني؟ وي گفت: «حاج آقا، مال همه اينطور نيست. چون شما خيلي ضعيف شدهايد و غذا هم آش است، فقط براي شما مقداري زياد ريختم.» شهيد مدني درحالي كه عصباني شده بود، فرمود: «اين كه دو گناه است. من اول فكر ميكردم تو فقط اسراف كردهاي، ولي حالا متوجه شدم كه گناه بزرگتري هم مرتكب شدهاي و آن اينكه تبعيض هم قائل شدهاي.» (17)
1. وقتي دوستانش به او ميگويند كه زمانه، مساعد با طلبه شدن نيست و رضاخان مانع فعاليت روحانيت است، آن شهيد در جواب ميگويد: «حداقل براي خودم ملا و واعظ ميشوم.» يادواره شهيد محراب، ص 32، به نقل ا شهيد مدني، جلوه اخلاص
2. شهيد مدني، جلوه اخلاص، ص 8، ص 63، به نقل از خاطرات آقاي بروجردي
3. شهيد مدني، جلوه اخلاص، ص 8، ص 63، به نقل از خاطرات آقاي بروجردي، داماد ايشان
رو روزنامه جمهوري اسلامي، 8/6/66، ويژه نامه آيتالله مدني، عروةالوثقي، ش 82 و پرونده فدائيان اسلام در ساواك كه در آينده نزديك منتشر خواهد شد.
5. مجله سروش، 4/7/60. ش 114
6. از مصاحبه آقاي بهاءالديني، داماد شهيد مدني، تاريخ 27/6/61
7. مصاحبه آقاي بهاءالديني، داماد شهيد مدني، تاريخ 27/6/61
8. منبع پيشين.
9. رجوع شود به اسناد لانه جاسوسي پيرامون حزب خلق مسلمان و ارتباط با جاسوسان امريكا.
10. پيام انقلاب – شماره 92- 12/6/62
11. روزنامه جمهوري اسلامي – 18/6/61 – شماره 949
12. شهيد مدني، جلوه اخلاص- ص 32 و 40
13. شهيد مدني، جلوه اخلاص- ص 32 و 40
14. ياد ايام – ج 1- ص 325
15. ياد ايام – ج 1- ص 325
16. مصاحبه فرزند شهيد آيتالله مدني با مجله زن روز.
17. اطلاعات – 15/6/57
سيد اسدالله مدني، پس از مدتي به نجف اشرف هجرت كرد و در حوزه علميه نجف اشرف، در كنار تكميل تحصيلات عالي خويش، تدريس در سطوح مختلف را شروع كرد و به دستور مرحوم آيتالله حكيم، كرسي تدريس لمعه، رسائل، مكاسب و كفايه را به عهده گرفت و در اندك زمان، جزو اساتيد معروف حوزه علميه نجف اشرف به شمار آمد. شهيد محراب، در نجف اشرف در درس خارج مرحوم آيتالله سيد عبدالهادي شيرازي و مرحوم آيتالله حكيم و مرحوم آيتالله خوئي شركت و از مراجع بزرگي از جمله آيتالله حكيم در نجف و آيتالله حجتكوهكمري در قم و آيتالله خوانساري اجازه اجتهاد دريافت كرد.
آغاز مبارزات
شهيد بزرگوار آيتالله مدني مبارزه سياسي و اجتماعي خود را از دوران تحصيل در شهرقيام و شهادت قم آغاز كرد و در اولين فعاليتهاي خود به ستيز با بهائيت به عنوان ابزار تفرقه و انحراف در منطقه آذرشهر پرداخت. چنان كه تاريخ نشان ميدهد، رضاخان و عوامل داخلي استعمار در ايران، براي كوبيدن اسلام خصوصا مكتب حياتبخش تشيع، زمينه را براي فعاليت بهائيت و ديگر فرق ساختگي فراهم كردند، بهطوري كه در زماني كوتاه، سرمايهداران بهايي در آذربايجان ـ بهويژه مناطق اطراف تبريز ـ بر بعضي نقاط از جمله كارخانههاي برق مسلط شدند. آيتالله مدني بعد از اطلاع و آگاهي از وضع آشفته و بحراني منطقه و احساس خطر براي مردم مسلمان، بيدرنگ به زادگاه خود برگشت و مبارزهاش را بر ضد فرقه بهائيت آغاز كرد. وي با سخنرانيهاي روشنگرانه، مردم را عليه طرفداران و تبليغكنندگان مرام بهائيت بسيج كرد و با تحريم مصرف برق آن و خريد و فروش با اين فرقه گمراه، جو مبارزات ضد بهائيت را تشديد و سرانجام شهر مذهبي آذرشهر را از لوث اين فرقه استعماري پاك كرد. در اين هنگام، حوادث پيش آمده از طرف شهرباني وقت پيگيري گرديد و آن بزرگوار به عنوان تنها عامل تحريكات ضد بهايي شناخته شد و در نتيجه او را به همدان تبعيد كردند.(2)
قيام عليه مفاسد اجتماعي در سال 1331 ه . ش در آذرشهر
مجاهد نستوه شهيد مدني، در سال 1331 در ميان استقبال اهالي آذرشهر وارد زادگاه خود شد و سپس در مسجد حاجي كاظم نماز جماعت برگزار كرد. (3) وي در اولين خطابه خود به مردم آذرشهر اظهار داشت: «اي مردم آذرشهر! در موقع آمدن من به ايران، در كرمانشاه، بعضيها از من پرسيدند:اهل كجا هستي؟ گفتم: آذرشهر آنها گفتند: آذرشهر، شراب خوبي دارد كه در تمام ايران مشهور است. وجود كارخانه مشروبسازي چه معنا دارد؟ اگر از اول براي آنها جنس نميفروختيد، آنها ميرفتند».
در جلسه سخنراني ديگري، موضوع كلاه پهلوي و لباس متحدالشكل را به ميان آورد و گفت: «سفارش كردهام از تبريز، كلاه پوستي بياورند. هركس باز هم كلاه پهلوي بگذارد، ديگر براي نماز جماعت به مسجد نيايد.» و بدين ترتيب، مبارزه خود را با مظاهر طاغوت گسترش داد.
در عيد فطر همان سال، نماز باشكوه عيد فطر در بالاي تپه كنار شهر برگزار گرديد. در بازگشت، نمازگزاران راهپيمايي اعتراضآميزي برپا كردند و به طرف كارخانه مشروبسازي حركت كردند. مأموران دولتي به مقابله با آنها برخاستند و تهديد كردند كه از اسلحه استفاده ميكنند. پس از اين حادثه، دادستان تبريز در محل حاضر شد و ضمن مذاكره با آقاي مدني قول داد كه ظرف 15 روز، كارخانه برچيده شود، ليكن به دنبال حوادث مذكور، آيتالله مدني به تبريز احضار گشت و از سوي استانداري به وي تكليف شد كه نبايد در آذرشهر بماند.
همگامي با آيتالله كاشاني و شهيد نواب صفوي
مرحوم آيتالله مدني، از دوران جواني وارد مبارزات سياسي و اجتماعي شده بود و در زمان آيتالله كاشاني با ايشان ارتباط داشت. اين رابطه به حدي بود كه وقتي آيتالله مدني خواست به تبريز مسافرت كند مرحوم آيتالله كاشاني طي تلگرافي به آيتالله سيد مهدي انگجي دستور ميدهد كه هنگام ورود ايشان به تبريز، از وي تجليل به عمل آيد.
هنگامي كه شهيد نواب صفوي در نجفاشرف به فكر مبارزه با كسرويگري افتاد، آيتالله مدني، كه از اساتيد حوزه نجف بودند، مطلع ميشود كه نواب صفوي، هزينه اين مبارزه را ندارد. بدينرو، كتابهاي خود را ميفروشد و پولش را در اختيار نواب ميگذارد؛ بهگونهاي كه دوستانش ميگويند: اسلحهاي كه نواب تهيه كرده بود، با پول كتابهايي بود كه شهيد آيتالله مدني فروخته بود.(4)
مبارزات شهيد مدني در نجفاشرف
مرحوم آيتالله مدني، در حوزه علميه نجف، در كنار فعاليتهاي علمي، لحظهاي از فعاليتهاي سياسي غافل نبود و همواره در مسائل سياسي و مبارزات عليه طاغوت، پيشگام و پيشتاز بود.
وي در دوران زمامداري جمال عبدالناصر، در رأس هياتي از علما و فضلاي نجف، براي افشاي رژيم طاغوتي ايران به مصر سفر كرد.(5)
وقتي كه گفته شد آل سعود بر عربستان مسلط شد، طلاب را جمع كرد و گفت: «بايد از نجف حركت كنيم و برويم با آلسعود مبارزه كنيم». آيتالله مدني در اين فكر بود كه در حجاز بايد مبارزه چريكي انجام بگيرد؛
لكن به علت كار و فعاليت زياد، به خونريزي گلو و سينه مبتلا گشت و در بستر بيماري افتاد.(6)
در زمان عبدالكريم قاسم ـ حاكم وقت عراق ـ آيتالله مدني كفن پوشيد و به ميان مردم رفت؛ بدين مقصود كه معتقد بود اگر من نميتوانم كاظمين، بغداد و نجف را حركت بدهم، پس با پوشيدن لباس مرگ ميميرم تا علت يك حركت بشوم و باعث تحرك بشوم. چون حكومت عراق با گسترش انديشه ماركسيستي عليه اسلام تبليغ مينمود.
در سال 1342 حركت عظيم مردم مسلمان ايران به رهبري حضرت امام خميني در جهت سرنگوني رژيم طاغوت آغاز گرديد، آيتالله مدني، نخستين كسي بود كه در نجف به نداي «هل من ناصر ينصرني» امام لبيك گفته، با تعطيل كردن كلاسهاي خود در نجف و تشكيل مجالس سخنراني، در جهت افشاي چهره پليد رژيم مزدور پهلوي گام برداشت. وي در اين زمان، در نجف، سردمدار جريان دفاع و پشتيباني از نهضت امام به شمار ميآمد. و وقايع ايران را براي طلاب بيان ميكرد.
از آن شهيد بزرگوار چنين نقل شده است: «من، علما را در مسجد هندي جمع كردم. مرحوم آيتالله شاهرودي و آيتالله خوئي و ديگران آمدند. صحبت كردم كه به داد اسلام برسيد. از آقايان علما تقاضا كردم. من در آنجا گريه كردم و علما هم گريه كردند.» همچنين فرموده است: شنيدم كه امام را گرفتهاند. رفتم كربلا خدمت ايشان. دستشان را بوسيدم و گفتم «آقا، امروز آقاي خميني، مظهر اسلام است.» گفتند: «باشد؛ هر چه بگوئي، ميكنم.» گفتم: «اقدام كنيد.» ايشان بلافاصله تلگراف زدند به شاه.» (7)
از زمان تبعيد حضرت امام به نجف، آيتالله مدني، همواره يار و ياور امام بود و در كنار مراد خود به مبارزه عليه ظلم و ستم ادامه داد. معروف است كه هر موقع حضرت امام به علتي نميتوانستند براي اقامه نماز جماعت حاضر شوند، آيتالله مدني به جاي امام به اقامه نماز جماعت ميپرداخت.
سفرهاي تبليغي
آيتالله مدني، در دوران اقامت در نجف اشرف، در ايام تعطيلي حوزه تابستانها، به طور مرتب به ايران سفر ميكرد و در شهرهاي مختلف به تبليغ و روشنگري سرگرم ميشد. مبارزه با مفاسد اجتماعي و مظاهر طاغوت، يكي از كارهاي اصلي آن شهيد بود كه به هر ديار كه سفر ميكرد يا تبعيد ميشد، اين مبارزه، سرلوحه فعاليتها و حركتها و برنامههاي وي قرار داشت.
همدان؛ سالهاي 1341 تا 1351
آيتالله مدني، حركت تبليغي خود را از همدان و از روستاي «دره مراد بيك» ـ بهعنوان تبليغ و پياده كردن برنامههاي اصلاحي ـ آغاز كرد؛ چنان كه خود فرموده است.
«من ديدم بايد همدان را حركت بدهم از يك ده كار را شروع كردم تا مردم ببينند، بعد گرايش پيدا كنند وي دستور داد كسي حق ندارد بدون حجاب اسلامي وارد بشود. همچنين فروختن و خوردن مشروبات را ممنوع كرد و در دره مرادبيك، يك ده نمونه شد.(8) اين عمل ايشان باعث علاقه مردم متدين همدان به او شد و پس از اينكه وي را شناختند، گرد او جمع شدند و از وي دعوت به عمل آورند تا به همدان بيايد. و ايشان با انتقال به همدان، فعاليتهاي خود را گسترش داد.
آيتالله مدني، در سفرهاي خود به همدان، پيوسته ارتباط خود را با رهبري مبارزات اسلامي حفظ كرده، در مراحل مختلف نهضت، نقش حساس خود را ايفا ميكرد. همچنين مردم را با نقشههاي شوم رژيم طاغوتي آشنا ساخته، و در سخنرانيهاي خود، آنان را به بيداري و قيام دعوت ميكرد.
در سال 1341، زماني كه رژيم شاه با تبليغات گسترده خود ميخواست رفراندم به اصطلاح انقلاب سفيد را برگزار كند، آيتالله مدني در 9 آذر 1341 در مسجد جامعه همدان، سخنراني تندي عليه انتخابات انجمنهاي ايالتي و ولايتي ايراد كرده، و مردم را نسبت به عواقب شوم آن آگاه كرد. در اين سخنراني گفت: «مردم، شما چقدر بيحس هستيد! اگر اين انتخابات ملغي نشود، در روز قيامت، شما مسئول ميباشيد. بايد با علماي قم همكاري كنيد و از آقايان پشتيباني نماييد.» اقدامات روشنگرانه آيتالله مدني در همدان موجب ميشود كه ساواك منطقه در تاريخ 8/9/41 طي نامهاي از رياست ساواك درخواست كند كه بعد از مراجعت وي به نجف، از ورود دوباره او به ايران جلوگيري شود. ساواك مركز به خاطر نداشتن مجوزي براي جلوگيري از ورود وي با اين پيشنهاد موافقت نكرده اما دستور ميدهد اعمال و رفتار وي تحت مراقبت قرار گيرد. به دنبال اين دستور، مراقبت از شهيد مدني توسط ايادي ساواك شديدتر ميشود؛ بهگونهاي كه تاريخ تردد وي ميان عراق و ايران، مسافرت به شهرهاي مختلف، سخنرانيها و ملاقاتها، طريقه و وسيله مسافرت و مرز خروجي، همه و همه دقيقاً توسط عوامل ساواك به مركز گزارش ميگردد. بعد از قيام 15 خرداد و تبعيد امام، آيتالله مدني به مبارزات خود شدت بخشيده، در فرصتهاي مختلف، با طرح مرجعيت حضرت امام و با ايراد سخنرانيهاي انقلابي و افشاگرانه، مردم را به هوشياري فراخواند. وي با هماهنگي روحانيون سرشناس همدان، نيز اقداماتي به منظور رفع توقيف روحانيون بازداشتي به عمل آورد.
رژيم كه گسترش نفوذ آيتالله مدني در ميان مردم، بهعنوان يكي از سرسختترين طرفداران امام خميني، روبهرو بود، در سال 46، عدهاي از روحانيون منطقه از جمله آيتالله مدني را ممنوعالمنبر كرد.
در دوران خفقان شديد و جو پليسياي كه مزدوران ساواك عليه طرفداران امام حاكم كرده بود و با هرگونه تبليغات به نفع مرجعيت شديداً مقابله ميكردند ـ به طوري كه بردن نام امام و داشتن رساله امام يك جرم نابخشودني به شمار ميآمد ـ در چنين جوي آيتالله مدني با شهامت و شجاعت، مرجعيت امام را مطرح كرده، به نفع ايشان تبليغ ميكرد؛ به حدي كه ساواك طي گزارشي در تاريخ 31/5/49 اعلام ميدارد: «نامبرده (آيتالله مدني) در همدان به نفع [امام] خميني فعاليت و بيش از 3/1 اهالي همدان را مقلد [امام] خميني كرده است و در هر محفل و مجلسي از [امام] خميني تمجيد ميكند و وي را اعلم مجتهد [مجتهد اعلم] قلمداد مينمايد».
آيتالله مدني در ادامه سفرهاي تبليغي خود، در سال 51 تصميم ميگيرد كه به زادگاه خود ـآذرشهر ـ رفته، سخنراني روشنگرانهاي داشته باشد كه ساواك موضوع را به سرعت گزارش ميدهد و از مركز به ساواك تبريز دستور ميرسد كه در ضمن مراقبت از اعمال وي، از منبر رفتن او جلوگيري به عمل آيد.
آيتالله مدني در دوران حضور در همدان، علاوه بر فعاليتهاي مبارزاتي، خدمات ارزندهاي نيز داشته وآثار ماندگاري از خود به يادگار گذاشته است كه از جمله ميتوان مدرسهاي ملي تحتعنوان مدرسه ديني در روستاي دره مرادبيك؛ مدرسه علميه در همدان؛ مؤسسه مهديه، صندوق تعاون و امور اجتماعي و نام برد.
سال 1343
آيتالله مدني مجدداً در تاريخ 5/4/43 در مدرسه آخوند سكني ميگزيند و مردم و روحانيون به ديدار ايشان ميروند.
در پاييز همين سال نيز چند بار به ملاير سفر ميكند كه با استقبال گرم مردم آن منطقه مواجه ميشود. وي در ملاير، مردم را براي انجام خدمات مذهبي از جمله تأسيس دبيرستان ملي ديني تشويق ميكند.
در تاريخ 4/9/43، آيتالله مدني به عراق باز ميگردد و مجدداً در روز 14/10/43 به همدان مراجعت ميكند. هوشمند ـ رئيس ساواك همدان ـ در گزارش به اداره كل سوم اظهار ميدارد: از بدو ورود ايشان به همدان، عدهاي از افراد اخلالگر كه از طرفداران [امام] خميني ميباشند، گرد مشاراليه جمع و در صدد خريدن ساختمان دبيرستان علميه ميباشند. وي اضافه ميكند كه نامبرده در منابر، اظهارات تحريكآميز و خلاف نظام و مصالح عمومي ايراد نموده است. همچنين از اداره سوم ساواك درخواست ميكند از صدور پروانه خروج براي ايشان خودداري كند.
در همين دوران، به دنبال بازداشت آيتالله محيالدين انواري توسط رژيم ستمشاهي، آيتالله مدني به همراه عدهاي از علماي همدان طي تلگرافي به آيتالله ميرزا احمد آشتياني در تهران، خواستار اقدام مقتضي جهت آزادي ايشان ميشوند.
سال 1345
آيتالله مدني در تاريخ سال 8/5/1345 از نجفاشرف وارد همدان ميشود. به محض ورود ايشان به همدان، ساواك و شهرباني، جريان را به مركز گزارش ميدهد.
وي پس از يك هفته، از همدان به قصد تهران خارج ميشود. اين مطلب در گزارش ساواك كه حكايت از تحت نظر بودن او دارد، آيتالله مدني در تاريخ 21/7/45 دوباره عازم نجف ميگردد.
سال 1346؛ همدان
در تاريخ 15/1/46، ساواك در كميته اطلاعاتي تشكيل جلسه داده، عدهاي از روحانيون منطقه از جمله آيتالله مدني را ممنوعالمنبر اعلام ميكنند. در اين جلسه جهت جلوگيري از هرگونه اقدام روحانيون عليه رژيم ستمشاهي در ماه محرم و صفر آن سال، تدابيري اتخاذ ميگردد و تصميم ميگيرند در صورت منبر رفتن روحانيون مذكور از جمله آيتالله مدني بلافاصله دستگير و به ساواك منتقل شوند. همچنين دستور مراقبت از روحانيوني كه قصد تبليغ دارند، صادر ميشود تا از هرگونه اظهار مطالب مخالف رژيم جلوگيري گردد. نيز مقرر ميكنند كه روحانيوني كه از خارج همدان جهت تبليغ وارد همدان ميشوند، شناسايي شوند و از آنان تعهد گرفته شود.
آيتالله مدني در تاريخ 18/4/46 از نجفاشرف وارد همدان ميشود و مردم دسته دسته به ديدن ايشان ميروند. وي در اين ديدارها مردم را در جريان اوضاع نجفاشرف قرار ميدهد. ساواك در گزارش خود ضمن بيان مطالب فوق اظهار ميدارد: «آقاي سيد اسدالله مدني، يكي از افراد مخالف سرسخت ميباشد و به انواع و اقسام مختلف برعليه دولت تبليغات دارد».
آيتالله مدني ضمن مطرح كردن موقعيت امام قدس سره در فرصتهاي مختلف، عليه رژيم طاغوتي نيز به افشاگري ميپردازد.
وي در اين سفر، اعلاميه امام برعليه اسرائيل را به همراه خود از نجف ميآورد و در همدان منتشر ميسازد و خود نيز در محافل گوناگون عليه اسرائيل غاصب صحبت ميكند.
آيتالله در تاريخ 27/7/46 مجدداً همدان را به مقصد نجفاشرف ترك ميكند. در آستانه ماه رمضان مقدم ـ مديركل اداره سوم ساواك ـ ممنوعالمنبر بودن آيتالله مدني را به رياست ساواك همدان اعلام ميدارد.
آيتالله مدني مجدداً در تاريخ 10/4/47 از نجف وارد همدان ميشود و بلافاصله ساواك ورود ايشان را گزارش ميكند و وي را تحت مراقبت قرار ميدهد.
وي كماكان به طرح شخصيت رهبر تبعيدي امت در ميان مردم ميپردازد و به روشنگري خويش ادامه ميدهد.
در تاريخ 10/7/47 به سمت عراق حركت ميكند و در پي آن، ساواك در عراق دستور ميدهد كه اعمال و رفتار وي تحت كنترل قرار گيرد و قبل از مراجعت ايشان به ايران مراتب اعلام شود.
در تاريخ 5/5/48 از نجفاشرف وارد همدان ميگردد و در اولين جلسات خود با مردم، اوضاع عراق و نجف و برنامههاي استعمار را تبيين ميكند و از اهداف شوم مشترك استعمار در ايران و عراق عليه روحانيت پرده برميدارد.
در تاريخ 5/6/48، مقدم ـ رئيس اداره كل سوم ساواك ـ دستور ميدهد كه اعمال و رفتار ايشان دقيقاً تحت مراقبت قرار گيرد.
در تاريخ 1/6/48، آيتالله مدني مسافرتي به تهران دارد كه تاريخ و ساعت حركت و محل اقامت وي در گزارش منعكس گشته كه حاكي از شدت مراقبت و كنترل ساواك است. وي مجدداً در تاريخ 4/7/48 به نجف اشرف عزيمت ميكند.
سالهاي 1351 تا 1354؛ خرمآباد
در اوايل دهه 50 در شهر خرمآباد، خلاء حضور يك عالم مجاهد و متعهد كه بتواند مرجع مذهبي و سياسي مردم باشد و زعامت روحانيت متعهد و انقلابي منطقه را برعهده بگيرد، بيش از هر زمان ديگر احساس ميشد. مدتي بود كه مرحوم آيتالله روحالله كمالوند كه سالهاي سال زعامت روحانيت منطقه و سرپرستي همه شئون مذهبي، اجتماعي و سياسي لرستان را در دست داشت، به دار بقا شتافته و جايگاه رفيع ايشان همچنان خالي بود. براين اساس، عدهاي از روحانيون سرشناس و متعهد خرمآباد، از آيت الله مدني دعوت به عمل ميآورند كه فعاليت خود را از همدان به خرمآباد منتقل كند كه وي با استجابت دعوت ايشان و عزيمت به خرمآباد، فصل ديگري از زندگي پرفراز و نشيب و سراسر مبارزه خود را آغاز ميكند.
آيتالله مدني در خرمآباد و در حوزه علميه كمالوند، فعاليت خود را با تدريس درس خارج آغاز ميكند و بعد از مدتي با حكم حضرت امام قدسسره، سرپرستي اين حوزه را نيز برعهده ميگيرد.
ديري نميگذرد كه از سوي امام راحل بهعنوان وكيل تامالاختيار و نماينده ايشان به روحانيون و مردم خرمآباد معرفي ميگردد. وي با دريافت وجوه شرعيه و پرداخت شهريه به طلاب و كمك به افراد محروم و بيسرپرست و با تأسيس مراكز عامالمنفعه، گامهاي مهمي در اصلاح امور برميدارد و همچنان نيز مبارزات خود را در خرمآباد پي ميگيرد و با تبليغ مرجعيت امام خميني، تأليفات معظمله را در معرض استفاده مردم قرار ميدهد و موجب جذب جوانهاي مذهبي و انقلابي ميگردد. روحانيون متعهد با محوريت وي متحد ميگردند. مدرسه علميه كماليه، حسينه فاطميه و مسجد شاهآباد، به پايگاه مبارزاتي تبديل ميشوند و درمناسبتهاي مختلف، مردم مذهبي و انقلابي براي شنيدن سخنان وي در اين مراكز گردهم ميآيند. سخنرانيهاي انقلابي و افشاگرانه وي در فاطميه و مسجد شاهآباد هرگز از خاطر مردم متعهد خرمآباد فراموش نميشود.
گزارشهاي مستمر ساواك در مورد برنامهها و فعاليتهاي آيتالله مدني و ارسال آن به تهران، مزدوران رژيم را هراسناك ميكند و در نتيجه از سوي رؤساي ساواك به طور مرتب دستور مراقبت و كنترل فعاليتهاي ايشان صادر ميگردد.
در سالها 1353 و 1354، ايادي رژيم شاه به منظور خنثيسازي فعاليتها و خدشهدار كردن اعتبار و محبوبيت آيتالله مدني، دست به بعضي اقدامات سوء و وقيحانه ميزنند تا به هر شكل ممكن، شخصيت وي را در ميان مردم ترور كرده، پايگاه مردمي وي را از بين ببرند عوامل ساواك زماني به اين اقدامات دست ميزنند كه زمينه آن توسط مخالفين آيتالله مدني كه با تبعيت از هواي نفس، آب به آسياب دشمن ميريختند- آماده بود. آنها با نامهپراكني و اهانت به ايشان ميخواستند وي را وادار به ترك خرمآباد كنند كه اسناد مربوط به اين جريان در بخش اسناد اين كتاب آورده ميشود.
از مجموعه اسناد موجود در پرونده آيتالله مدني چنين استفاده ميشود كه ساواك براي رسيدن به اهداف خويش، به طرق زير عمل ميكرده است:
الف ـ ارسال نامههاي تهديدآميز براي اطرافيان و ياران نزديك ايشان و ايجاد تفرقه در ميان آنان.
ب ـ تهيه و انتشار نامههايي حاوي مطالب موهن عليه آيتالله مدني در ميان مردم.
ج ـ اعزام برخي از پرسنل شناخته شده ساواك در خرمآباد با برنامه حساب شده نزد آيتالله مدني و پخش شايعه ارتباط وي با ساواك به وسيله منابع.
د - ايجاد اختلاف ميان روحانيون منطقه و تشديد اختلاف موجود و تقويت موقعيت بعضي از روحانينماها كه با آمدن آيتالله شهيد مدني به خرمآباد، موقعيت آنان متزلزل شده بود.
ه - در صورت نتيجه ندادن موارد فوق، جلب رسعي و طرد و تبعيد از منطقه .
در اجراي بند «ب» نامههاي متعددي آكنده از مطالب اهانتآميز عليه ايشان تهيه ميگردد و در ميان مردم و افراد سرشناس پخش ميشود در بعضي از اين شبنامهها، صريحاً از آيتالله مدني درخواست شده است كه خرمآباد را ترك كند. اين نامهها به قدري روح لطيف و قلب پاك وي را ميآزارد كه تصميم ميگيرد خرمآباد را ترك كند؛ اما با مخالفت روحانيون متعهد و مردم انقلابي مواجه ميشود و از تصميم خود منصرف ميگردد.
در يكي از جلسات مسجد فاطميه، آيتالله مدني در حين صحبتهايش به اين مسئله اشاره كرده، بخشي از خدمات دو ساله خود را ذكر ميكند و ميگويد: «من به خواهش جمعي از مردم آمدهام و چند مرتبه خواستم بروم، نگذاشتند» در اين حال، يكي از حضار بلند شده، ميگويد: «آقا هركس يا هر مقامي بخواهد شما را ناراحت كند، با جان ما بازي كرده است.» با اين سخن، ديگر حاضران نيز ناراحت ميشوند. به رغم جوّ سازيهاي مخالفين آيتالله مدني و عوامل ساواك، وي همچنان به مبارزات خود تداوم ميبخشد و به تدريج، فعاليتهاي خود را گسترده و علنيتر ميسازد. او در سخنرانيهاي خود ضمن انتقاد شديد از دستگاه، مردم را به قيام و جنبش دعوت مي كند ساواك مركز در تاريخ 7/7/52، طي نامهاي به ساواك همدان دستور ميدهد كه تماسهاي او را با عناصر مخالف رژيم زير نظر بگيرند.
در همين دوره، وي كتابهاي امام از جمله توضيحالمسائل و تحريرالوسيله را در خرمآباد توزيع ميكند و به رغم خفقان حاكم، درباره مرجعيت امام در مناسبتهاي مختلف تبليغ ميكند. همچنين در هر فرصتي و به اشكال گوناگون، مردم را به بيداري و آگاهي فرا ميخواند، آنان را مفاسد دستگاه آگاه ساخته، نقشههاي شوم استعمار و رژيم طاغوتي را برملا ميسازد و رهبر واقعي را مردم معرفي كرده، چهره اصلي و پليد شاه را افشا ميكند.
وي علاوه بر اداره حوزه علميه و صندوق قرضالحسنه رضوي، براي تأسيس بيمارستان و كمك به فقرا و بيسرپرستان ـ از جمله خانواده زندانيان سياسي ـ نيز اقداماتي به انجام ميرساند. ساواك نيز البته ضمن مراقبت شديد از ايشان، به گونههاي مختلف به مخالفت و خنثيسازي فعاليتهاي وي بر ميخيزد و براي رسيدن به اين هدف، از هيچ شايعه، تهمت، دروغ و اختلافي فروگذار نميكند .
نامهمرموز
هرچه از حضور آيتالله مدني در خرمآباد ميگذشت، پايگاه مردمي وي گستردهتر گشته، نقش ارزنده آن عالم رباني در آگاهي دادن به مردم، بيش از پيش آشكار ميشد. مردم انقلابي و جوانان با ايمان، به دور او گرد آمده، روزبهروز بر تعداد علاقهمندان وي افزوده ميشد. گسترش نفوذ آيتالله مدني، ساواك و مخالفين دنيا طلب او را به وحشت انداخته، آنان براي مقابله با وي و خنثيسازي برنامههاي ايشان به چارهانديشي افتادند.
اين نامهها از سال 52 شروع ميشود و تا سال 54 ادامه دارد كه به تدريج محتواي آنها تندتر ميشود.
محتواي اين نامهها، آكنده از انواع تهمتها، ناسزاها و تهديدهايي است كه قلم از ذكر آن شرم ميكند؛ اما به برخي از محورهاي موجود در اين نامههاي مرموز اشاره ميشود:
الف ـ درخواست از وي براي ترك خرمآباد.
ب ـ اتهام اينكه چرا از سهم امام براي خود خانه و منزل خريده است.
ج ـ اتهام وابستگي به رژيم؛ بدين دليل كه چرا با اين همه مخالفتهاي وي با دستگاه ، رژيم شاه با او كاري ندارد و دستگير نميشود.
د ـ دعوت از مردم براي اخراج ايشان از خرمآباد.
ه - انواع تهمتها و سخنان ناروا و ضد اخلاقي.
عكسالعمل مردم در برابر اين شبنامهها به چند گونه است كه از لابهلاي اسناد فهميده ميشود:
1- عدهاي از افراد سادهلوح، محتواي نامهها را به تدريج ميپذيرند؛ به حدي كه ساواك از متزلزل شدن موقعيت آيتالله مدني اظهار خوشحالي كرده، براي ادامه آن برنامهريزي ميكند.
2- برخي در حال تحير و ترديد مانده، در دفاع از حق لب فرو ميبندند.
3- گروهي از انسانهاي آگاه و روشن ضمير، متوجه اهداف شوم و دستهاي مرموز پشت پرده شده، عوامل آن را ساواك و بعضي از مخالفان حضور آيتالله مدني در منطقه معرفي ميكنند. آنان براي خنثي كردن اين حركت مرموز به پا خاسته، از اينكه ايشان در اثر نامهها رنجيده خاطر شده و قصد ترك خرمآباد را دارد، اظهار تأسف ميكنند و ضمن حمايت و پشتيباني از معظمله، از رفتن وي ممانعت به عمل ميآورند. و شروع به افشاي توطئههاي پشت پرده نموده، اين طيف اكثراً جوانان، طلاب، معتمدين منطقه را تشكيل ميدهند.
سال 1354
آيتالله مدني بهرغم مخالفتهاي ساواك، رسالت خويش را در خرمآباد تداوم بخشيد، نه تنها از مسئوليت سنگين اداره حوزه علميه خرم آباد و هدايت و بيداري مردم شانه خالي نكرد، بلكه روز بهروز فعاليتهاي مبارزات خود را گستردهتر و علني كرد و نقش تاريخي خود را بهعنوان يك
عالم آگاه و فقيه مجاهد به خوبي ايفا كرد.
اسناد ساواك حاكي از اين است كه در اين مقطع زماني، آيتالله مدني، لبه تيز حملات خود را متوجه دولت و شاه كرده است. به بخشي از سخنان وي كه در مناسبتهاي گوناگون بيان گرديده است، اشاره ميشود: در تاريخ 23/3/54، در ضمن سخنراني و مخالفت با حزب رستاخيز مردم را به جنبش و قيام دعوت ميكند: «هركسي دفتر اين حزب را امضا نمايد، در همة جنايتها و تجاوزهايي كه در اين مملكت صورت ميگيرد، شريك خواهد شد.»
وي همچنين در تاريخ 11/4/54، ضمن سخنراني به مناسبت گراميداشت دوازدهمين سالگرد قيام 15 خرداد، مردم را به جهاد تشويق ميكند.
بعد از قيام و اعتراض طلاب مدرسه فيضيه قم در سال 54 و حمله ددمنشانه مأموران رژيم به مدرسه فيضيه و درالشفا و ضرب و شتم و بازداشت طلاب، آيتالله مدني، در سخنرانيهاي خود، مردم را از حوادث قم با خبر ميسازد و بهعنوان همبستگي با علماي قم، از رفتن به نماز جماعت خودداري كرده، به روحانيون منطقه پيام ميدهد كه از رفتن به مساجد خودداري كنند. ايشان در تاريخ 21/3/54 ضمن اشاره به وقايع مدرسه فيضيه قم، اخبار جرايد را غيرواقعي دانسته، اضافه ميكند كه تمام پيشنمازهاي قم به خاطر اين فاجعه عظيم، از اقامه نماز جماعت خودداري كردهاند.
وي در تاريخ 15/7/54 اعلام ميكند كه همدستان اسرائيل، كساني هستند كه به هر نحوي از انحا به آن كمك ميكنند. همچنين ضمن نقل مسئلهاي شرعي از امام خميني، از مردم ميخواهد براي سلامتي امام خميني دعا كنند و تبعيد ايشان را عمل ضد ديني معرفي ميكند.
و در تاريخ 21/4/54، ثابتي به كليه مراكز ساواك دستور ميدهد كه نمايندگان رسمي امام خميني را شناسايي و بازداشت كرده، در محل از آنان تحقيق شود كه از چه اشخاصي پول ميگيرند و وجوه دريافتي را به چه نحوي مصرف ميكنند يا به نجف ارسال ميدارند؟ همچنين چگونگي فعاليتها و اقدامات آنان روشن گردد.
به دنبال آن ساواك خرمآباد، در روزهاي 3/4/54، 5/4/54 و 25/4/54، اطلاعات درخواستي در مورد آيتالله مدني را به مركز گزارش ميگردد.
در تاريخ 23/4/54 از اداره كل سوم ساواك، اجراي بند اول پيشنهادها (پخشنامههاي موهن و تشديد اختلافات) به مدت سه ماه ابلاغ ميگردد.
روز عيد فطر فرا ميرسد. جمعيت زيادي براي اداي نماز ظهر در مسجد شاهآباد خرمآباد حاضر ميشوند. آيتالله مدني قبل از شروع نماز ميفرمايد: «مقلدين آيتالله در يك طرف قرار بگيرند.» با اين سخن، عدهاي از مردم، در صف مقلدين آيتالله خميني قرار ميگيرند. آنگاه در حين سخنراني، براي طول عمر آيتالله خميني دعا ميكند و سپس فتواي ايشان را در باب زكات فطره بيان ميكند. نماز بدون هيچحادثهاي به پايان ميرسد و آيتالله مدني به خانه خود برميگردد. پشت سر او نيز تعدادي از نمازگزاران و علاقهمندان جهت پشتيباني از ايشان، به منزل او سرازير مي شوند تا از مراجعت ايشان به همدان جلوگيري كنند . در اين مجلس يك ميليون تومان جهت تجديد بناي مسجد سلطان پول جمعآوري ميشود. جريان عيد فطر، خطر را براي دستگاه جدي نموده، ايادي ساواك را به وحشت مياندازد.
آنان پي ميبرند كه موقعيت آيتالله مدني خدشهناپذير شده و اقدامات قبلي، نتيجهبخش نبوده است. بدينرو، جريان را طي تلگرافي به ساواك مركز گزارش ميكنند. ثابتي در كنار گزارش مذكور، يك جمله كوتاه مينويسد: «تبعيد شود.» و بلافاصله ساواك از طرف ثابتي به خرم آباد اعلام ميكند كه كميسيون امنيت اجتماعي تشكيل شود و وضعيت او در كميسيون مطرح گردد و به حداكثر مدت (سه سال) به نورآباد ممسني در استان فارس تبعيد و نتيجه اعلام شود.
در تاريخ 16/7/54 طي تلگرافي از مركز ساواك استاان لر ستان، از آنها نتيجه اقدامات قبلي را درخواست ميكند و در تاريخ 20/7/54 در جواب آن، ضمن بررسي اقدامات تضعيفكننده، مطالبي از جمله راههاي مختلف برخورد با آيتالله مدني، تبعيد ايشان، مقابله با حوادث احتمالي و اقدامات طرفداران وي ارائه ميكند.
از جمله در بند 2 پيشنهاد ميشود براي جلوگيري از هرگونه اقدام گروه نسبتاً نافذ و بزرگ طرفداران وي، پنج نفر از افراد مؤثر را نيز احضار و در حضور استاندار، آنان را نسبت به عواقب كار توجيه كنند. پرويز ثابتي در تاريخ 22/7/54 در جواب مينويسد: «طبق بند 2 اقدام شود.» به دنبال مكاتبات فوقالذكر، كميسيون امنيت اجتماعي لرستان با حضور استاندار، رئيس دادگستري فرماندهي تيپ 84، رئيس ساواك استان، فرمانده ناحية ژاندارمري، رئيس شهرباني و رئيس دادگاه نظامي تشكيل ميگردد و دستور اربابان بدين نحو صورت جلسه ميشود:
«در تعقيب نامه شماره 3045/515 ـ 19/7/54 ساواك لرستان صادره به استانداري استان لرستان مبني بر تشكيل كميسيون حفظ امنيت اجتماعي در مورد فعاليتهاي تبليغاتي آقاي مير اسدالله مدني دهخوارقاني برله [امام] خميني و تحريكاتي كه از ناحيه شخص يادشده آشكارا و علني به عمل آمده است، كميسيون فوق در ساعت 1800 روز 27/7/54 در دفتر سرپرست فرمانداري شهرستان خرمآباد تشكيل و برابر رأي صادره شخص ياد شده به سه سال اقامت اجباري در نورآباد ممسني استان فارس محكوم گرديده.».
همچنين در اين جلسه، كيفيت دستگيري و تبعيد وي نحوه اخذ تعهد از 5 نفر طرفداران ايشان، چگونگي اتخاذ تدابير امنيتي در شهر از طريق مأموران شهرباني و در مناطق استحفاظي از طريق ژاندارمري، مشخص و تصويب ميشود و چنين دستور ميدهند:
«از هرگونه تظاهر، تجمع، پخش اعلاميه و سخنرانيهاي تحريكآميز جلوگيري خواهد گرديد. به همين منظور، يك گروهان مجهز توسط تيپ 84 پياده تحت امر شهرباني قرار خواهد گرفت تا در صورت لزوم مورد استفاده واقع شود».
عمليات دستگيري
بعد از صدور حكم تبعيد، عمليات دستگيري و تبعيد آيتالله مدني آغاز ميشود. ابتدا، ايادي ساواك، گزارش دقيق و مفصلي از عملكرد روزانه شهيد مدني (زمان خروج، محل تردد و ...) تهيه و به رئيس ساواك همدان گزارش ميكنند.
وي دستورهاي امنيتي لازم را صادر و براي جلوگيري از تحركات احتمالي، تدابير لازم را پيشبيني ميكند. نيروهاي ساواك، در صبحدم روز 27/7/54 ساعت 4:30 دقيقه، اطراف منزل آيتالله مدني مستقر ميشوند و محل مورد نظر را تحت مراقبت خود قرار ميدهند.
ضمناً پنج اتومبيل مربوط به شهرباني، منطقه را تحتنظر ميگيرند. در ساعت 55:5 دقيقه برخلاف انتظار ساواك، آيتالله مدني جهت اداي نماز در مسجد، از خانه خارج نميشود، مأموران ساواك مستقيماً وارد عمل شده، با خشونت، ايشان را در منزل دستگير ميكنند و ساعت 6:15، با چهار اتومبيل همراه، به سرعت وي را از خرمآباد خارج ميكنند.
رفتار خشونتآميز، و وحشت ساواك از با خبر شدن مردم، به حدي بوده است كه حتي اجازه نميدهند آيتالله مدني عبايش را بردارد. در بين راه نيز به جهت اذيت ايشان از موسيقي استفاده ميكنند.
اقدامات ساواك بعد از دستگيري و تبعيد:
بعد از دستگيري و تبعيد آيتالله مدني، اقدامات زير از طرف ساواك صورت ميپذيرد:
الف ـ جو پليسي در شهر ايجاد ميشود و مراقبت وسيع و همهجانبهاي به انجام ميرسد.
ب ـ افراد ساواك در مراكز مختلف شهر براي جمعآوري اطلاعات و زير نظر گرفتن اقدامات مردم بسيج ميشوند.
ج ـ نيروهاي شهرباني را از عكسالعمل و اقدامات احتمالي طرفداران آيتالله مدني آگاه ميسازند و آنان را به مراكز و اماكن حساس چون مدرسة علميه و بعضي از مساجد توجيه ميكنند تا از هرگونه پخش اعلاميه، نوشتن شعار و اقدامات گروهي ـ به خصوص در شبها ـ جلوگيري شود. ضمناً يك گروهان پياده مجهز را تحت امر شهرباني قرار ميدهند.
د ـ تعداد 5 نفر از افراد مؤثر را از ميان طرفداران آيتالله مدني احضار ميكنند و از آنها تعهد ميگيرند كه از هرگونه اقدامي پرهيز كنند.
ه - تدابيري اتخاذ ميگردد كه در صورت انجام فعاليت و اقدامي از سوي طرفداران آيتالله مدني، آنان دستگير و بازداشت شوند. پيرو اين تدابير، بعضي از آنها بازداشت ميشوند.
و ـ رئيس ساواك لرستان، سريعاً گزارش تبعيد و مسايل مربوط به آن را به اطلاع ثابتي ـ رئيس كل ادارة سوم 313 ميرساند و دستورهاي لازم را صادر ميكند.
ز ـ رئيس كل اداره سوم 313 ـ ثابتي ـ جريان تبعيد آيتالله مدني به نورآباد را به فوريت به اطلاع ساواك شيراز رسانده، دستور مراقبت از وي و آگاهي از هرگونه تماس و مراوده او با ديگران را صادر ميكند.
ح ـ رئيس ساواك خرمآباد، طي نامهاي به فرمانده ناحيه ژاندارمري لرستان، وي را از موضوع آگاه كرده درخواست ميكند كه براي پيشگيري از هرگونه تشنج و تحريك احتمالي، تدابير لازم اتخاذ شود.
عكسالعمل مردم:
الف ـ موضوع دستگيري توسط همسر آيتالله مدني به يكي از همسايهها اطلاع داده ميشود و همسايه مذكور، آن را در شهر رواج ميدهد.
ب ـ در كوچه و بازار مردم به بحث پيرامون رخداد مذكور ميپردازند.
ج ـ طلاب در صحن مدرسة علميه كماليه تجمع كرده، در مورد قضيه به بحث و تبادلنظر مينشينند و اظهارات تندي عليه رژيم ميكنند.
دـ عدهاي از طرفداران آيتالله مدني، در وقت غروب، در مسجد شاهآباد حاضر شده، بعضي از چراغها را به نشانه غم و عزا خاموش ميكنند.
ه - عدهاي از روحانيون شهر، به نشانه اعتراض، نماز جماعت خود را تعطيل ميكنند.
و- چند روز بعد از تبعيد آيتالله مدني، به رغم مراقبت شديد ساواك، اقشار مختلف مردم انقلابي خرمآباد به ملاقات ايشان ميشتابند و بدين وسيله ارتباط خود را با آيتالله مدني حفظ ميكنند.
ثابتي، در تاريخ 10/8/54، طي نامهاي به ساواك شيراز دستور ميدهد از ملاقات مردم با آيتالله مدني جلوگيري به عمل آيد. همچنين به ايادي رژيم در خرمآباد ابلاغ ميشود كه نسبت به افرادي كه كمك مالي به خانواده آيتالله مدني كردهاند و ديگر طرفداران وي، تضييقاتي ايجاد كرده، به آنها اطلاع دهند كه اگر به تحركات خود ادامه دهند، تصميمات شديدتري عليه آنها اتخاذ خواهد شد.
به دنبال تعطيلي نماز جماعت توسط عدهاي از روحانيون خرمآباد، از مركز در تاريخ 20/8/54 به ساواك خرمآباد دستور ميرسد كه اگر افراد مورد نظر مبادرت به تحركات ديگري كردند، تبعيد شوند.
بعد از صدور و اجراي حكم تبعيد آيتالله مدني ـ براي ظاهرسازي ـ به وي ابلاغ ميكنند كه ميتواند به حكم كميسيون اعتراض كند كه پيرو آن، وي نسبت به حكم تبعيد اعتراض مي كند و بيدادگاه رژيم در تاريخ 29/9/54 تشكيل جلسه داده حكم تبعيد كميسيون حفظ امنيت را به اتهام واهي اخلال در امنيت تأييد ميكند.
سال 1354؛ نورآباد ممسني
آيتالله مدني در تبعيد نيز مبارزات خود را ادامه ميدهد و با حفظ ارتباط با نيروهاي انقلابي خرمآباد، آنان را به ادامة مبارزه فرا ميخواند. وي در ديدارهاي مختلف به كساني كه از خرمآباد براي ملاقات با ايشان ميآمدند، توصيه ميكردند:
«مساجد و حوزه علميه را حفظ كنيد. مجتهد تربيت كنيد. اسلحه شما تبليغ است. در مقابل ظلم و ستمگر، تبليغ، از بمب اتم هم مؤثر است».
آيتالله مدني در اواخر سال 54، از كشور ممنوعالخروج ميشود. ثابتي، طي نامهاي، اسامي 61 نفر از روحانيون ممنوعالخروج را كه يكي از آنان آيتالله مدني بود، اعلام ميكند.
آيتالله مدني، نورآباد را به پايگاه مبارزه عليه رژيم تبديل ميكند؛ به نحوي كه مردم نقاط مختلف از جمله، شيراز، كازرون و شهرهاي ديگر استان فارس و لرستان ـ از نقاط دور و نزديك ـ به حضور ايشان ميرسند و پيام انقلاب و مبارزه را دريافت ميدارند. ساواك از موقعيت جديد آيتالله مدني در نورآباد به هراس افتاد، دستور ميدهد در محل تبعيد نيز از ملاقات مردم با وي ممانعت به عمل آيد؛ اما از اين تصميم هم طرفي نميبندند. بدينرو، در پايان سال دوم تبعيد، محل تبعيد ايشان را به گنبدكاووس تغيير ميدهند. در تاريخ 11/4/56 دستوري بدين مضمون به رياست ساواك لرستان ميرسد: باتوجه به اقدامات اخير وي در زمينه تشويق مردم به جمعآوري وجوه جهت تأسيس بانك اسلامي و همچنين ناراحتيهايي كه در اثر راهنماييهاي او براي خانوادههاي بهايي فراهم گرديده، محل اقامت اجباري او به گنبدكاووس تغيير داده شد.
در تاريخ 29/4/56، كميسيون امنيت اجتماعي لرستان تشكيل جلسه داده، محل تبعيد آيتالله مدني از نورآباد ممسني به شهرستان گنبدكاووس تغيير پيدا ميكند.
پيرو آن در تاريخ 17/5/56، وي را به وسيله مأموراني چند و تحتالحفظ به گنبدكاووس اعزام ميكنند. به دنبال آن، ثابتي طي نامهاي به رئيس ساواك مازندران مينويسد: «نامبرده بالا، يكي از روحانيون افراطي و طرفدار [امام] خميني استان لرستان ميباشد.» بعد ضمن گزارش از سوابق وي، از ساواك مازندران درخواست ميكند چنانچه مشاراليه به آن منطقه وارد گرديد، از وي مراقبت گردد.
سال 1356؛ گنبد كاووس
به محض ورود آيتالله مدني به شهرستان گنبدكاووس؛ نامهاي از رياست ساواك استان مازندران به ساواك گنبدكاووس ارسال ميگردد كه در آن، ضمن معرفي آيتالله مدني به عنوان يكي از روحانيون افراطي دستور ميدهد كه از وي دقيقاً مراقبتي به عمل آيد.
آيتالله مدني از بدو ورود به اين شهرستان، روحانيون منطقه را تحتتأثير قرار داده، مدرسه علميه «منظريه» و «مسجد جامع» اين شهر را به پايگاه مبارزاتي خود قرار ميدهد. ديري نميگذرد كه ايادي رژيم در گنبدكاووس نيز از حضور آيتالله مدني احساس خطر كرده، ادامه حضور و تبعيد وي در اين شهر را باتوجه به مرزي بودن منطقه به هيچوجه به مصلحت ندانسته، از ساواك مركز درخواست ميكنند نسبت به تغيير محل تبعيد وي اقدام لازم به عمل آورند. به دنبال آن، اين بار كميسيون امنيت اجتماعي خرمآباد در تاريخ 28/3/57 تشكيل جلسه داده، محل تبعيد نامبرده را از گنبدكاووس به بندر كنگان تغيير ميدهد.
سال 1357؛ بندركنگان
مدت اقامت آيتالله مدني در بندر كنگان، سه هفته بيشتر طول نميكشد. در اين بندر ، روزها در مدرسه علميه به تدريس و تفسير قرآن مشغول ميشود و ظهرها در مسجد جامع و شبها در مسجد «كوزهگري» اين شهر نماز جماعت اقامه ميكند.
در اين مدت كوتاه، عدهاي از اهالي شيراز و كازرون به ديدن وي ميآيند و اهالي منطقه «ديّر» نيز از ايشان دعوت به عمل آورده، با عشق و علاقه و اصرار، او را به شهر خود ميبرند.
به هنگام ورود آيتالله مدني به ديّر، استقبال گرمي از وي به عمل ميآيد. مردم، مغازهها را تعطيل و در مدرسه علميه اين شهر اجتماع ميكنند و با ورود وي به آن مجلس باشكوه، اشعاري در مدح امام خميني خوانده ميشود.
نظر به اينكه بندر كنگان جزء مناطق تبعيد محسوب ميشود و باتوجه به بيماري آيتالله مدني كه احتمالاً سل بوده است، مجدداً كميسيون امنيت اجتماعي خرمآباد تشكيل جلسه داده، محل تبعيد وي از تاريخ 3/5/57 به شهرستان مهاباد تغيير پيدا ميكند.
تابستان 1357، مهاباد
بعد از تغيير محل تبعيد آيتالله مدني به مهاباد، ايشان را به همراه مأمور بدرقه ژاندارمري بوشهر و از طريق خرمآباد، بروجرد، همدان، كرمانشاه و سنندج به مهاباد اعزام ميكنند.
آيتالله مدني در بين راه با اخلاق حسنه خود با مأمور همراه، اعتماد وي را جلب ميكند و پس از ترك خدمت مأمور به خرمآباد ميرود و با روحانيون منطقه ارتباط برقرار ميكند.
در ادامه راه، ساواك متوجه ميشود كه مردم مذهبي و انقلابي تصميم گرفتهاند در شهرهاي بين راه ـ از جمله خرمآباد و همدان ـ از شهيد مدني تجليل كنند و احتمالاً تظاهراتي به راه اندازند؛ خصوصاً در شهر همدان كه ورود آيتالله مدني با تشييع جنازه آخوند مرحوم ملاعلي همداني همزمان شده بود. سريعاً دستور ميرسد كه مسير حركت ايشان تغيير پيدا كرده، پلدختر و كرمانشاه و سنندج به مهاباد اعزام شود.
آيتالله مدني ـ اين فقيه مجاهد و نستوه ـ كه كولهبار جهاد و مبارزه را از دوران جواني به دوش گرفته و از نجف و كربلا تا آذر شهر، همدان، خرمآباد و نورآباد، هر كجا رفته، با شهامت و شجاعت و اخلاص بينظيرش عليه طاغوتيان قيام كرده و با فريادش، سكوت مرگبار ناشي از استبداد ستمشاهي را شكسته و زبان كوبنده و برّانش را چون شمشير از نيام بركشيده و در هر فرصت مناسبي بر سر بيدادگران فرود آورده و در هر كجا قدم گذاشته، فرياد بيداري ملتي را سر داده و بذر انقلاب پاشيده و پيام رهبر انقلاب را به گوش همگان رسانده و آنان را به جنبش و قيام فراخوانده است، اينك در آستانه پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي، به سرزمين تازهاي قدم گذاشته است؛ منطقهاي كه در آتش ظلم و بيداد مضاعف رژيم و عوامل مزدور محلي، چون عزالدين حسيني، فئودالها و خوانين ميسوزد.
آيتالله مدني از بدو ورود به اين منطقه پايگاه جديدي براي مبارزات خود پيريزي ميكند و اين بار با شعار وحدت برادران اهل سنت و تشيع، آنان را بيدار كرده و به قيام در صفي واحد فرا ميخواند.
مبارزه ايشان در افشاي سياستهاي رژيم و وابستگان آن ـ از قبيل عزالدين حسيني كه رسماً از طرف رژيم گمارده شده بود ـ باعث گشت كه تعدادي از جوانان مهاباد به خانه عزالدين رفته، ضمن ابراز انزجار و تنفر، شيشههاي منزل او را به عنوان اعتراض بشكنند.
گفتني اينكه مدت تبعيد آيتالله مدني طبق نظر خودش در 6/7/57 به پايان ميرسيد؛ ولي ايشان تا 14.7/57 در مهاباد باقي ميماند.
ثابتي در تاريخ 8/7/57 به ساواك خرمآباد دستور ميدهد كه براي گذراندن بقيه مدت تبعيد، ايشان را به تهران منتقل كنند. ساواك خرمآباد، بلافاصله كميسيون اجتماعي تشكيل داده، طبق دستور ثابتي، رأي صادر ميكند؛ اما قبل از اجراي فرمان، كمتر از دو هفته از مدت تبعيدش باقي مانده بود كه خود مهاباد را به قصد قم ترك ميكند.
سرانجام آيتالله مدني در پايان مدت تبعيد، به درخواست علماي مبارز تبريز به اين شهر عزيمت ميكند تا همپاي ملت مسلمان ايران، مبارزه بيامان خود را عليه رژيم پهلوي پي بگيرد.
پاييز سال 1357؛ تبريز
در ايام تبعيد آيتالله مدني در مهاباد، عدهاي از مسلمانان مبارز، از تبريز از جمله آيتالله قاضي طباطبايي تصميم ميگيرند كه ايشان را به تبريز دعوت كنند. ساواك تبريز از اين موضوع مطلع شده، سريعاً موضوع را به ساواك تهران گزارش و اعلام خطر ميكند. در گزارش ساواك تبريز اين چنين آمده است:
«نامبرده بالا (آيتالله مدني) از وعاظ افراطي و مخالف ميباشد و به علت طرفداري از [امام] خميني و اظهار مطالب خلاف مصالح كشور، از همدان به مهاباد تبعيد گرديده، مدت تبعيد وي اخيراً به اتمام رسيده. آقاي ميرزامحمد علي قاضي طباطبايي و ميرحسين انگجي از طريق عبدالحميد بنابي [باقري] كه از روحانيون تبريز ميباشند، نامهاي جهت نامبرده نوشته و از وي دعوت كردهاند كه در تبريز اقامت نمايد».
ساواك در تحليل خود ميافزايد كه آمدن وي به تبريز، به هيچوجه به مصلحت نبوده و موجب تحريكات محلي خواهد شد.
آيتالله مدني قبل از آنكه ساواك بتواند اقدامي به انجام رساند، وارد تبريز مي شود و در كنار اولين شهيد محراب آيتالله قاضي طباطبايي و روحانيون مبارز تبريز، مبارزات خود را عليه رژيم ستمشاهي ادامه ميدهد. مسجد شهيدي و بيت ايشان به پايگاه انقلابيون مسلمان تبريز تبديل ميشود؛ چنان كه در گزارش ساواك آمده است: «وي در اولين جلسه در منزل خود، درس مبارزه با دشمن يعني استقامت را عنوان مينمايد».
آيتالله مدني در همين ايام، در مدرسه «ولي عصر (عج) تبريز حاضر شده، در اجتماع طلاب و مسئولين اين مدرسه سخنراني كرده و ميگويد بايد اسلحه تهيه كنيم و با دشمن بجنگيم.
آيتالله مدني سفري نيز به آذرشهر ـ زادگاه خود كرده، در مجلس ترحيم شهداي روز نهم آبان ماه آذرشهر شركت ميكند در اين مجلس، عدهاي از انقلابيون مهاباد جهت اظهار همدردي به حضور ايشان ميرسند.
فعاليتهاي انقلابي شهيد مدني روز به روز علنيتر ميگردد. از ساواك مركز به تبريز تلگراف ميشود كه چنانچه نامبرده در تبريز بماند بايد به محض انجام اولين تحريك دستگير شود.
ساواك وجود ايشان را در تبريز تحمل نكرده، پس از سخنراني آتشين و تند آيتالله مدني عليه رژيم شاه، شبانه وي را دستگير و از تبريز تبعيد ميكند.
1357؛ بازگشت به همدان
آيتالله مدني در 1/10/57 در ميان استقبال باشكوه مردم وارد همدان ميشود. معظمله با دعوت روحانيون و مردم همدان براي جانشيني مرحوم آخوند ملاعلي معصومي همداني و به منظور رهبري مبارزات مردم همدان و منسجم كردن فعاليت روحانيون متعهد، به اين منطقه عزيمت ميكند. نظر به سابقه درخشان آيتالله مدني از سال 41 تا سال 50 در همدان و با توجه به اوجگيري مبارزات حقطلبانه مردم ايران، هجرت آيتالله مدني به اين شهر، از اهميت فوقالعادهاي برخوردار بوده، طبقات مختلف مردم از ساعتها قبل در مقابل مسجد جامع اجتماع و سپس جهت استقبال از آيتالله مدني به طرف دروازه ملاير حركت ميكنند.
آيتالله مدني از بدو ورود به همدان، هدايت مبارزات مردمي را به عهده گرفته، با اقشار گوناگون جامعه ارتباط برقرار ميكند. شايان ذكر است كه لحظه به لحظه اين هدايتها و مبارزات، در گزارش ساواك تا زمان از هم پاشيدن و انحلال آن موجود است.
نقش ايشان در هدايت و جهتدهي به مبارزات مردم همدان به حدي بوده كه وقتي در جريان 22 بهمن، لشكر 81 زرهي كرمانشاه براي سركوب مردم به سمت تهران حركت ميكرد، به دستور ايشان، مردم همدان براي سد كردن حركت تانكها، با دست خالي و كفنپوشان به مقابله با تانكها برخاستند و خود آيتالله نيز در جلوي همه تظاهركنندگان به راه ميافتد كه موفق ميشوند با دادن تعداد كمي شهيد و مجروح، تانكها را از حركت بازدارند.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي
پس از به ثمر رسيدن قيام خونين ملت ايران به رهبري امام خميني، اين يار ديرينه امام و سرباز خستگيناپذير انقلاب كه پرچم مبارزه را لحظهاي بر زمين نگذاشته و از تبعيدگاهي به تبعيدگاهي ديگر و از سنگري به سنگر ديگر هميشه در صف مقدم مبارزه حركت كرده بود و در پيروزي انقلاب، تلاش بيوقفهاي داشت، فصل ديگري از مبارزات خود را براي حفظ و حراست و پاسداري از انقلاب شكوهمند اسلامي آغاز كرد.
اينك انقلاب پيروز شده و پاسداري از انقلاب، سختتر از خودِ قيام به نظر ميرسد، توطئههاي استكبار جهاني براي نابودي انقلاب، يكي پس از ديگري به وقوع ميپيوندد و ياران امام و فجرآفرينان انقلاب بايد تلاش و مبارزه بيامان ديگري را براي حفظ انقلاب اسلامي و برقراري حكومت اسلامي آغاز كنند.
آيتالله مدني، در زمره چنين افرادي، در صف مبارزه با ايادي استكبار و عناصر سرسپرده آنان قرار ميگيرد و همچون سربازي آماده و افسري فداكار، در هر سنگري كه به وجود و فداكاري ايشان نياز باشد، با اشاره امام بدان سو ميشتابد.
آيتالله مدني در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسي، از طرف مردم همدان به نمايندگي انتخاب ميشود و سپس در كوران مشكلات و آشفتگي اوضاع همدان، از سوي امام با اختيارات تامه به امامت جمعه منصوب و روانه اين شهر ميشود.
در انقلاب سوم كه عناصر فرصتطلب، مليگرا و منافقين كمر به نابودي و انحراف انقلاب بسته بودند و هر روز با ايجاد توطئهاي، قلب امت اسلام و امام عزيز را به درد ميآوردند، آيتالله مدني در مبارزه با آنان و افشاي ماهيت ليبرالها و منافقين تلاشي مضاعف داشت. اعلاميه مشترك آيتالله مدني وديگر ياران امام (شهيد صدوقي، شهيد اشرفي اصفهاني، شهيد دستغيب و آيتالله طاهري امام جمعه اصفهان) و موضوع صريح و قاطع آنان در برابر اين حركت خزنده نقش بسزايي در افشاي اين جريان مرموز و فريبنده و خطرناك داشت.
همراه با آيتالله قاضي طباطبايي در سنگر نماز جمعه تبريز
تبريز اين شهر قيام و مبارزه ـ بعد از پيروزي انقلاب اسلامي دستخوش جريان مهم و حساسي قرار گرفت. دشمنان انقلاب با شعلهور كردن آتش تفرقه و اختلاف و آشفته كردن اوضاع عمومي شهر ـ به ويژه كميتههاي انقلاب كه اكثر آنها در دست ضد انقلابيون حزب خلق مسلمان بود ـ اميد داشتند كه به اهداف شوم خود برسند.(9) ياران انقلاب تصميم گرفتند با آوردن آيتالله مدني به تبريز، موقعيت جناح انقلاب و خط امام را تقويت كنند. آنان اين پيشنهاد را به محضر امام تقديم كردند و امام امت طي حكمي آيتالله مدني را روانه تبريز كردند. حساسيت منطقه و اهميت اين حركت را از پيام امام به شهيد بزرگوار ميتوان دريافت.
آيتالله مدني، در سر و سامان دادن به اوضاع سياسي و اجتماعي تبريز تلاش مخلصانهاي كرد و آنگاه براي ادامه خدمت به شهر همدان بازگشت، هنوز چند روزي از مراجعت وي نگذشته بود كه حادثه دلخراش و غمبار شهادت اولين شهيد محراب آيتالله سيد محمد علي قاضي طباطبايي به دست دشمنان انقلاب و مزدوران امريكا عليه روحانيت، اوضاع شهر تبريز را دگرگون ساخت. در اين هنگام بار ديگر امام عزيز طي حكم ديگري، آيتالله مدني را به نمايندگي خود و امامت جمعه شهر تبريز منصوب فرمود.
فتنه حزب خلق مسلمان
آيتالله مدني پس از منصوب شدن به سمت امامت جمعه شهر تبريز،با معضل بزرگ «حزب خلق مسلمان» كه جريانهاي مختلف تحت پوشش آن به مبارزه با انقلاب پرداخته بودند، مواجه ميگردد؛ اما به يمن آگاهي و هوشياري مردم آذربايجان و شخصيت و مقبوليت ايشان و همچنين فعاليت شبانهروزي و هوشياري آن عزيز، اين توطئه منجر به شكست ميشود.
سختترين روزهاي آيتالله مدني را ميتوان ايامي خواند كه او در ميان آشوب حزب خلق مسلمان قرار گرفت. در جريان اين غائله خطرناك، آيت الله مدني از جانب همين گروه ضد انقلابي بارها مورد تهديد قرار گرفت. آنها جايگاه نماز جمعه را به آتش كشيدند و از برگزاري نماز جلوگيري كردند؛ اما خود آيتالله مدني در روز جمعه كفن پوشيده و پيشاپيش جمعيت حركت كرد و گفت: «تا من زندهام و در اين شهر نماينده امام هستم نماز جمعه را برگزار ميكنم.»(10)
چنين نقل ميشود: «وقتي حزب خلق مسلمانيها كميته بازرسي را گرفته بودند و به طرف خانه ايشان هم تيراندازي ميشد، نزديك اذان بود. بچهها رفتند و به ايشان گفتند نرويد مسجد. اتفاقاً زودتر رفتند. من رفتم جلو و عرض كردم: «حاج آقا، نرويد؛ تيراندازي است. اينها آمدهاند براي كشتن شما. از اين طرف و آن طرف هم تلفن ميزنند كه حاج آقا را نگذاريد برود بيرون.» ايشان به من گفتند: «از تو توقع نداشتم. اگر به مسجد نروم، تضعيف روحيه مسلمانان كردهام و من پيش خدا جواب ندارم... چه جوابي به خداي خودم بدهم كه اگر به مسجد نرفتم، به خاطر جانم بود، ميگويند اسلام و انقلاب از تو عزيزتر بود؟» ايشان به مسجد رفتند و نماز جماعت را اقامه كردند.(11) و بدين سان با استقامت و حضور اقشار مردم در صحنه، توطئه امريكا و اياديش در آذربايجان خنثي گرديد.
شهيد مدني و جبهههاي نبرد
شهيد مدني در تقويت روحيه رزمندگان اسلام نقش بهسزايي داشت و با شركت خود در جبهه نبرد و حضور در كنار سپاهيان اسلام و شركت در مجالس دعا و نيايش آنان، مشوق براي رزمندگان اسلام بود تا جنگ مقدس خود را با استكبار جهاني تا پيروزي نهايي ادامه دهند. گاهي نيز بر دست آن برادر ارتشي كه هواپيماي متجاوز دشمن را با ضد هوايي در فضاي تبريز سرنگون ساخته بود، بهعنوان نماينده امام بوسه ميزند و كمال تواضع خود را در مقابل مجاهدان فيسبيلالله نشان ميدهد.
در اينجا مناسب است خاطرهاي از آقاي بهاءالديني در اين زمين نقل شود: «عدهاي ميخواستند بروند جبهه. بچهها كه رفتند، ديديم حاج آقا آمدند خانه و سخت ناراحت هستند و اشك در چشمانش حلقه زده است. گفتيم: «حاج آقا، چرا ناراحتيد؟» گفتند: «تلفن بزنيد به دفتر امام و اجازه بگيريد از امام كه من هم با اين بچهها به جبهه بروم». پرسيدم «چرا حاج آقا؟» گفتند: «آخر من نميتوانم ببينم اين بچهها ميروند جبهه، آنجا ميجنگند و من نروم بجنگم. خوب من پير شدهام؛ اگر من گذشت اين بچهها را نداشته باشم، ايثار اين بچهها را نداشتهباشم، واي بر حال من!» اما خوب معلوم بود كه حضرت امام هيچ وقت اجازه نميدادند ايشان سنگر تبريز را رها كنند و به جبهه بروند. البته اين حركت ايشان هم نشانه عشق ايشان بود به شهادت و انقطاع ايشان بود از دنيا.»
«يا بني انت مقتول»
خط سرخ شهادت خط آل علي(ع) است و اين افتخار از خاندان نبوت و ولايت به ذريه طيبه آن بزرگواران و پيروان خط آنان به ارث رسيده است. سالها قبل از شهادت در يكي از جلسات درس گفته بود: من در دو موضوع نسبت به خود شك كردم. يكي اين كه آيا من سيد اسدالله هستم؟ واقعاً سيد هستم؟ ديگر اين كه آيا شهيد ميشودم يا نه؟ يك شب امام حسين(ع) را در خواب ديدم كه بالاي سر من آمد و دستي به سر من كشيد و اين جمله را فرمود: «يا بني انت مقتول»... «پسرم تو شهيد ميشوي» كه جواب دو سئوال من در آن بود.
آيتالله مدني كه همواره در صف مقدم مبارزه بود، قبل از انقلاب در برابر رژيم ستم شاهي و پس از پيروزي در مقابل مزدوران و جاسوسان امريكا چون سدي محكم ايستاد و از حريم اسلام و قرآن حمايت ميكرد. نماز جمعه را بعنوان يكي از مهمترين سنگرهاي انقلاب حفظ كرد. آيتالله مدني بعنوان امام جمعه تبريز پس از شهادت شهيد آيتالله قاضي طباطبائي انتخاب گرديد. اما مزدوران امريكا كه به ترور ياران امام پرداخته بودند بيستم شهريور 1360 نوبت يكي ديگر از چهرههاي درخشان آسمان معرفت و معنويت بود. ساعت 45/1 بعدازظهر پس از اتمام خطبههاي نماز جمعه، خطبههاي نماز را باتمام رساند. مراسم نماز جمعه پايان گرفت. عدهاي از مامورين شهرباني كه عازم جبهههاي نبرد حق عليه باطل بودند از ايشان خواستند بطور ارشادي مطالبي را بيان كنند. در اين هنگام شهيد آيتالله مدني در جايگاه خود بطور انفرادي دو ركعت نماز را آغاز كرده بود كه منافقي كوردل، مزدوري بياراده قسيالقلبي خوارج كيش از ميان جمعيت خود را به محراب نزديك و بازوي آيتالله مدني را گرفت و نماز آقا را قطع كرد. در اين موقع اطرافيان بطرف مهاجم روي آوردند ولي قبل از رسيدن آنها وي ضامن نارنجكي را كه در لباسش مخفي نموده بود كشيد و نارنجك بطور وحشتناكي منفجر شد و بر اثر اين انفجار انساني وارسته، عبدي صالح، عارفي از خود گذشته و انساني نمونه و الگو به لقاي حق پيوست. تلاش مردم و كوشش پزشكان سودي نبخشيد و امام جمعه تبريز همراه با سه شهيد به ملكوت عشق عروج نمودند و بيش از پنجاه نمازگزار مؤمن زخمي، مجروح گرديدند. بحق بايد گفت شهادت بزرگاني چون آيتالله مدني ضد انقلاب و منافقين ضد اسلام را بكلي منزوي كرد. به دنبال شهادت اين امام جمعه بزرگوار استان آذربايجان در سوگ عارف واصل به عزا نشست. در 21 شهريور جنازه آن بزرگوار باشكوه هرچه تمامتر در ميان اندوه فراوان مردم در تبريز و قم تشييع گرديد. و در قم در كنار حرم مطهر حضرت معصومه(س) بخاك سپرده شد. شهادت اين عالم بزرگوار در سراسر ايران انعكاس وسيعي داشت پيام مراجع، فقها، علما... شخصيتهاي مملكتي، تشكيل مجالس يادبود، ارسال پيامها از سراسر مملكت به محضر امام خميني...
سيره عملي
وقتي از قيامت سخن ميگفت، چنان ميگريست كه گويي تمام عظمت قيامت را ميبيند. هنگامي كه به نماز ميايستاد، سراپا مجذوب جمال ميشد و عاشقانه با محبوب سخن ميگفت. گاهي نيمههاي شب متوجه صداي ناله وي ميشدند، ميديدند كه شهيد در خلوت حق با صداي لرزان ميگويد: «خدايا، من آمدهام، خدايا، اگر تو به من «نه» بگويي؛ اگر تو مرا ترك كني، كيست كه مرا دريابد؟ غير از تو مگر كسي را خواهيم داشت؟»
چون سالكي به سير و سلوك مشغول بود و همچون عارفان واصل در زهد و تقوي زبانزد عام و خاص بود، از مسائل سياسي و مبارزه با طاغوت و طاغوتيان از دهه بيست تا پيروزي انقلاب غافل نبود. او صالحي بود كه مصلح بيدارگري گرديد، خودساختهاي كه در جامعهسازي و دگرگون كردن محيط ، نقش اساسي و زيربنايي داشت. او به طهارت نفس و تقوا اهميت خاصي ميداد و پيروزي بر دشمنان و طاغوتيان زمان را در گرو اصلاح نفس و خودسازي ميدانست. داشتن قدرت جذابيت و محبوبيت در ميان عامه مردم و خواص علماء از ويژگيهاي وي بود. او با طلاب و جوانان چون پدري دلسوز رفتار ميكرد و همواره محرم اسرار و راز مردم، سنگ صبور و جوانان چون در دوران ستم شاهي، و مربي و معلم اخلاق نظري و عملي براي فضلا بود. وي در جهت علمي نيز عالمي كمنظير بود و از استادان برجسته حوزه علميه نجف اشرف به شمار ميرفت، اما از روي تواضع هيچگاه حتي اجتهادش را مطرح نكرد اين درحالي بود كه حضرت امام وي را «سيد العلماءالاعلام» ميشناختند. اما او با وجود حضرت امام، خود را مقلد چنان مرجع كاملي ميدانست و اين موضوع را در بيانات خود در جلسات خصوصي و عمومي مطرح ميكرد. او در حقيقت يك وزنه ارزشمند علمي و مذهبي بود و در زمره ذخاير گرانبهاي حوزههاي علميه در جهان اسلام به شمار مي آمد. اما در برابر ولايت امام چون مريدي مطيع بود. او امام را اسلام مجسم و ولايت فقيه را با تمام وجودش پذيرفته بود.
زهد و تقوا
آيتالله مدني، انساني وارسته و زاهدي بود كه هرگز در موقعيتها و مقامات، سادهزيستي و زهد را فراموش نكرد، زندگي بدون تكليف و تشريفات، از ويژگيهاي بارز آن عالم رباني بود. به ميهمانيها كه دعوت ميشد، ابتدا شرط ميكرد كه سفره نبايد رنگين باشد و اگر بيشتر از يك خورش سر سفره ميآوردند، اعتراض ميكرد. خودش نيز با غذاي ساده- همان غذايي كه خودش ميخورد- از ميهمانان پذيرايي ميكرد. زي طلبگي را به تمام معني رعايت مينمود. با زندگي اشرافيت علنا و عملا مبارزه ميكرد.
زندگي ساده و پارسايي او، زبانزد عام و خاص بود و از خصلتهاي زيباي وي به شمار ميرفت: همچون فقيرترين مردم زندگي خود را ميگذرانيد و اين درحالي بود كه امانتدار اموال مردم بود و از شهرهاي بزرگ ايران، وجوهات شرعي قبول ميكرد، اما هيچگاه از وجوهات استفاده نميكرد. وقتي دوستانش به او توصيه ميكردند كه آقا شما استحقاق استفاده از وجوهات را داريد، پس چرا استفاده نميكنيد؟ در جوابشان ميگفت: «خدا را شاهد ميگيرم كه تاكنون استفاده نكردهام و استفاده نخواهم كرد، مگر زماني كه در حالت اضطرار قرار بگيرم. (12)
ايشان صرفهجويي را در همه ابعاد زندگي خود جاري ساخته بود و در اين جهت، به مردم اطراف خود توجه خاصي داشت. در اوايل جنگ وقتي ديد مردم با كمبود نفت مواجه گرديدهاند، از آن استفاده نكرد و در سرماي شديد تبريز، با پوشيدن پوستين زندگي خود را گذراند. زماني كه همه نميتوانستند گوشت بخرند، او هرگز گوشت نميخورد. (13)
اصلاح نفس
آيتالله مدني، تجسم اخلاق و چهره برجسته عرفان و حكمت عملي بود. زبانش و عملش، تجلي اخلاق و عمق ايمان و ژرفاي نگرش او به معارف اسلامي بود. آيتالله مدني بيش از هر چيز به طهارت نفس و تقوا اهميت ميداد و حتي پيروزي بر دشمنان و طاغوت را زماني مفيد و مؤثر ميدانست كه همراه با تقوا و اصلاح نفس باشد. وي ميفرمود: «ما بايد بدانيم وقتي ميتوانيم از اين پيروزي استفاده ببريم كه اول خودمان نفسمان را اصلاح كرده باشيم، به اين معنا كه اگر نفسمان اصلاح نشده باشد، پيروزي به هر حدي كه برسد، چاره دردهاي ما نخواهد كرد (14) همه طاغوتها را سركوب كردن وقتي به دردمان ميخورد كه در مملكت بدن خودمان، حكومت الله مستقر شده و حكومت طاغوت ريشهكن بشود.»(15)
دختر آن شهيد در مورد دعاهاي نيمه شب اين عارف و عاشق چنين ميگويد: «معمولا انسان هر وقت بخواهد فردي را بيازمايد كه از نظر معرفتي و سير و سلوك چگونه است، بهتر است او را از روي انجام فرايض ديني و عبادي بشناسد، اين كه چه دعاهايي را بعد از نماز يا در نيمه شب انتخاب ميكند و آيا به آنها عمل ميكند يا خير؟ پدرم در انتخاب دعا بسيار دقيق بود. دعاهايي را انتخاب ميكرد كه در آن ذكر دنيا كمتر بود، ذكر بهشت كمتر بود. دعايي را ميخواند كه در آنها قرب به حق و رضايت حق بود و بدانها سخت پايبند بود و عمل ميكرد. همينها او را به جايي رسانده بودند كه ديگر نه بخل، نه كينه و نه حسد در او وجود نداشت.» (16)
جاذبه
آيتالله مدني آنچنان جاذبهاي داشت كه وقتي كسي به ايشان ميرسيد، خيال ميكرد كه با پدرش يا محرم اسرارش روبهرو شده و آنچنان دافعهاي داشت كه وقتي دشمن ايشان را از دور ميديد، بر خود ميلرزيد. قبل از پيروزي انقلاب، يك شب ايشان در منزل دامادشان بودند كه ناگهان صدايي به گوش رسيد. پرسيدند: «اين صداي چيست كه از خيابان به گوش ميرسد؟» گفته شد: «بچهها هستند كه از پائين خيابان چهار مردان به قسمت شيخان ميآيند و شعار ميدهند. هر شب اين كار را انجام ميدهند و بعد پليس آنها را متفرق ميكند.» ايشان فرمودند: «پس ما معطل چه هستيم؟ بلند شويد برويم.» بعد از آشپزخانه كاردي برداشته رفتند به صف بچههاي تظاهركننده پيوستند. نميتوانم بيان كنم آن شب اين حركت تا چه اندازه در روحيه بچههاي فداكار قم مؤثر بود.
سفره ساده و بيآلايش
روزي در سر سفره غذا متوجه شده كه چربي آش بيش از اندازه است. از خادم سئوال كرد: مگر مسلمان نيستيد كه اينقدر اسراف و تبذير ميكني؟ وي گفت: «حاج آقا، مال همه اينطور نيست. چون شما خيلي ضعيف شدهايد و غذا هم آش است، فقط براي شما مقداري زياد ريختم.» شهيد مدني درحالي كه عصباني شده بود، فرمود: «اين كه دو گناه است. من اول فكر ميكردم تو فقط اسراف كردهاي، ولي حالا متوجه شدم كه گناه بزرگتري هم مرتكب شدهاي و آن اينكه تبعيض هم قائل شدهاي.» (17)
1. وقتي دوستانش به او ميگويند كه زمانه، مساعد با طلبه شدن نيست و رضاخان مانع فعاليت روحانيت است، آن شهيد در جواب ميگويد: «حداقل براي خودم ملا و واعظ ميشوم.» يادواره شهيد محراب، ص 32، به نقل ا شهيد مدني، جلوه اخلاص
2. شهيد مدني، جلوه اخلاص، ص 8، ص 63، به نقل از خاطرات آقاي بروجردي
3. شهيد مدني، جلوه اخلاص، ص 8، ص 63، به نقل از خاطرات آقاي بروجردي، داماد ايشان
رو روزنامه جمهوري اسلامي، 8/6/66، ويژه نامه آيتالله مدني، عروةالوثقي، ش 82 و پرونده فدائيان اسلام در ساواك كه در آينده نزديك منتشر خواهد شد.
5. مجله سروش، 4/7/60. ش 114
6. از مصاحبه آقاي بهاءالديني، داماد شهيد مدني، تاريخ 27/6/61
7. مصاحبه آقاي بهاءالديني، داماد شهيد مدني، تاريخ 27/6/61
8. منبع پيشين.
9. رجوع شود به اسناد لانه جاسوسي پيرامون حزب خلق مسلمان و ارتباط با جاسوسان امريكا.
10. پيام انقلاب – شماره 92- 12/6/62
11. روزنامه جمهوري اسلامي – 18/6/61 – شماره 949
12. شهيد مدني، جلوه اخلاص- ص 32 و 40
13. شهيد مدني، جلوه اخلاص- ص 32 و 40
14. ياد ايام – ج 1- ص 325
15. ياد ايام – ج 1- ص 325
16. مصاحبه فرزند شهيد آيتالله مدني با مجله زن روز.
17. اطلاعات – 15/6/57
نظر شما