«امام از شکنجه های زندان شاه مطلع بود»؛ گفت و شنود با مرضیه حدیدچی (دباغ)
بیمار بود و رنجور با این همه ذره ای ضعف و تردید در صدای همیشه محکم و قاطع او شنیده نمی شد پذیرفت که با ما سخن بگوید . قاطعیت و ایمان بی تردید او، چون همیشه نگرانی و آشوب ناشی از یاوه گویی های دشمنان دوست نما و دشمنان همیشگی این ملت خستگی ناپذیر را از دل و جانمان دور ساخت و بار دیگر دریافتیم تا زمانی که متکی بر اراده و لطف الهی و مجهز به تجربه های و ایمان بلاتردید چنین زنان و مردانی هستیم، شکست را در ما راهی نیست. با آرزوی شفای عاجل و سلامتی و شادمانی برای مجاهد نستوه، خانم حدیدچی (دباغ).
نخستین بارقه های مبارزه با ستم، چه موقع در شما پدید آمد؟
کودکی بیش نبودم. شاید هفت یا هشت ساله. سال های 25 و 26 بود که احساس می کردم تفاوت بین کودکان محروم و آنان که از نعمات فراوان برخوردار هستند، عادلانه نیست در دنیای کودکانه خود، تحلیل دقیق و درستی نداشتم، اما بسیار رنج می کشیدم و در پی یافتن پاسخی برای ستم هایی که به چشم می دیدم، بودم.
آیا از همان نگاه کودکانه تان کاری هم می کردید؟
دائما در تقلا و تلاش و پرسشگری بودم و پدرم وقتی این حالت را در من می دیدند، پیوسته مرا به واقعه عاشورا و قیام خونین اباعبدالله (ع ) ارجاع می دادند و من به تدریج با تعمق در این رویداد عظیم، به تشخیص حقیقی ظلم ستیزی و مجاهدت در راه حق رسیدم.
از آموزش های دینی بگویید.
من در شهر همدان به دنیا آمده و تحصیلات خود را از مکتب خانه آغاز کره ام. پدر قران و نهج البلاغه را به من آموختند و مرا با تاریخ اسلام آشنا ساختند. چهارده پانزده ساله بودم که ازدواج کردم و به تهران آمدم که تحصیلات دینی را آغاز کردم. ابتدا عربی خواندم و سپس به تحصیلات حوزوی پرداختم و تا سطح ادامه دادم.
اساتید شما چه کسانی بودند؟
آیت الله سعیدی و سید مجتبی صالحی خوانساری و بسیاری دیگر.
مبارزات سیاسی را از چه زمانی آغاز کردید؟
در طی تحصیل؛ در حالی که همچنان دغدغه مبارزه علیه کسانی که مردم را به فقر و فساد می کشاندند در من وجود داشت، با هدایت آیت الله سعیدی، فعالیت های جدی خود را شروع کردم.
آیا با جریانات دانشجویی هم همکاری داشتید؟
بله با دانشجویان مبارز دانشگاه تهران، دانشگاه ملی (شهید بهشتی)، دانشگاه آریامهر (صنعتی شریف) همراهی داشتم.
چه سالی و چگونه دستگیر شدید؟
پس از شهادت آیت الله سعیدی، در سال 1352، توسط ساواک تحت تعقیب قرار گرفتم و دستگیر شدم.
به کدام زندان برده شدید؟
مرا مستقیما به کمیته مشترک ضدخرابکاری بردند و انواع شکنجه ها را در مورد من اعمال کردند که در خاطراتم نوشته ام و ذکر آن ها برایم آزاردهنده است.
بازجوها و شکنجه گران چه کسانی بودند؟
منوچهری، عضدی و تهرانی
مهمترین دغدغه شما در زندان چه بود؟
مبارزه با افکار مارکسیست ها که به ویژه پس از تغییر ایدئولوژیک سال 54، ضربات هولناکی بر پیکر مبارزان وارد آورده بودند.
چه موقع آزاد شدید و اقدام بعدی شما چه بود؟
در سال 53 از زندان آزاد شدم و برای ادامه مبارزه به خارج از کشور رفتم و در پایگاه های نظامی واقع در مرز سوریه و لبنان، آموزش های رزمی و چریکی دیدم و زیرنظر شهید محمد منتظری همراه با روحانیت مبارز علیه رژیم شاه به مبارزه پرداختم.
از ملاقات خود با امام (ره) در نجف صحبت کنید.
هنگامی که پس از تحمل شکنجه های دردناک به حضور امام (ره) رسیدم، نمی خواستم همه مصائبی را که از سر گذرانده بودم برای ایشان بیان کنم تا خاطر ایشان مکدر شود، اما امام (ره) با آن بصیرت و علم الهی خود، همه چیز را می دانستند و کاملا در جریان امور قرار داشتند.
بسیاری از مبارزان، با توجه به فشارها و محدودیت های شدید رژیم، وقوع انقلاب را قریب الوقوع نمی دانستند. نظر امام (ره) در این باره چه بود؟
هنگامی که در سالهای 53 و 54 به حضور ایشان می رسیدم، با قلبی مطمئن و آرامشی الهی می فرمودند که نصرت بسیار نزدیک است. ایشان به پیروزی قاطع ملت ایران در برابر رژیم شاه، ایمان داشتند و تردید ها و شبهات دیگران را در خاطر مبارک ایشان راهی نبود.
آیا امام (ره) در جریان کامل وضعیت زندانیان سیاسی بودند؟
بله، اخبار از طرق مختلف به حاج احمد آقا و سپس به امام می رسید. سربازان فدایی امام (ره)، اعم از زن و مرد، در اقصا نقاط کشور و به شکلی کاملا محرمانه و از سر اخلاص، گوش به فرمان ایشان بودند. اخبار و اطلاعات را از طرق مختلف به ایشان می رساندند و کمک های مالی و معنوی را در ارتباط با زندانیان و خانواده های آنان، دریافت می کردند.
مورد خاصی به خاطر دارید؟
بله، مثلا پیرزنی بود که اقامت عراق را داشت. شش ماه در آن جا زندگی می کرد و شش ماه به ایران می آمد. او بی آنکه ذره ای توجه کسی را جلب کند، پیام ها و کمک ها را می آورد و می برد و رژیم هرگز تصورش را هم نمی کرد که او در این رفت و آمدهای ساده، یکی از مهم ترین و بزرگ ترین نقش ها را در حفظ ارتباط امام با مبارزین داخل کشور دارد.
گروهی معتقدند که مبارزات مسلحانه برخی از گروه ها در سال های 49 و 50، رژیم را به شدت تجهیز و فشار آن را علیه مبارزین، تشدید کرد و سیر مبارزه را عقب انداخت. آیا شما هم چنین تصوری دارید>
به هیچ وجه. مبارزه مسلحانه ای که با درایت و برنامه ریزی صورت می پذریرد و به ویژه، با دستور و فتوای مرجع تقلید انجام می گرد. یک ضرورت است، همچنان که در مورد اعدام های انقلابی ای که فداییان اسلام انجام دادند، چنین بود و مسیر تاریخ را تغییر داد. آن چیزی که مورد انتقاد همه، از جمله مبارزان دوران ستمشاهی است، ترورهای کور و بدون اتکا بر آرمان اصیل اسلامی و بی توجه به فرامین مرجعیت است. شیوه مبارزه را مرجع است که تعیین و تایید می کند و فرد مبارز، در واقع سرباز اسلام و گوش به فرمان مرجع خویش است. این اوست که شیوه مبارزه را تایید می کند و برنامه را مشخص می سازد. به اعتقاد من صحت و اصالت هدف است که اهمیت دارد وگرنه شیوه ها با توجه به اقتضائات زمان تغییر می کنند.
از فداییان اسلام وشیوه مبارزاتی آنان نام ببرید. آیا خاطره ای از آن ها و مخصوصا مرحوم نواب به یاد دارید؟
من آن خاطره شیرین را از ایشان شنیده ام که روزی مریدان هم بند ایشان تصمیم می گیرند برای حفظ سلامتی مرحوم نواب که در اثر اعتصاب غذا، ضعیف شده بودند، غذای خود را به ایشان بدهند. قضیه از این قرار بوده که ظاهرا به تعداد سیب زمینی های پخته وجود داشته، اما یک عدد تخم مرغ بیشتر نداشته اند. آن ها تصمیم می گرند نفری یک سیب زمینی بخورند و تخم مرغ را برای ایشان بگذارند. مرحوم نواب متوجه می شوند و تخم مرغ را به تعداد افراد که ظاهرا 29 تا 30 نفر بوده اند تقسیم می کنند و تا وقتی که آن ها سهم خود را برنمی دارند، سهم خود را نمی خورند.
پس از هجرت امام (ره) به پاریس، شما چه کردید؟
در آنجا به خیل یاران ایشان پیوستم و وظایف اندرونی بیت امام را به عهده گرفتم.
گروهک هایی که به پاریس می آمدند چه می خواستند و برخورد امام (ره) با ایشان چگونه بود؟
یادم هست که از سازمان منافقین فردی به نام روشن روان همدانی و عده ای دیگر که نامشان را به یاد ندارم، نزد احمد آقا آمدند و خواستند که کمک کنند و در هرحال آنجا باشند، حاج احمد آقا وظیفه پیاده کردن متن سخنرانی های امام از نوار را به عهده آن ها گذاشتند که البته نپذیرفتند...
برخورد امام با زندانیان سیاسی پس از انقلاب چه بود؟
من در جریان مستقیم امر نبودم، ولی با توجه به انتصابات امام (ره) و سپردن امور به دست افراد ذیصلاحیت، مطمئنا امام (ره) در جریان کامل امور بوده و طبق قوانین و احکام شرع، نظارت دقیق داشته اند.
از اینکه به رغم بیماری و کسالت، وقتتان را دراختیار ما قرار دادید سپاسگزاریم، با این امید که به هنگام تدوین یادنامه شهید آیت الله سعیدی از خاطرات ارزشمند شما بهره بگیریم.
من هم سپاسگزارم و امیدوارم ملت ایران و به خصوص جوان ها بدانند که این انقلاب از دریای آتش و خون عبور کرده و به پایمردی مردان و زنان جانبازی که از هیچ چیز دریغ نکردند به دست آن ها رسیده است و متوجه باشند که امپریالیسم جهانی، اینک با تمام قوا، علیه حیثیت تمامیت ارضی، استقلال و دین ما متحد شده، اما از این واقعیت غافل است که مردم مسلمان ایران، با تکیه بر مکتب فخیم و بلند اسلام و به پیروی از رهبری و با پشتوانه سالها مبارزه و جهاد، همچون هماره تاریخ، استوار و نستوه خواهد ایستاد و در راه حفظ دین و استقلال خود، لحظه ای از پای نخواهد نشست. در ماجرای انرژی هسته ای نیز که این روزها دستاویز غرب برای مبارزه با ملت ما قرار گرفته است، بی تردید پیروزی از آن کسانی است که به امداد و فرج الهی اعتقاد دارند و جز رضایت حق و ادای تکلیف به هیچ چیز نمی اندیشند. روحیه شهادت طلبی و پافشاری بر ادای وظیفه و پیروی از ولی فقیه و پایبندی به آییت جاودانه اسلام، دقیقا همان چیزی است که غرب از آن غافل است و عمق و گستره آن را نمی شناسد و من تردید نداردم که باز هم تو دهنی لازم را از این ملت شهید پرور و بزرگ خواهد خورد.
منبع: شاهد یاران، ویژه فجر آفرینان، بهمن 1384