خاطره ای ناب از شهید احمد کشوری با عنوان بالگرد چوبي
سادهزيستي يكي از خصلتهاي آدمهاي بزرگ و خدايي است. احمد كه ميتوانست از پول تو جيبي و يا پولي كه گاه از خطاطي، نقاشي و يا دستفروشي و كار كشاورزي بهدست ميآورد، دنبال شيكپوشي باشد، هرگز اين كار را نميكرد. او با داشتههاي خود ميساخت و تا لباس او مندرس نميشد، آن را دور نميانداخت و همان لباس كهنه خود را آنچنان تميز و مرتب نگه ميداشت كه انگار تازه خريده بود.
او در سه سال مدرسة سينا ناهار را در مدرسه با نان و پنير و يا نان و شيرة انجير و انگور سر ميكرد و خود را بهسختي خلق شده و در كورة مشكلات آبديده ميشود و براي نيل به اين هدف زيبا، سعي در همراهسازي جوانان و همسالان خود داشت. در مناسبتهاي مذهبي و محرم در تكيهها و يا در جمع دوستان، با صداي دلنشين خويش، در رساي خاندان رسالت مداحي و نوحهسرايي ميكرد. يكي از ترجيعبندهاي مورد علاقهاش اين بود:
(زندگي پيكار بود در ره انديشهها)
سال 1348 بود. يك روز معلم گفت: « هر دانشآموزي يك كاردستي در خانه درست كند و به مدرسه بياورد.» با دستور معلم ماتمم گرفت، چون در اين بخش كمي مشكل داشتم و نميدانستم چهكار كنم. چون احمد آدم خلاقي بود، پيش او رفتم و گفتم: « احمد من چه چيزي درست كنم؟» خنديد و گفت: «با خدا باش. من كنارت هستم، با هم يك كاردستي درست ميكنيم و تحويل آقا معلم ميدهيم.»
روز مقرر او بالگردي را كه درست كرده بود به مدرسه آورد، دست من داد و گفت:« به عنوان كار مشترك من و تو به آقا معلم بده.» معلم فهميد كه همة كار به عهدة احمد بوده و من فقط شريك كار بودهام،ولي چيزي نگفت. مدير مدرسه هم تمام بچهها را در حياط مدرسه جمع كرد تا كاردستي احمد را ببينند. بالگردي كه او ساخته بود حدود يك متر طول داشت. در حياط مدرسه به پرواز درآمد و تا يك متر پريد و دوباره نشست. اين كاردستي مورد توجه همه، بهويژه آموزش و پرورش استان، قرار گرفت.
احمد از جمله دوستاني بود كه همة خصلتهاي خوب را با هم داشت. ايمان، درس، تفريح، ورزش و كار را با هنرمندي خاص، كنار هم گرد آورده بود، طوري كه هيچكدام مانع ديگري نميشدند و به هم لطمه نميزدند. او علاقه زيادي به ماهيگيري داشت، بنابراين در مواقعي كه مدارس تعطيل بود و يا بعضي از شبهاي پنجشنبه به برجخيل (روستاي ما در چندكيلومتري كياكلا) ميآمد و با هم به همراه بزرگترها، با چراغ زنبوري به رودخانه تالار كه در مجاورت خانة ما بود، ميرفتيم و ماهيگيري ميكرديم. در اوايل كار، جمع كردن ماهيها با او بود. پس از مدتي شيوة ماهيگيري را ياد گرفت و به جمع ماهيگيران اضافه شد و با لذت و اشتياق فراوان ماهيها را صيد ميكرد.[1]
بالگرد چوبي. صفحه 34