حکایت کفن پوشان و اولین شهید جاویدنشان نهضت امام
اولین ساعات روز دوازدهم محرم بود. سال 1383 قمری و یا همان 42 شمسی دسته های عزادار به سوی امامزاده جعفر پیشوا در حرکت بودند. با جمع شدن مردم یکی از روحانیون تهران وارد امامزاده شد و گفت: مردم، مرجع تقلید ما حضرت آیت الله خمینی را دستگیر کردند.
جمعیت یکباره منقلب شد. بزرگان منطقه پیشوا ضمن صحبت با مردم گفتند: ما بعد از ظهر به سوی تهران حرکت می کنیم.
با اینکه هوا در روز نیمه خرداد بسیار گرم بود اما عصر همان روز جمعیت بسیار زیادی در امامزاده جمع شدند.
عده زیادی به حمام رفته و غسل شهادت کرده بودند. آنها کفن پوشیده و در جلوی جمع قرار گرفتند.
یکی از روحانیون حاضر در جمع گفت: این راه ما بدون بازگشت است. ممکن است شهادت یا اسارت در پیش داشته باشد.
یکباره کل جمع فریاد زدند: یا مرگ یا خمینی. بعد هم جمعیت با شعار: مرگ بر این دولت قانون شکن، به راه افتادند.
با ورود سیل خروشان جمعیت به ورامین، مردم آنجا با آب یخ به استقبال آنها آمدند. جمعیت زیادی از مردم ورامین در مقابل پاسگاه تجمع کرده بودند که به تظاهرکنندگان پیوستند.
حرکت به سوی تهران آغاز شد. پاسگاه ژاندرمری ورامین هم هیچ عکس العملی نشان نداد. مسافرینی که از تهران به سوی ورامین می آمدند خبر از کشتار وسیع مردم می دادند.
در حوالی ساعت 5 عصر جمعیت معترض به پل باقر آباد رسید. در آنجا جاده توسط تعداد زیادی نیروی نظامی بسته شده بود. آنها حتی در بیابانهای اطراف سنگربندی کرده بودند.
سرهنگ بهزادی پیشاپیش نیروها ایستاده بود. او با صدای بلند فریاد زد. رئیس شما کیست؟
کفن پوشان که جلوتر از بقیه بودند گفتند: ما رئیس نداریم. لحظاتی بعد سیدمرتضی طباطبایی و عزت الله رجبی از جمع جلو رفتند و گفتند: مرجع مارا گرفته اند. ما تا آزادی ایشان ساکت نخواهیم نشست.
بهزادی دستور شلیک هوایی داد. سید مرتضی جلوتر رفت و گفت: مرغابی را از آب می ترسانی؟! ما آماده شهادتیم. بلافاصله اسلحه نظامی ها به سمت مردم رفت. اولین گلوله را بهزادی به سمت سینه سیدمرتضی شلیک کرد. بعد از آن صدای شلیک گلوله ها لحظه ای قطع نمی شد. آنها که به سمت بیابان می دویدند نیز مورد اصابت قرار می گرفتند.
کمتر کسی سالم مانده بود. روی جاده تعداد زیادی از مردم و کفن پوشان در خون خود می غلطیدند. چند نفری از مردم تلاش کردند که به مجروحین کمک کنند. اما مامورین آنها را هم به رگبار بستند.
با تاریک شدن هوا کامیون های نظامی به سوی جاده آمدند. آنها هم شهدا و مجروحین را روی هم ریختند.
بعد هم در تاریکی شب بار کامیونها را درگورهای دسته جمعی در حوالی مسگرآباد تهران تخلیه کردند!
آنها شهدا و مجروحین را با هم دفن کردند! برخی از مجروحین که در بیمارستان ها بستری بودند نیز دستگیر کردند.
واقعه پانزده خرداد اولین حرکت برای پیروزی انقلاب اسلامی بود که صدها شهید گمنام و مفقود الجسد تقدیم نمود. شهید جعفر عرب مقصودی تنها یکی از آنها بود.
او مدتی در بیمارستان بود. به خاطر عدم رسیدگی به کزار مبتلا شد و به شهادت رسید. مامورین مخفیانه او را از بیمارستان بردند. هیچکس تاکنون از مزار او اطلاعی ندارد.
در میان جمعیت، تعداد زیادی کشاورز که در فصل کشت از زنجان و لرستان به ورامین آمده بودند وجود داشت.
وسایل شخصی آنها تا مدتها در کنار زمینها کشاورزی بود. خانواده های آنها بارها به دنبال گمشده خود به ورامین آمدند اما هیچ جوابی نگرفتند. آن کشاورزان همگی به جرگه شهدای گمنام پیوسته بودند.
راوی: سیدرضا حسین زاده
منبع: شهید گمنام/ 72 روایت از شهدای گمنام و جاوید الاثر/گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی/ 1393