وقتي سردار فرمانده لشكر شد و بنده هم معاونت فرهنگي لشكر 27 را به عهده داشتم، مي خواستيم يادواره حاج احمد متوسليان را برگزار كنيم. سردار همداني گفت: امسال ما باید اين يادواره را به جاي تهران، در مريوان برگزار كنيم. به او گفتم: سردار، اين كار خيلي سخت است و امكانات هم نيست. گفت: مگر حاج احمد به تنهايي حاج احمد شد؟ او تعداد زيادي حواريون و اعوان و انصار در مريوان داشت كه همان ياران گمنام، احمد متوسليان را «حاج احمد» كردند. ما بايد برويم، ياد و خاطره پيشمرگان كرد غريب را زنده كنيم

گلعلي بابايي، نويسنده و پژوهشگر و از چهره هاي نام آشناي عرصه ادبيات و تاريخ نگاري دفاع مقدس است. نسبت گلعلي بابايي با سردار شهيد حسين همداني بيش از آنكه يك دوست و همراه باشد كه ساليان طولاني آمدوشد داشته اند، نسبت محقق به موضوع است. او همداني را با يك نام و نشانه از طريق يك نوار ضبط شده شناخته و در پي شناختش تلاش كرده است. نشاني كه يك سردار جنگ به همداني داده و او را «شير احمد » خطاب كرده بود. بابايي پس از شناخت سردار همداني گويي او را تازه يافته بود. ارتباط او با اين سردار تا آخرين روزهاي حيات وي پراز خاطره است كه در اين گفت وگو، گوشه هايي از آن روايت شده است.



با توجه به اينكه شما بيش از آنكه يك چهره نظامي باشيد فعال در حوزه فرهنگي و ادبيات هستيد، بفرماييد نخستين آشنايي شما با سردار شهيد حسين همداني مربوط به چه زماني است و چگونه اين اتفاق افتاد؟

حدود بیست سال پیش،وقتي داشتيم كتاب «همپاي صاعقه »، جلد اول از كارنامه عملياتي لشكر 27 محمدرسول الله)ص( را در دوران دفاع مقدس با آقاي حسين بهزاد مي نوشتيم در خلال گردآوری اسناد به یک نوار صوتي مكالمات بيسيم برخورديم كه به آخرين روز از مرحله یکم عمليات الي بيت المقدس مربوط می شد. عمليات در آن روز به علت تك دشمن روي مواضع گردان حبيب با مشكل مواجه شده بود. محسن وزوايي، فرمانده محور عملياتي محرم روز اول عمليات به شهادت رسيده و حسين خالقي جانشين وي شده بود. محمود شهبازي نيز فرمانده محور عملیاتی سلمان بود و حاج حسين همداني معاونش. وقتي كه كار گره مي خورد، حسين اسلاميت، معاون گردان حبيب پشت بي سيم مي آيد و خطاب به خالقي مي گويد: ما داريم اينجا از بين ميرويم و قتل عام مي شويم. حسين خالقي به او پاسخ مي دهد: «الان یکي از شيرهاي احمد را برايت مي فرستم، شما پشت بيسيم با كد همداني صدايش كنيد. او به آنجا بيايد خيلي از كارهايتان را حل ميکند. « همداني پشت خط بي سيم مي آيد. با هم ارتباط مي گيرند و عمليات سر و ساماني مي گيرد.

اينجا در ذهن ما آمد كه در عمليات عظيم الي بيت المقدس، علاوه بر متوسليان، همت، شهبازي و يك نفر ديگر هم در تيپ 27 بود كه خيلي يل است. علاوه بر اينكه وزوايي و امثالهم نيز خود يلي بودند. دنبال اين فرد مي گشتيم تا با او گفت وگو كنيم. اين موضوع كه مي گويم مربوط به سال 1375 مي شود. ما قبل از آن شخصا حاج حسين همداني را نمي شناختيم، البته اسم او را شنيده بوديم چرا كه در چارت سازماني تيپ، محمود شهبازي فرمانده محور و جانشين اش حسين همداني بود. ايشان آن وقت مسئوليت جانشيني فرماندهي نيروي مقاومت بسيج را به عهده داشت. به سراغش رفتيم و گفت وگويي كرديم. اوايل دهه 1380 كه براي بار اول فرمانده لشكر 27 محمد رسول الله )ص( شد، چون بنده در آن زمان مسئول معاونت فرهنگي لشكر بودم، ارتباطم با او خيلي تنگاتنگ شد و بيشتر با هم آشنا شديم. البته اولش چفت شدن با یک فرمانده غیر تهرانی، خیلی دشوار به نظر می رسید، چون ما تجربه خوبي از اين كار نداشتيم. حقيقت مطلب اين است كه وقتي حاج محمد كوثري پس از 14 سال فرماندهي لشكر 27 جايش را به شهيد بزرگوار حاج احمد سوداگر داد، به خاطر تهراني نبودن ايشان اين انتخاب در لشكر با واكنشهايي همراه شد كه البته سردار سوداگر با درايت و بزرگواري خودش توانست با اين حساسيت ها كنار بيايد و لشكر را اداره كند.

پس از شهيد سوداگر، حاج حسين همداني فرمانده لشكر 27 شد كه او هم تهراني نبود و همين امر ذهنيت هايي را پيش آورد. فكر میکرديم آقاي همداني به لشکر 27 آمده تا بچه هاي تهران را قلع و قمع كند. اما خيلي زود فهميديم اين فكر اشتباه است. اين شد كه با حاجي صميمي شديم و براي حل معضلات لشكر به او دست ياري داديم. حاج حسين توي كار خيلي جدي بود و با هيچ كس شوخي نداشت. ديد بازي داشت و علاوه بر اينكه كارهاي نظامي را خيلي با جديت پي مي گرفت، به قول شاعر اتل متل هاي جنگ، مرحوم ابوالفضل سپهر، قيافه اش شبيه پلنگ بود )كنايه از جذبه فرماندهي(. نسبت به انجام كارهاي فرهنگي از جمله بحث خانواده اهتمام خاصي داشت.

همچنين نگاهش نسبت به سربازان اين بود كه اين جوان ها، ميهمانان 2 ساله ما در لشکر هستند و بايد با آنها تعامل فرهنگي داشته باشيم، طوري كه وقتي دوره خدمت دو ساله شان تمام شد، براي يك عمر بسيجي بشوند. مه مترين دغدغه اش تدوين تاريخ جنگ بود. مي گفت «ما هر چه داريم از هشت سال دفاع مقدس و تجربيات آن است و نبايد آن را از دست بدهيم. من قبل از انقلاب شغلم رانندگي بود اما بواسطه جنگ فرمانده نظامي شدم. « وقتي كتاب همپاي صاعقه از چاپ درآمد، ايشان خيلي از كتاب خوشش آمد ولي گفت : «اين كتاب یک نقص دارد و آن اينكه روايت فعلي آن از لشكر 27، تنها به بچه هاي تهران اختصاص يافته است وقتي تيپ 27 تشکیل شد سه تا ضلع داشت. یک ضلعش بچه هاي تهراني اعزامي از سپاه مريوان به فرماندهي احمد متوسليان، یک ضلع بچه هاي اعزامي سپاه پاوه به فرماندهي شهيد همّت و ضلع ديگرش بچه هاي اعزامي سپاه همدان به فرماندهي محمود شهبازي بودند. حاج حسين گفت «شما به نيروهاي همت و متوسليان كه بيشتر تهراني بودند، خوب پرداختيد. ولي از بچه هاي همدان غافل شديد. به همين خاطر بايد یک كار ديگري انجام بدهيد تا به آنها نيز توجه شود. علاوه بر آن كارنامه عملياتي لشكر را تا آخر جنگ بنويسيد و من پاي كار هست. « در نتیجه با نظارت ایشان و طی یک روند شش ماهه، کتاب را مورد بازنویسی مجدد قرار دادیم و برای چاپ فرستادیم. بعد هم آن تفریظ معروف را، در تجلیل از آن کتاب، نوشتند. مقصودم این است که توفیق دریافت تفریظ هم، از برکت نظارت و حمایت سردار بود.

يك كار ديگري هم كه آن موقع براي نخستين بار انجام گرفت اين بود كه وقتي ايشان فرمانده لشكر شد و بنده هم معاونت فرهنگي لشكر 27 را به عهده داشتم، مي خواستيم يادواره حاج احمد متوسليان را برگزار كنيم. سردار همداني گفت: امسال ما باید اين يادواره را به جاي تهران، در مريوان برگزار کنیم. به او گفتم: سردار، اين كار خيلي سخت است و امكانات هم نيست. گفت: «مگر حاج احمد به تنهايي حاج احمد شد؟ او تعداد زيادي حواريون و اعوان و انصار در مريوان داشت كه همان ياران گمنام، احمد متوسليان را «حاج احمد » كردند. ما بايد برويم، ياد و خاطره پيشمرگان كرد غريب را زنده كنيم

بر همين مبنا، به من دستور داد تا آمار دقيق شهداي جبهه مريوان را استخراج و براي هر كدام از آن شهدا بنر، پلاکارد و زندگينامه تهيه کنم.

طي روندي دو سه ماهه، اين كار را انجام داديم. در تابستان سال 1381 به مريوان رفتيم و يادواره شهداي مريوان را با محوريت احمد متوسليان برگزار كرديم. يادواره باشكوهي كه مردم مريوان تا آن موقع نمونه اش را نديده بودند. همچنين در سري اول تصدي فرماندهي لشكر 27 توسط شهيد همداني ما يادواره شهيد شهبازي را در سالن دعاي ندبه بهشت زهرا)س( برگزار می کردیم.

یک سال همان برنامه ها را در همدان برگزار كرديم و ياد شهيد محمود شهبازي و رزمندگاني را كه از سپاه استان همدان به تيپ 27 آمده بودند، گرامي داشتيم.. سردار همداني نگاهش به مسائل فرهنگي، نگاهي همه جانبه بود و جزئي نگر نبود.

در حيطه فرهنگ و ادب دفاع مقدس، دنبال كار تأثيرگذار بود و حقيقتا چند كاري هم كه انجام داد، تأثيرگذار بود و خاطراتش هنوز هم در ذهن خيلي ها است.

دوران دوستي و ارتباط شما چگونه گذشت و اگر بخواهيد شخصيت ايشان را توصيف كنيد به چه مواردي مي پردازيد؟

البته شكل دوستي من با ايشان مراد و مريدي يا به عبارتي فرمانده و نيرو بود. یعني حاج حسين فرمانده لشكر و من مسئول یکي از معاونتهايش بودم. اما ارتباط ما فراتر از اين مناسبات پيش مي رفت. ايشان آنقدر صميمي و خودماني برخورد می کرد كه ما حتي رابطه خانوادگي هم با همديگر داشتيم. آقاي همداني هميشه خودش را مديون شهدا، بخصوص حاج احمد متوسليان و حاج محمود شهبازي مي دانست. او مي گفت: اسوه های زندگي من، اين بزرگواران هستند. به همين خاطر سعي می کرد هرآنچه را كه از اين دو بزرگوار ياد گرفته بود، در دوران فرماندهي اش، آنها را اجرا كند.

یکي از آن سرمشق ها سركشي به خانواده هاي معظم شهدا بود كه اكثر مواقع اين سنت حسنه را انجام مي داد، چند بار از اينجا تا اصفهان رفتيم تا به قول خودش خانواده های شهيد همت و شهید شهبازي را زيارت كند.

ساعت ها پاي درد دل اين خانواده ها مي نشست و حرفهايشان را گوش مي کرد. حتي اگر آنها تندي هم مي كردند، اصلاً به روي خودش نمي آورد و مي گفت: اين عزيزان هرچه بگويند، حق دارند. ما سال های در حق آنها كوتاهي كرده ايم و حالا هم بايد پاسخگوي انتقاداتشان باشيم. شايد به همين خاطر باشد كه وقتي خبر شهادت ايشان منتشر شد، همان اول صبح روز بعد از شهادت سردار، همسر شهيد همت تلفنی با بنده تماس گرفت و با بغض و گريه از بزرگواري و سعه صدر شهيد همداني گفت. هر وقت مراسمي براي شهيد همت

مي گرفتيم، حاج حسين شخصاً براي دعوت از همسر و فرزندان شهيد به اصفهان مي رفت. اينها خصوصياتي بود كه در كمتر افرادي ديده مي شود.

سركشي از خانواده هاي جانبازان و رزمندگان هم جزئي از برنامه هاي حاجي بود. یک بار با نيروي هوايي سپاه هماهنگي كرد و تعداد زيادي از جانبازان قطع نخاعي را همراه خانواده هايشان به مشهد برد. هنوز هم وقتي آن جانبازان، بنده را مي بينند، از خاطرات خوش آن سفر می گویند.

آقاي همداني در آن سفر خودش در نقش یک خدمتكار، جانبازان را تر و خشك می کرد.

شما نويسنده و پژوهشگر هستيد، به نظرتان تصويري كه در حال حاضر از ايشان در جامعه وجود دارد چه ميزان دقيق است؟ كجاها دقيق نيست و چگونه مي توان به ترميم اين تصوير مساعدت كرد؟

اصولا مردم ايران، ملتي قدرشناس هستند. اگر در موردي اطلاع رساني خوب انجام شود، مردم هم پاي كار مي آيند. یکي از آن نمونه ها نحوه خبررساني شهادت شهيد همداني و استقبال مردمي از پیکر ايشان بود. يعني وقتي صدا و سيما بخش هايي از فعاليت هاي شهيد همداني را بازگو كرد و مردم مطلع شدند كه ايشان چه خدماتي در زمان جنگ و بعد از جنگ به کشور انجام داده، واقعاً سنگ تمام گذاشتند، تا حدي كه مقام معظم رهبري هم از اين همه قدرشناسي تمجيد كردند و فرمودند: «اين حضور شگفت انگيز ناشي از جذبه و اخلاص آن شهيد (سردار همداني) بود. »

مهم اين است كه آقاي همداني در ذهن مردم يك قهرمان باقي ماند. حالا اگر چند سايت يا چند شبكه ماهواره اي متعلق به وزارت خارجه امريكا و انگليس هم كه بخواهند در مورد ايشان حر فهاي بي ربطي بزنند، زياد محلي از اعراب ندارد. مهم اين است كه شهيد همداني براي هميشه در تاريخ معاصر ايران، سمبل يك فرمانده مقتدر باقي خواهد ماند، چرا كه واقعاً انساني قهرمان و هميشه و همه جا به معناي واقعي كلمه خط شكن بود. در انقلاب، در درگيري هاي پس از پيروزي انقلاب و مبارزه با ضدانقلابيون مسلح كردستان، در جنگ و عمليات هاي گسترده در طول هشت سال دفاع مقدس، در تشکیل يگان هاي رزمي سپاه، در سازندگي دوران پس از جنگ، در بها دادن به مقوله خطير نگارش صحيح تاريخ دفاع مقدس، در مقابله با فتنه گران و براندازان نظام جمهوري اسلامي ايران، در حمايت از رزمندگان، ايثارگران، خانواده هاي معظم شهيدان و قشرهاي آسيب پذير جامعه و در نهايت دفاع از حرم هاي آل الله. ايشان در همه اين زمينه ها خط شكن بود كه آثار و بركات اين خط شكني ها بايد در كتاب هاي قطور براي تاريخ ثبت شود.

ارتباط ايشان با فعالان حوزه فرهنگي، هنري و نويسنده هاي حوزه ادبيات چگونه بود و چه جايگاهي نزد آنان داشت؟

همان طور كه گفتم، آقاي همداني علاوه بر آنکه یک فرمانده مقتدر بود، یک مدیر فرهنگي فعال هم بود. يادم هست از همان اوايل حضورشان در فرماندهي لشكر 27 محمد رسول ا لله (ص) به بنده مي گفت: «اين آقاي ابوالفضل سپهر را بياور در پادگان براي نيروهاي لشكر شعرخواني كند.

شعرهايش خوب به دل انسان مي نشيند.«حتی یک بار که لشکر 27 برای برگزاری رزمایش در بیابان های اطراف دماوند اردو زد، دستور داد سپهر را بیاوریم تا برای خیل عظیم نیروهای بسیجی، سپاهی و سربازان لشکر شعرخوانی کند.

براي نويسنده ها و هنرمندان دفاع مقدس هم احترام زيادي قائل بود و هميشه و همه جا از آنها حمايت می کرد. نمونه اش حسين بهزاد كه واقعاً دوستي بين حسين بهزاد و سردار همداني فراتر از رابطه بين یک پژوهشگر و یک نفر خاطره گو بود.

آنها به معناي واقعي كلمه به همديگر علاقه مند بودند. یا صميميتي كه بين آقاي حاتمي کیا و آقاي همداني وجود داشت، هم فراتر از همكاري یک فرمانده يا مسئول نظامي با یک كارگردان سينما بود. آقاي حاتمي یکا واقعاً براي شهيد همداني احترام قائل بود و ايشان را قبول داشت. آن دلنوشته اي هم كه بعد از شهادت ايشان انتشار داد، نشان دهنده عمق علاقه اش به آقاي همداني بود.

در استان همدان هم ، سردار با اكثر نويسندگان و هنرمندان استان ارتباط داشت و در زمینه های گوناگون از آنها حمايت می کرد.

توجه ايشان به كتاب و نويسندگي در حوزه دفاع مقدس چه نتيجه اي داشت و چگونه به مستند شدن وقايع جنگ تحميلي منجر مي شد؟

نكته اي كه ايشان خيلي به آن اصرار داشت اين بود كه علاوه بر نگارش كارنامه عملياتي رزمندگان استان تهران بايد كارنامه عملياتي رزمندگان استان همدان نيز نگاشته شود. با سماجت و حمايتي كه ايشان نسبت به كار ما داشت توانستيم سه عنوان كتاب را در رابطه با استان همدان دربياوريم. یکي « از الوند تا قراويز »، یکي «بهار 82» و ديگري «مهتاب خيّن » است.

آن موقع با هدف انتقال تجربه براي ثبت تاريخ شفاهي در سراسر كشور كارگاه هايي برگزار مي شد كه من را هم دعوت می کردند. در اين كارگاه ها من هميشه مثال آقاي همداني را مي زدم و مي گفتم تا در استان شما، یک علمدار و محوري مانند سردار همداني نباشد، كار پيش نمي رود. اكنون نيز شاهد هستيم كه اكثر استا نها در بحث ثبت كارنامه تاريخي شان در دوران جنگ، نتوانسته اند كار قابل ذكري را تدوين و منتشر كنند. سردار همداني واقعاً دغدغه داشت و اين دغدغه ایشان صنفي هم نبود. او نگارش دقیق و صحیح تاریخ جنگ را، وظيفه خود مي دانست.

از آنجايي كه خودش مؤسس تيپ 32 انصارالحسين)ع( سپاه استان همدان بوده است، به سراغ رزمندگان سپاه استان همدان رفت و عده اي از پیشکسوتان، پژوهشگران و نویسندگان را براي كار تاريخ نگاري آن يگان، بسيج كرد. به نظرم 8 كتاب درباره اين تيپ در حال تدوين نهايي است كه حتي از لشكر 27 نيز جلو زده اند. سردار همداني عضو هيأت امناي «مركز مطالعات پژوهشي 27 بعثت »، وابسته به لشكر 27 هم بود. بعد از اينكه در پاییز 1391 به سوريه رفت، در مراجعت طي جلسه اي به ما می گفت: «وقتي من براي سوري ها از دفاع مقدس تعريف مي کنم، دهنشان وا مي ماند. آنها به ادبيات و فرهنگ دفاع مقدس علاقه دارند و برايشان جذابيت دارد. من از بيت المقدس، فتح المبين، سرپل ذهاب و درگيري هاي ابتداي جنگ براي آنها مي گويم و حيف است كه اين خاطرات به مخاطبان برون مرزي انقلاب ما- خصوصاً در كشورهايي مثل سوريه و لبنان - منتقل نشود. ما بايد موضوع ترجمه كتاب هاي دفاع مقدس به زبان هاي خارجي را جدي بگيريم و در مرحله اول، اين كار را براي عرب زبان ها انجام بدهيم با نظر ايشان در وهله نخست کتاب های«در هاله ای از غبار » و « ماه همراه بچه هاست »، زندگينامه احمد متوسليان و شهيد همت براي ترجمه انتخاب شدند. در ترجمه متون اين كتاب ها نيز، سردار همداني خيلي دقت داشت. مثلا در جايي از كتاب به نقل از شهيد همت آمده است كه وقتي قواي محمد رسول الله)ص( در سال 61 به سوريه مي رود تا در جنگ عليه اسرائيل به سوري ها كمك كنند، چند روزي در پادگان زبداني الاف مي شوند و سوري ها بازي شان مي دهند. همت سخنراني می کند و می گوید سوري ها مرد جنگ نيستند. ما بايد فكر ديگري براي خودمان بكنيم و به یکی از فرماندهان سوري مي گويد ما مي دانيم كه شما مرد جنگ نيستيد و خيال می کنید كه ما نيز مانند خودتان هستيم و براي نمايش به اينجا آمديم تا تبليغات سياسي انجام بدهيم. اگر مي خواهيد بدانيد كه واقعاً ما براي چه به اينجا آمده ايم، برويد از بازار نجارهايتان بپرسيد كه ما چه چيزي را سفارش داديم. ما 400 تابوت سفارش داديم و مي دانيم راهي كه آمديم برگشتي ندارد و بايد برويم تا سر حد شهادت با اسرائيل بجنگيم ولي شما مرد جنگ نيستيد. « آقاي همداني مي گفت اين بخش از کتاب، بهتر است در ترجمه، حذف شود چرا كه ممكن است به روحيه ملّي مخاطبان سوري كتاب شما خدشه وارد شود. او یک دقت هاي اين چنيني هم داشت.

سردار همداني كتاب هاي ترجمه شده جنگ را، در تيراژ وسيع، با خودش به سوريه برد و توزيع كرد. در يك مرحله 12 هزار جلد كتاب های ترجمه شده را از تهران به دمشق برد و وقتي هم كه برگشت گفت: توزیع ای کتاب ها در آنجا، خيلي تأثيرگذار بوده است و من ديدم كه سرلشكرهاي ارتش سوریه، با چه ولعي اين كتا بها را مي خوانند.


روايت گلعلي بابايي از سردار مدافعین حرم: هميشه خط شكن بود

درباره ديدگاه هاي فرهنگي حاج حسين از آن روزها بگوييد. اينكه چه اقدامات فرهنگي انجام دادند و چه رويكرد فرهنگي داشتند؟ شايد اهميت اين سؤال از اين جهت باشد كه در تنش هاي پس از انتخابات خرداد 1388 نام او زياد سر زبان ها بود و برخي او را صرفاً يك چهره نظامي معتقد به برخورد خشن معرفي مي كردند. شما كه خود يك چهره فرهنگي هستيد او را چگونه مي شناسيد؟

پا ييز 1388 وقتي كه حاج حسين براي بار دوم مسئوليت فرماندهي لشكر 27 - كه حالا ديگر به سپاه محمد رسول الله )ص( تبديل شده بود را به عهده گرفت، مقارن بود با چهارمين ماه آغاز پروژه براندازي نظام جمهوري اسلامي به سبك انقلاب هاي رنگي گرجستان و اوكراين. روزي نبود كه راهپيمايي هاي شورشي سازماندهي شده توسط صاحبان رانت قدرت كه ژست اپوزيسيون نظام را گرفته بودند، در ميادين و خيابان هاي اصلي پايتخت انجام نگيرد. در جريان تقابل آشوبگران با مأموران انتظامي هر روز تعدادي بازداشت مي شدند. بازداشت شدگان عموماً آدمهايي از قشرهاي مختلف جامعه بودند.

حاج حسين روي نحوه برخورد با اين تيپ آدمها خيلي دقت داشت. اصلاً قائل به اين نبود كه اين ها بايد زندانی بشوند. حاجي با خيلي از اين ها خودش مي رفت و صحبت می کرد. وقتي برايش ثابت مي شد كه طرف مشكل امنيتي ندارد و ماجرا برايش به شكل ديگري جلوه كرده و به اصطلاح جوگير شده، بعد از صحبت كردن و توضيح دادن اصل ماجرا، آن فرد را آزاد می کرد. لذا از بين هر 10 نفري كه نزد او آورده مي شدند، 9 نفر را بعد ازیک نشست توجيهي و توضيح دادن ماجرا رها می کرد. نگاه فرهنگی اش اينگونه بود كه اين هايي كه به خيابان ها آمدند آدم هاي بي غل و غشي هستند، دشمن انقلاب و نظام نيستند،

بلكه تحت تأثير یک موج رسانه اي مخرب و هدايت شده توسط بوق هاي رسانه اي انگليس و امریکا عمل می کنند و فريب خورده اند. خودش را مقيد می دانست كه صبغه نظامي اش را كنار بگذارد و به عنوان يك پدر دلسوز و ناصح با اين آدم ها صحبت كند. وقتي صداقت طرف مقابل، برايش مسجل مي شد، مي گفت بگذاريد برود و نيازي نيست كه اينجا بماند، حتي اگر شيشه اي شكسته بود يا جايي را به آتش كشيده بود. حاجي مي گفت: با مسئوليت خودم آزادش كنيد.

بعد از ماجراهاي انتخاباتي سال 1388 شاهد هجمه اي عليه ايشان بوديم. شهيد همداني برخوردش با اين هجمه ها چگونه بود؟ اگر امروز حضور داشتند با اين افراد چه مي كردند؟

خيلي برايش پاپوش درست كردند و اگر رفتارهاي مغرضان غير از اين مي بود، بايد شك می کرديم. بالاخره وقتي یک سري آدمها كه هويتشان مشخص نيست و صداقتي در كارشان نيست به امثال شهيد همداني فحش مي دهند، ما به حقانيت اين شهيد بزرگوار پي مي بريم. در آن زمان دسيسه هاي مختلفي براي ضربه به ايشان درست كردند، چه این که اكنون هم عده ای در شبکه های مجازی به او بي احترامي می کنند، ماجراهايي هم به عنوان پاپوش برايش درست كردند ولي خوب ايشان چون پروند هاش پاك بود از همه اين حرمله بازيها سربلند بيرون آمد. حضرت آقا در منزل سردار همداني به خانواده ايشان فرمودند«شما ببينيد چه تشييع باشكوهي در تهران و همدان داشتند؟! اين نتيجه صداقت آقاي همداني است كه برخي از كارها را خداوند مزدش را در اين دنيا مي دهد .»

حضور يك چهره نظامي با دغدغه ها و تمايلات فرهنگي در جنگ داخلی سوريه و ساختار نهادهاي نظامي اين كشور چگونه رقم خورد؟ آيا تفاوت نگاه ايشان با تفاوت نگاه نظاميان سوري كه موضوع تنش هاي سوريه را صرفاً يك رويداد امنيتي و نظامي مي دانستند مسأله ساز نبود؟

سردار همداني اوايل خيلي اذيت مي شد و وقتی به ایران مي آمد برای ما درد دل می کرد و مي گفت: «در ارتش سوريه، نماز خواندن کیفر سنگینی در پی دارد. در اين فضا بايد با چه ترفندي اول بگوييم نماز بخوانيد و بعد در پادگا نهايتان نماز را به جماعت اقامه كنيد ». ايشان در چنين فضايي كه برگرفته از مرام سکولار حزب بعث سوريه بود، با نرمش قهرمانانه توانست اي نها را با خود همراه كند.

در بحث ميداني سوريه در آن مرحله، فشار از سوي عربستان و قطر نيز زياد شده بود و وخامت اوضاع دمشق به مرحله اي رسيد كه سقوطش حتمي بود. سردار همداني مي گفتدر آن وضعيت، یک شب به ما گفتند، خانواده ها را بفرستيد تا بروند و بشار هم برود و از كشوري پناهندگي سياسي بگيرد. چرا كه كار دمشق تمام است. من آن شب در كاخ بشار اسد بودم. به ايشان گفتم حال كه مي گويند كار تمام است من یک پيشنهاد نهايي دارم شايد چاره افتاد. پرسيد: چكار كنيم؟ گفتم: در اسلحه خانه را به روي مردم باز كنيد تا مردم پایتخت، خودشان در مقابل تروریست ها بايستند. بشار قبول كرد و بلافاصله اين كار را انجام داد. صبح روز بعد ديديم وضعيت جور ديگري شده و ورق برگشته است.

اين شروعي بود براي تشکیل «نيروي دفاع وطني ». با مشاوره هايي كه سردار همداني مي داد و تجربه هايي كه در سازماندهي نيروها داشت توانست كار را به جايي برساند كه جوانان داوطلب سور ي، همچون بسيجي هاي خودمان در زمان جنگ، شب عملیات حنا ببندند و به ميدان نبرد با تكفيري ها بروند. نماز خواندني كه در ارتش سوريه تنبیه سختی داشت، به یک كار رايج فرهنگي تبديل بشود. اين ها نشان مي دهد كه سردار همداني با نگاه فرهنگي توانست كار را پيش ببرد.

بعد از اينكه سردار همداني مأموريتش در سوريه تمام شد و فرد ديگري جايگزين وي شد، به ایران بازگشت. یادم هست در یکي از جلسات هيأت امناي «خيريه شهداي دوكوهه » كه رئيس هيأت امنايش خود ايشان بود و ما هم در كنارشان بوديم، موضوع قربانیان غیر نظامی جنگ در سوريه را مطرح كرد و گفت: «الان در سوريه جنگ سختي جريان دارد و خيلي از مردم بي خانمان شده اند و فرزنداني پدر و مادرشان را از دست داده اند. من كودیک را در یکي از روستاهاي سوريه مي شناسم كه 2 پايش قطع شده و پدر و مادرش نيز شهيد شدند. او تنهاست و كسي را ندارد. ما وظيفه داريم علاوه بر اين خيريه كه به اسم شهداي دوكوهه است و طبق اساسنامه بايد به رزمندگان و پيشكسوتان لشكر 27 خدمات دهي داشته باشد، خيريه ديگري درست كنيم تا بتوانيم از آن انسان های بی پناه نيز حمايت كنيم .»

جلسات بسياري را با مسئولان لشکری وكشوري برگزار كرد و مركزي را جهت انجام حمايت هاي پشتيباني از مردم سوريه ايجاد كرد. كمك هاي مردمي را جذب، سازماندهي و با نظارت خودش به آنان مي داد. مردم سوري وقتي مي ديدند اين گونه حمايت مي شوند، ديگر دليلي نداشت كه فرار كنند و به اروپا بروند و كودكانشان همچون «آيلان» به آن وضعيت دچار شوند. برخي از كودكان را هم به تهران آورد و مورد حمايت قرار داد و اردوهاي تفريحي براي آنان برگزار كرد.


روايت گلعلي بابايي از سردار مدافعین حرم: هميشه خط شكن بود

خاطره شما از آخرين ديدارتان با ايشان جالب و شيرين است، همين طور اگر خاطره ديگري از ايشان داريد بفرماييد.

دوشنبه 13 مهر با حضرت آقا قرار ملاقات داشتيم. سردار همداني یکشنبه براي سوريه پرواز داشت.

منتهی وقتي از ديدار با رهبري باخبر شد، سفرش را یک روز به تأخير انداخت. من نشنيدم اما دوستان گفتند كه حاج حسين مي گفت: «بروم براي آخرين بار حضرت آقا را زیارت کنم. » روز دوشنبه با لباس نظامي آمد. رديف جلو، سردار كاظميني، سردار همداني، سردار محقق، سردار ريوندي و بنده نشسته بوديم. حضرت آقا با لبخند و گرمي با ايشان و ديگران احوالپرسي كردند. جلسه كه تمام شد، حضرت آقا به بازديد از آثار نشر 27 كه در پستويي از بيت روي ميزي چيده شده بود، پرداختند.

رهبري وقتی به كتاب «مهتاب خين » رسيدند، فرمودند: اين چيست؟ گفتيم: خاطرات آقاي همداني است. سرشان را برگرداندند و گفتند: آقاي همداني كو؟ سردار همداني جلو رفت و گفت: اين خاطرات من است. حضرت آقا پرسيدند: تا آخر جنگ است؟ گفت: نه تا فتح خرمشهر است. فرمودند: پس بقيه اش چي؟ حاج حسين گفت: بقيه اش در حال تدوين است. گفتند: پس حتماً ادامه بدهيد.

سردار همداني در ادامه گفت: حضرت آقا اجازه بدهيد من يك توضيحي درباره كتابهاي ترجمه شده دفاع مقدس نيز بدهم. آقا فرمودند: بفرما ييد. آقاي همداني گفت: توزيع كتا بهاي ترجمه شده در سوريه خيلي تأثيرگذار بوده است. آقا فرمودند: چه كسي ترجمه كرده است؟ حاج حسين پاسخ داد: يك مترجم مصري اين كار را كرد. رهبري نيز فرمودند: اين خوب است، چون ترجمه را بايد بومي ها انجام بدهند. اگر ايران يها ترجمه كنند شايد براي آنها قابل فهم نباشد. و توصيه كردند كه اين كار را همچنان ادامه بدهيد. سپس سردار همداني حضرت آقا را بغل كرد و پيشاني ايشان را بوسيد. پس از آن ديدار سردار همداني خيلي روحيه گرفت و بعد از ظهر همان روز به سوريه رفت و 3 روز بعد به شهادت رسيد.

حاج حسين روي ادامه كار نگارش جلدهای بعدی کارنامه عملیاتی لشکر 27 خيلي اصرار داشت و به من و حسين بهزاد مي گفت: «هر كاري دستتان است ول كنيد و برويد اين ها را ادامه بدهيد. » ما نيز شروع به نگارش مجلد چهارم كارنامه عملياتي لشكر 27 كرديم كه مربوط به 2 عمليات خيبر و بدر است. يادم هست در جلسه اي ديگر، حضرت آقا درباره كتاب هاي «همپاي صاعقه » و «ضربت متقابل » سه بار فرموده بودند: «اين ها خيلي خوب است. » همان موقع آقاي همداني به ما گفت: «شما چقدر آدم هاي بي احساسي هستيد. ما نظامي ها اگر حضرت آقا یک «خيلي خوب » بهمان بدهد، نه تنها از خوشحالی كلاهمان را هوا مي اندازيم، بلکه حاضریم توی میدان مین هم، سینه خیز برویم. حضرت آقا به شما دو نفر، سه تا خيلي خوب داده است، بعد شما هنوز داريد اين دست و آن دست ميکنيد؟ »

وقتي هم كه حاجي شهيد شد، عهد كردم تا قبل از چهلم ايشان كتاب سرگذشت زندگی، مبتنی بر خاطرات ضبط شده او را تدوین و منتشر کنم، كه خدا كمك كرد و كتاب «پيغام ماه يها » را آماده كردم. طوري كه اين كتاب 450 صفحه اي در مراسم چهلم حاج حسين همداني در تهران و همدان توزيع شد.


روايت گلعلي بابايي از سردار مدافعین حرم: هميشه خط شكن بود

لحظه شنيدن خبر شهادت حسين همداني چه احساسي داشتيد؟

صبح جمعه بود و داشتم از مسافرت چالوس به تهران بر مي گشتم. يكي از دوستان شبش به من پيامك داده بود اما من نخوانده بودم. در مسير كه داشتم مي آمدم ساعت 7 صبح، دكتر شكري زنگ زد و گفت «خبر را شنيدي؟ حاجي شهيد شد. « باورم نمي شد. يك لحظه شوكه شدم. ديگر نفهميدم تا تهران را چطوري رانندگي كردم. مدام چهره دوست داشتني حاجي در نظرم مجسم مي شد. نزدیکي هاي تهران بودم كه همسر شهيد همت زنگ زد. او هم خبر را شنيده بود، اما مطمئن نبود. وقتي به او گفتم: خبر درست است، بغض راه گلويش را بست و تلفن را قطع كرد. خبر هم هجا پيچيده بود، اما هنوز پیکر حاجي را به تهران نياورده بودند.

گفتند: ساعت 10 شب پیکر حاجي را به فرودگاه مهر آباد مي آورند. گويا حضرت آقا فرموده بودند پیکر ايشان با تشريفات ويژه نظامي از هواپيما به آمبولانس انتقال داده شود. تمام فرماندهان ارشد نظامي ارتش و سپاه در فرودگاه حضور پيدا كرده بودند و به همراه خيل عظيم مشتاقاني كه در فرودگاه انتظار ميكشيدند، پیکر حاجي را از هواپيما خارج و براي آخرين بار به اين همرزم دريادلشان اداي احترام كردند. روز تشییع پیکرش كه به همدان رفتيم، باقر سيلواري يكي از بچه هاي قديم جنگ همدان كه مدتي زیادی نیز اسیر عراقی ها بود، خيلي بي تابي میکرد و مي گفت: فلاني! يك سيلي زير گوش من بزن تا باورم بشود كه خواب نيستم. من باور نميكنم حاجي ما را تنها گذاشته و رفته.

تشييع شهيد همداني در همدان هم براي من خيلي تازگي داشت. از 10 کیلومتري شهر پلاكارد نصب شده بود. اصلاً همه شهر حاج حسين شده بود.

جالب اين كه تمام كارها هم مردمي پيش مي رفت. بنرها را مردم زده بودند. من بنرهاي تسليت زيادي ديدم، مردم به صورت خودانگيخته، از جيب خودشان خرج كنند و براي او بنر بزنند.

اينها ارزش كار حاج حسين را بالا مي برد و او را به عنوان فرمانده مردمي در قلب مردم جاي مي دهد. بايد از خدا آرزو كنيم كه مثل حاج حسين همداني از دنيا برويم، يعني در اوج برويم، در اوج انسانيت، در اوج ايمان به خدا و در اوج پاكبازي در راه دفاع از يكان اين انقلاب و این مرز و بوم.


منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 125 - 126
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده