سرانجام، شهادت
شنبه, ۰۶ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۰۹:۵۹
او از همان کودکی مسیری را اتخاب کرده بود که گویی از ما نیست بلکه از خداست و امکان نداشت سرانجامی غیر از شهادت داشته باشد.
از کودکی خُلق و خُویش با دیگران فرق داشت. بیش تر از پانزده سال سن نداشت که متوجه شدم شب ها از داخل اتاق زمزمه ای به گوش می رسد. بر اثر صدا بلند می شدم. ناگهان می دیدم عباس عزیزم در حال نماز شب است. سر به مهر نهاده و دارد گریه می کند و یا قرآن بر زانو گذاشته و مشغول تلاوت آن است.
به او می گفتم: عباس جان! تو با این سن کم، گناهی نداری که این جوری با گریه و زاری خدا را صدا می زنی، این عبادت و گریه و دعا و نماز تو تاب و توان را از ما می گیرد.
او از همان کودکی مسیری را اتخاب کرده بود که گویی از ما نیست بلکه از خداست و امکان نداشت سرانجامی غیر از شهادت داشته باشد.
راوی: مادر شهید عباسعلی خمری
به او می گفتم: عباس جان! تو با این سن کم، گناهی نداری که این جوری با گریه و زاری خدا را صدا می زنی، این عبادت و گریه و دعا و نماز تو تاب و توان را از ما می گیرد.
او از همان کودکی مسیری را اتخاب کرده بود که گویی از ما نیست بلکه از خداست و امکان نداشت سرانجامی غیر از شهادت داشته باشد.
راوی: مادر شهید عباسعلی خمری
نظر شما