فرمانده گردان امام حسين عليه السلام پس از هشت ماه حضور پرتلاش در جبهه سرانجام در 18 بهمن 1366 در منطقه شلمچه بر اثر اصابت تركش به ناحيه دستها به درجه رفيع شهادت نايل آمد.

مجتبى عزيزى‏


مجتبى عزيزى - چهارمين فرزند سعدالله عزيزى - در 17 شهريور 1343 در روستاى آورنج از توابع شهرستان اردبيل به دنيا آمد. مجتبى، دوران كودكى را در دامان پدر و مادرى باايمان سپرى كرد. سعدالله، دوستدار ائمه اطهار بود به طورى كه مى‏گويد:

«تصميم گرفته بودم كه خداوند هر چقدر به من فرزند بدهد اسامى چهارده معصوم را بر آنها بگذارم و براى كودك چهارم اسم "مجتبى" را گذاشتم.»

مجتبى عزيزى در سال 1350 تحصيلات ابتدايى خود را در مدرسه زادگاهش شروع كرد. پدرش مى‏گويد: «درسش را خوب مى‏خواند. علاوه بر آن بعضى از دوستان وى نيز اگر مشكلى داشتند به او مراجعه مى‏كردند و به آنها كمك مى‏كرد.»

وى تا سال چهارم ابتدايى را در روستاى آورنج و كلاس پنجم را در يكى از روستاهاى اطراف نمين، با موفقيت سپرى كرد. براى تحصيل در دوره راهنمايى به اردبيل رفت و در مدرسه راهنمايى شهيد قاضى (فعلى) ثبت‏نام نمود.

مجتبى از بچگى فردى با استعداد و فعال بود. تابستانها و اوقات فراغت را به كار كشاورزى مى‏پرداخت و كمك مؤثرى براى پدرش محسوب مى‏شد. برادرش مى‏گويد:

«زمانى كه در ده بود در كار كشاورزى به پدر و مادرم كمك مى‏كرد و چنان با پشتكار كار مى‏كرد كه به نظر مى‏آمد يك كشاورز با تجربه چندين ساله است.»

عزيزى پس از اتمام دوران راهنمايى، در سال 1356 به هنرستان كشاورزى رفت. در همين ايام خانواده او از روستاى آورنج به اردبيل مهاجرت كردند. در هنرستان، ايام فراغت را به خواندن قرآن و مطالعه كتب اسلامى سپرى مى‏كرد. پدرش مى‏گويد:

«يكى از دوستانش كه در هنرستان كشاورزى با هم بودند مى‏گفت كه در اوقات فراغت، مجتبى يا نماز مى‏خواند يا كتابهاى احكام مطالعه مى‏نمود. خانه كه مى‏آمد مشغول درس مى‏شد. به خريدن كتاب نيز علاقه‏مند بود... به طورى كه الان صد جلد كتاب در زمينه‏هاى علوم اسلامى از وى به يادگار مانده است.»

برادرش نيز مى‏گويد:

«من در اروميه كار مى‏كردم. بعضى اوقات موقع نماز و اذان، زنگ مى‏زدم به هنرستان، مى‏گفتند نماز جماعت مى‏خواند. مى‏گفتم اگر در صف آخر است پس از اتمام نماز صدايش كنيد تا صحبت كنم. مى‏گفتند امكان ندارد چون پيش‏نماز است.»

مجتبى، به طور كلى يك دانش‏آموز جوان مخلص بود و به عنوان پيش‏نماز مسجد هنرستان و مسئول انجمن و كتابخانه هنرستان فعاليت مى‏كرد. هميشه مطالعه كتابهاى علمى خصوصاً كتب معارف را به بچه‏ها سفارش مى‏كرد و خود عمدتاً به مطالعه كتابهايى چون نهج‏البلاغه و قرآن مى‏پرداخت. هيچ وقت عصبانى نمى‏شد. پدرش مى‏گويد:

«مجتبى به انجام فرايض دينى خيلى معتقد بود. خصوصيت عمده‏اش خواندن نماز شب بود. وى از كسانى كه دروغ مى‏گفتند، غيبت مى‏كردند و خلاف شرع اسلام كارى انجام مى‏دادند بدش مى‏آمد.»

برادرش در مورد حساسيت مجتبى نسبت به غيبت مى‏گويد:

«او با ما خيلى فرق داشت. نمى‏گذاشت كسى غيبت كند يا عمل زشتى انجام دهد،... وى هميشه با تبسم و متانت خاصى با دوستانش برخورد مى‏كرد. همه بچه‏ها او را به خاطر اخلاق حسنه و تواضع و فروتنى‏اش دوست مى‏داشتند.»

عزيزى، دوره هنرستان را در سال 1358 به اتمام رساند و با اينكه در آزمون دانشكده پزشكى مشهد پذيرفته شد اما ادامه تحصيل نداد و وارد سپاه شد. سال 1363 يعنى در 20 سالگى به جبهه اعزام شد. يكى از بزرگ‏ترين آرزوهايش حضور در جبهه و شهادت بود. آقاى احد يسرى (معلمش) مى‏گويد:

«مطمئناً براى خودش، رفتن به جبهه را واجب كفايى و عينى مى‏دانست و اين را براى خود تكليف مى‏شمرد. توصيه‏هايى كه به دوستان و همدوره‏اى‏هايش داشت اهميت دادن به جبهه و حضور در آن بود. پدرش مى‏گويد بعد از شروع جنگ گفت: "نبايد امام را تنها بگذاريم. بايد جان خود براى قرآن و اسلام و مملكت فدا كنيم." هر وقت نام جبهه مى‏آمد به شدت به شوق مى‏آمد و اولين بار كه از سپاه اردبيل به جبهه اعزام مى‏شد خيلى خوشحال بود و من او را خوشحال‏تر از آن زمان نديده بودم.»

برادرش نيز مى‏گويد:

«پسر عمويم پاسدار شده بود. او از مجتبى خواست به سپاه بيايد ولى مجتبى گفت من مى‏روم به جبهه و در جبهه مى‏مانم و اگر به عقب برگشتم درس را ادامه مى‏دهم...»

مجتبى فعاليتهايش را در جبهه چندان آشكار نمى‏كرد. پدرش مى‏گويد:

«در پشت جبهه كه به هيچ كس نمى‏گفت چه كار مى‏كند. من گمان مى‏كنم با اطلاعات همكارى داشت. در جبهه نيز دوستانش به صورت دقيق نمى‏دانستند او چه كار مى‏كند. گاهى مى‏گفتند بهدارى كار مى‏كند، شب عمليات خطشكن مى‏شود، قايقران است و... نمى‏دانم دقيقاً چه كار مى‏كرد.»

على عبداللهى مى‏گويد:

«در سال 1366 در پادگان آموزشى على‏بن‏ابى‏طالب(ع) مرند، آموزش عمومى را طى مى‏كرديم كه چهره نورانى، تواضع و صلابت و وقار او مرا سخت شيفته كرد. در نيمه‏هاى شب، نماز شب را با زمزمه‏اى از قرآن و دعا ادا مى‏كرد. و هميشه با ذكر دعا زمينه رسيدن به لقاءالله را فراهم مى‏ساخت. در منطقه شلمچه و در خط پدافندى روبروى بصره، او فرمانده گروهان بود و من هم مسئول دسته بودم. در وسط شب ديدم وضو گرفته و نماز به پا مى‏دارد و از خدا بخشش و عفو مى‏طلبيد. گفتم برادر مجتبى چقدر نماز و دعا و راز و نياز در دل اين تاريكى به جا مى‏آورى؟ گفت: "همانا امام حسين(ع) به‏خاطر نماز قيام كرد و در ميان جنگ نماز را ترك نكرد. ما بايد مانند حسين(ع) بجنگيم."»

مجتبى هميشه در مقابل مشكلات با اتكال به خداوند مقاومت مى‏كرد. برادرش مى‏گويد: «اگر مشكلى به وجود مى‏آمد مى‏گفت صبر كنيد. من مشكل داشتم، گفت برادر صبر كن و به خدا توكل كن، خدا مهربان است.»

فرمانده گردان امام حسين عليه السلام پس از هشت ماه حضور پرتلاش در جبهه سرانجام در 18 بهمن 1366 در منطقه شلمچه بر اثر اصابت تركش به ناحيه دستها به درجه رفيع شهادت نايل آمد. عبداللهى در مورد شهادت مجتبى مى‏گويد:

«روزى كه آتش دشمن پر حجم‏تر از ساير روزها بود و من كه خشوع، تواضع و چهره پر نور او را ديدم گفتم مى‏خواهيد داماد شويد. گفت: "اگر خدا بخواهد." اوايل شب كه ايشان خود را براى نماز شب مهيا مى‏كرد براى وضو بيرون رفت. ما هم به نيروها سركشى مى‏كرديم. آتش دشمن شديد بود. هنگام وضو گرفتن در كنار تانكر آب، خمپاره به وى اصابت مى‏كند و گونى‏هاى تانكر آب روى او را مى‏پوشانند. يكى از بچه‏ها كه رفت آب بياورد هيجان‏زده و رنگ‏پريده آمد و گفت برادر عبداللهى، برادر عزيزى در زير گونى‏ها افتاده، بلافاصله به محل مورد نظر رفتيم و پيكر پاك آن شهيد را بعد از خاموش شدن آتش دشمن به عقب منتقل كرديم.»

پيكر شهيد مجتبى عزيزى در بهشت فاطمه اردبيل به خاك سپرده شده است.


منبع: فرهنگنامه جاودانه های تاریخ، استان اردبیل

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده