یادواره ای از حاج احمد متوسلیان به روایت محسن کاظمینی
مقام معظم رهبری آمده بودند مریوان. عراقی ها که این قضیه را فهمیده بودند، با هواپیماهایشان آمدند و «دزدلی» را بمباران کردند. ما هم آقا را برگرداندیم.
بنی صدر یک پسر خواهر داشت که فرمانده لشکر 28 کردستان بود. او به نیروهایش دستور داده بود که توپ ها را بردارند و عقب نشینی کنند.
وقتی حاج احمد نیروها را که در حال عقب رفتن بودند، می بیند و علت را جویا می شود، سراغ فرمانده توپخانه لشکر 28 که یک سرهنگ هم بود می رود و او را به باد کتک که «نامرد! چرا برمی گردی عقب؟توپ ها رو کجا می بری؟»
در جلسه ای که بعدازظهر همان روز در روابط عمومی سپاه با حضور آقا تشکیل شد، همان فرمانده لشکر آمده بود تا از حاج احمد شکایت کند. در همین حین، شهید بروجردی به ما گفت که احمد بیاورید بیرون و توجیه کنید تا جلوی آقا کاری نکند.
در جلسه، پسرخواهر بنی صدر گفت: «متوسلیان فرمانده توپخانه منو به باد کتک گرفته.» تا این جمله را گفت، حاج احمد با قاطعیت خاصی گفت: «بله که زدم، چرا عقب نشینی کردین، شما غلط کردین عقب نشینی کردین!» و بعد چنان با مشت روی میز شیشه ای که جلویش بود زد که شیشه میز شکست و ریخت.
راوی: محسن کاظمینی
منبع: می خواهم با تو باشم/خاطراتی از شهید احمد متوسلیان/ به کوشش علی اکبری/1395