نوید شاهد: بخشی از وصیت نامه شهید: اين‏جانب ميرمحمود بنى‏ هاشم راهى را كه پروردگار عالم در قرآن كريم به ما نشان داده است انتخاب كردم. راهى كه انبياء و اولياء خدا آن راه را رفتند. راهى كه ائمه معصومين عليهم السلام و به خصوص سيد مظلومين و سيدالشهداء عليه السلام رفته است انتخاب كردم.

ميرمحمود بنى‏ هاشم‏


مروری بر زندگی نامه ميرمحمود بنى‏ هاشم‏‏ از فرماندهان سپاه اردبیل

ميرمحمود بنى هاشم، در 10 خرداد 1337 در روستاى "ساحلى سفلى" از توابع مشكين‏ شهر در خانواده‏اى كشاورز متولد شد. وى نخستين فرزند خانواده بود و در كودكى با راهنمايى مادرش - رقيه مصطفوى - به يادگيرى قرآن پرداخت. او تحصيلاتش را نخست در روستاى نيران - در مجاورت زادگاهش - گذراند و آنگاه به همراه خانواده به شهرستان تبريز نقل مكان كرد و در مدرسه شبانه‏روزى قطران، مقطع دبستان را به پايان برد. در اين زمان روزها در كارگاه قاليبافى كار مى‏كرد و شبها درس مى‏ خواند. دوره راهنمايى را نيز در مدرسه راهنمايى پاسارگاد تبريز با نمرات عالى در سالهاى 50-1348 به اتمام رساند. اما مشكلات اقتصادى خانواده، مانع از ادامه تحصيل او در دبيرستان شد. با اين حال عشق و علاقه به مطالعه، او را به سوى كتابهاى مذهبى، تاريخى و علمى سوق داد.

ميرمحمود، نوجوانى را با كار روزانه در قاليبافى و درس خواندن شبانه، پشت سر گذاشت و دوره متوسطه را به صورت متفرقه پى‏گرفت. در سال 1354 به پيشنهاد والدينش به خواستگارى سرحناز (دخترعمه‏اش) مى‏روند. به خاطر شناختى كه ميرمحمود از همسر آينده‏اش داشت به اين وصلت، رضا داده با هم ازدواج مى‏كنند. به هنگام ازدواج، ميرمحمود شانزده و سرحناز سيزده سال داشتند. مهريه يك جلد قرآن و سه هزار تومان معين و مراسم ازدواج بسيار ساده برگزار مى‏شود و آنها از سال 1354 زندگى مشتركشان را در خانه استيجارى پدر شروع مى‏كنند. ثمره ازدواج آنها چهار فرزند به نامهاى ميرولى (متولد 1357)، ميرعلى (متولد 1360) و فاطمه و زهرا (متولد 1363) مى‏باشد.

در سال 1356، ميرمحمود به سربازى اعزام و در نيروى هوايى تهران مشغول مى‏شود. تماسهاى او با افرادى چون پدربزرگش كه فردى متدين و آگاه بود بسيار مؤثر واقع شد و نگرشى ضد رژيم و استبداد پهلوى را به او مى‏بخشد و حضور او در راهپيماييها و تظاهرات، قبل از اعزام به سربازى، ناشى از برخورد و آشنايى با اين گونه افراد است. در طول خدمت سربازى نيز او همچون قبل به فعاليتهايش ادامه مى‏دهد به طورى كه پخش اعلاميه‏ هاى حضرت امام قدس سره در پادگان، عمده‏ترين فعاليت اوست.

در اين مورد، خود چنين تعريف مى‏كرد:

«روزى اعلاميه‏ اى را به داخل پادگان بردم و به فكر چگونه نصب كردن آن بودم. دوستى داشتم كه اهل تبريز بود و چون شناخت كافى از او داشتم ماجرا را به او گفتم. قرار شد كه او نگهبانى بدهد و من اعلاميه را بچسبانم. در حين انجام كار افسر نگهبان مرا ديد و به طرف من آمد ضمن سؤال و جواب متوجه اعلاميه شد. من خيلى ترسيده بودم. او گفت: "زود باش اعلاميه‏ها را بچسبان و تمام كن." من فكر كردم اين يك خدعه است. تمامى اعلاميه‏ ها را چسباندم. فردا منتظر احضار بودم ولى خبرى نشد. بعد از چند روز ايشان را ديدم. ماجرا را پرسيدم. او گفت: "من هم اين كار شما را مى‏كنم ولى مخفيانه."»

ميرمحمود اين اعلاميه ها را از پسرعمويش كه روحانى مقيم قم بود دريافت و پخش مى‏كرد تا اينكه فرمان امام قدس سره مبنى بر فرار از پادگانها صادر مى‏شود و او نيز از پادگان رار مى‏ كند.

بعد از پيروزى انقلاب اسلامى، ميرمحمود در سال 1359 به طور رسمى به عضويت سپاه پاسداران در مى‏آيد و بعد از سپرى كردن دوران آموزش، به جبهه اعزام مى‏شود و ابتدا به سردشت مى‏رود. سپس در سال 1360 در منطقه مهران حضور پيدا مى‏كند و به خاطر رشادتهايى كه از خود نشان مى‏دهد مورد تشويق فرماندهان رده بالا قرار مى‏گيرد. بنى‏هاشم در همان سال به زيارت بيت‏الله الحرام مشرف مى‏شود و پس از آن در عمليات بيت‏المقدس با پست فرماندهى گروهان در فتح خرمشهر شركت مى‏كند. او در عمليات والفجر 2 و 4 نيز در سمت معاون گردان حضرت سيدالشهدا عليه السلام و در عمليات خيبر با سمت فرماندهى گردان حضرت على اصغر عليه السلام شركت فعال دارد كه در آخرين آنها زخمى و به پشت جبهه منتقل مى‏شود اما بعد از دو روز استراحت در بيمارستان مستقيماً به جبهه باز مى‏گردد و عصازنان فرماندهى گردان حضرت قاسم عليه السلام را بر عهده مى‏گيرد. ميرمحمود همچنين در عمليات بدر، فرمانده گردان حضرت قائم (عج) است كه طى اين عمليات از ناحيه سر به شدت مجروح مى‏شود.

در اين زمان از سوى فرماندهى سپاه، مسئوليتهاى بالاترى چون معاونت تيپ يا مسئول طرح عمليات تيپ به او پيشنهاد مى‏شود اما ميرمحمود به واسطه علاقه‏ اش به گردان حضرت على‏اصغر عليه السلام نمى‏ پذيرد و در حد فرماندهى اين گردان در عمليات كربلاى 8 و عمليات نصر 7 شركت مى‏كند. علاوه بر حضور مستمر در خطوط مقدم، ميرمحمود مسئوليت واحد بسيج مشكين‏شهر1بسيج بسيج مشكين‏شهر، 26 و پايگاههاى مقاومت را عهده‏دار بود و به هنگام مرخصى نيز بيشتر وقتش را صرف بازديد از خانواده شهدا و رفع مشكل آنها مى‏نمود. ميرمحمود بنى‏هاشم، گردان على اصغر را با همراهى دو برادرش ميرمسلم و ميرطاهر اداره مى‏كرد ولى نكته قابل توجه اين كه نيروهاى گردان و حتى فرماندهان لشكر نسبت برادرى آنها را نمى‏دانستند برادرش در اين باره چنين مى‏گويد:

«ما سه بردار بوديم در يك گردان ولى نيروهاى گردان نمى‏دانستند كه ما سه نفر برادر هستيم. در لشكر فكر مى‏كردند كه ما پسر عمو هستيم بعد از شهادت برادرمان ميرمسلم (كه فرمانده گروهان گردان حضرت على اصغر (ع) بود) فرمانده لشكر 31 عاشورا امين شريعتى به منزل ما آمده بود. وقتى عكس شهيد مسلم را ديد تازه متوجه شد كه ايشان برادر ميرمحمود بوده است.»

در سال 1365 ميرمحمود بر اثر تصادف، شديداً آسيب مى‏بيند و از ناحيه كمر دچار شكستگى مى‏شود و به همين خاطر در عمليات كربلاى 5 شركت نمى‏كند اما برادرش ميرمسلم در اين عمليات به شهادت مى‏رسد.

ميرمحمود بنى‏ هاشم با نوشتن وصيت نامه ‏اى ديدگاههاى خود را از تاريخ اسلام و شيعه و جايگاهى كه هم اينك به واسطه انقلاب اسلامى در آن قرار دارد تبيين مى‏كند. وى مى‏ نويسد:

«اين‏جانب ميرمحمود بنى‏ هاشم راهى را كه پروردگار عالم در قرآن كريم به ما نشان داده است انتخاب كردم. راهى كه انبياء و اولياء خدا آن راه را رفتند. راهى كه ائمه معصومين عليهم السلام و به خصوص سيد مظلومين و سيدالشهداء عليه السلام رفته است انتخاب كردم.

زمانى كه پروردگار عالم در قرآن كريم آن قدر به رزمندگان اسلام و مجاهدان فى سبيل‏الله ارزش قايل است پس چرا ما آن راه را انتخاب نكنيم؟»

سرانجام ميرمحمود بنى‏هاشم در جريان عمليات نصر 7 در منطقه سردشت و در ارتفاعات دوپازا، در حالى كه پيشاپيش نيروها در حركت بود بر اثر اصابت تير مستقيم به ناحيه سر و شكم در تاريخ 15 مرداد 1366 به شهادت مى‏رسد. ميرمحمود را علاوه بر شهامت، به تديّن و ايمان توصيف كرده‏اند. آنگونه كه همسر ايشان نقل مى‏كند كه: «به هنگام تصادف ميرمحمود، وقتى در خانه بسترى و از حركت منع شده بود و به پشت در بستر آرميده بود، تنها با خاك، تيمم مى‏كرد و با اشاره نماز مى‏خواند و از اطرافيانش خواسته بود خاك تيمم را طورى قرار دهند تا او بتواند شب‏ هنگام نماز نافله بخواند.» همچنين، نزديكان و همرزمان ميرمحمود نيز خلق و خوى او را پسنديده و در مورد او نقل مى‏كنند كه بسيار متواضع و به هنگام عصبانيت خويشتندار بوده است.

بعد از شهادت ميرمحمود، فرماندهى كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامى - كه در آن زمان محسن رضايى در اين سمت بود - به مناسبت شهادت ميرمحمود پيامى صادر كرد. همچنين فرماندهى لشكر عاشورا و فرماندهى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى منطقه پنج باقرالعلوم (ع) نيز پيامهاى جداگانه ‏اى را به اين مناسبت صادر كردند.

منبع: فرهنگنامه جاودانه های تاریخ، استان اردبیل

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده