«بدر کردستان» به قلم سردار داوود غیاثی راد
محمد بروجردی بیست و نه بهار پیش نگذراند و از وقتی خود را شناخت در خدمت مردم ستم کشیده بود. او از کودکی تا هنگام عروج همواره در نبردی سخت با فقر، جهل، ظلم و ریا بود. از همان کودکی در مبارزه با نفس موفق بود و توکل به حق را ملکه ذهن و نصب العین خویش قرار داد.
همراه با قدکشیدن و بزرگ شدن، آموخت چگونه با جهل که پرده سیاهی به چشمان حقیقت است جدال کند. رشد کردن در دامان مادری با ایمان و فداکار از محمد کوچک، جوانی برومند و مومن ساخت. او از گوشه کارگاه کوچک تشک دوزی در عنفوان شباب، جهان را در تسخیرستمی دید که تاب تحمل آن را نداشت. از این جا بود که محمد شد محمد فرزند انقلاب اسلامی، محمد فرزند امام. اما انقلاب نبرد و رزم بی امان به همراه داشت و این میدان جنگی نابرابر را در پیش روی او مقدار ساخته بود. این نبرد مرد می طلبید و محمد مرد نبرد بود. فولاد آبدیده ای که در حوادث سخت خم نمی شد.
نفس او سرطاعت بر فرمان شریعت داشت. فرماندهی سزاوار و با زندانیان مهربان و هادی بود. بینوایان را کمک می کرد و صبر و تأنی در سختی ها عادت او و مروت و مدارا با مردم مرامش بود. رضای خداوند را بر هر فرمانی مقدم می داشت و با محبت به مردم کرد شکر فرماندهی را به جا می آورد. علاقه اش به مردم کردستان را از زبان خودش باید شنید که گفته بود: «من به این مردم محروم و ستم دیده علاقه دارم و تا زنده ام در کردستان می مانم.»
پیش از کردستان، نام او را باید در فهرست مبارزات لبنان و صفحه نخست شناسنامه سپاه پاسداران دید. رد پای او را باید در خنثی سازی بلوای ترکمن صحرا، کودتای نوژه ومبارزه با التقاطیون لیبرال دنبال کرد.
تا این که کردستان، محمد را به سوی خویش فراخواند، پاوه و سنندج و کامیاران، پیرانشهر و مریوان و جوانرود، بانه و سردشت و مهاباد و جای جای کردستان که وجب به وجبش خنجری بر مشت داشت و دلی پرخون در شیشه. اما او برای مردم کردستان عاشقانه تن به نبرد سپرده و سینه سپر کرده بود. و این گونه بود که پیشمرگان مسلمان کرد همچون پروانه به دورش حلقه زدند و چون نگینی او را در آغوش گرفتند تا بر دل هایشان فرماندهی کند.
سرلشکر پاسدار شهید محمد بروجردی پس از انسجام و وحدت فرماندهی در قرارگاه بعثت و منطقه هفت و قرارگاه حمزه سدالشهدا با ا قدامات اساسی پرده تزویر و ریا از چهره پاک کردستان کنار زد. او به دفاع از کیان ملت ایران در دوره آغاز جنگ پرداخت و با نیرویی اندک مانع تاخت و تاز و هجوم رژیم بعثت در غرب و شمال غرب شد. سهم او در تربیت فرماندهان دفاع مقدس و تدابیر راهبردیش را در آغاز جنگ نمی توان فراموش کرد.
رادمردی که چون شهاب گذشت، تا راه شیری صبح را به گمگشتان نشان دهد.
غروب او را تاریخ دفاع مقدس بر صفحه یکم خرداد 1362 ثبت کرد.
ای مرغ سحر عشق زپروانه بیاموز
کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
فصلنامه فرهنگ پایداری، سال دوم، شماره 7، تابستان 85