وصیتنامه شهید دکتر «مجید بقایی» + دستخط شهید
نوید شاهد: شهید دکتر مجید بقایی فرمانده قرارگاه کربلا؛ یکی از شهدای نامدار اما گمنام سالهای حماسه و مقاومت است که مرکز اسناد ایثارگران برای اولین بار متن اصلی وصیتنامه این شهید بزرگوار را با خط زیبای وی به مناسبت ساگرد شهادتش منتشر کرده است.
بسم الله الرحمـن الرحيـم
وصيتنامه شهيد مجيد بقایی
سلام و درود و دعا بر امام و امت امامی كه ما بايد با تلاش و جهاد و ايثار و شهادتمان رهبری و امامت جهانیشان را عينيت بخشيم و جهان انقلابی و اسلامی بسازيم. انقلاب خونين مان سنگر كفر جهان را عقب نشانده و اين بار با رحمت خدائي ‹‹جنگ›› مقدمهای شده برای تشكيل اتحاد جماهير اسلامی ‹‹انشاء الله›› و بدانيد كه اين وضع، ايثار میخواهد و خون كه پيامدش نصر الهی است كه پيروزی اسلام در اثر رنج و سعی و كوشش زجر و ناراحتی و خون دادن است .
بله ما میجنگيم و تن به هيچگونه سازش نمیدهيم و با شعار هميشگیمان يا فتح يا شهادت میجنگيم و بر سياست ‹‹نه شرقی و نه غربی›› سرسختانه پامیفشاريم چون معتقد به خدائيم.
برادران و خواهران هيچگونه اندوه حزنی به دل راه ندهيد چون ميدان آزمايش است و زمان امتحان و شما برتريد، اگر مؤمن باشيد و از رهبر عصاره مكتب بياموزيم كه چون كوه استوار در مقابل دشمن و چون كاه در مقابل خدا و من هم در مقابل مصائب بايد همچون كوه باشيم.
خدايا معبودم ای آنكه همه چيزم از توست. ای آن كه در كاغذ نمیگنجی و نه با قلم وصف میشوی آنچنان تار و پودم آغشته به گناه است كه فعلاً يارای صحبت ندارم و هر وقت میخواهم زبان گشايم شرمندهام .
با اين وضع، رحمی بر من كن. مرا ببخش، میدانم كه بخشندهای و مهربان، بارها فكر كردهام با خود و نهايت به اين نتيجه رسيدهام كه فقط در لباس شهيد و با محتواي شهيد میتوانم در دادگاهت حضور يابم بجز اين هرگز، كه شرمندهام و رسوا.
خدايا! شاكر از اينكه تا اين حد هدايتم كردي . خدايا اگر قدمي در راهت برداشتم از من بپذير . معبودم مي دانم كه چيستي ولي در دل خانواده مان صبري وافر بگذار كه مي دانم بدون اين مسئله تحمل چنين مسئله اي را ندارم .
خدايا! ملتسمانه مي گويم و بارها گفته ام كه جگر گوشه امت؛ امام عزيز خميني كبير را تا ظهور حضرت مهدي ( عج ) براي امت نگهدار . «آمين»
خدايا! بار پروردگارا! آن كساني كه حافظ انقلابند حفظ و دشمنان انقلاب را نابود بگردان . « آمين »
خدايا بخوبي مي دانم و برايم ملموس است كه بهترين ها را بسويت مي كشي و حجابشان را مي دري و من اين را در خود نمي بينم ولي شايد دگرگوني در درونم چنين فيضي را نصيبم كرد .
خدايا! ديگر دعايم سلامتي مجروحين و صبر به معلولين مي باشد .
و اما خانواده عزيز و پدر و مادرخوبم كه خيلي عذابتان دادم و هميشه به شما مي گفتم براي اسلام مي خواهم خدمت كنم و شما بنا به علائق مي گفتيد بالاخره از دست ما مي روي و اينكار را نكن و هميشه به شما مي گفتم و آخرين بار هم مي گويم كه من و ما و شما و همه از كس ديگريم و هر وقت امانت را بخواهند پس مي گيرد و كسي را دخل و تصرفي در آن نيست.
به هر جهت نمیدانم، مي پذيرد يا نه، ولي انشاءالله مي پذيرد و حتماً مرا مي بخشيد و بر زبان آوريد كه تو را بخشيدم .
خدا به شما صبري دهد و صبور باشيد كه درجه امر انسان صبور صابر بسيار بالاست. مادر، اگر صبر كردی فاطمه زهرا (س) به تو مرحبا میگويد و ملائک تو را دلداری میدهند.«انشاء الله»
و اما برادرم حميد! در همين راه كه هستی به جمهوری اسلامی خدمت و پايههاي جمهوري را محكم بگردان كه خدا ياري و هدایت ميكند و اصلاً به اين دنيای پست و بیارزش دل مبند كه فقط اسباب آزمايش است و امتحان.
و برادر و خواهرم! شما هم قدر جمهوری اسلامی را بدانيد كه نعمت بزرگی است و كوچكترين كفران نعمت محاكمه دارد و هميشه بفكر اسلام باشيد .
«انشاء الله» و همگي شما مرا ببخشيد و التماس دعا دارم.
و اما دوستان خوبم برادران و خواهران! شما هم از من رنجيدگی داريد از شما میخواهم كه مرا ببخشيد و اگر بدی كردهام از من بگذريد. تذكرم اين است كه امام را رها نكنيد .
و از كليه اقوام، آشنايان، دوستان طلب بخشش ميكنم و اميدوارم كه اگربدي كردهام ببخشند. حتماً برايم دعا كنيد. حتماً برای امام و برای من و برای مؤمنين را فراموش نكنيد .
والسلام
بندة حقيرو ذليل ـ خدمتكار اسلام اگر خدا بخواهد
التماس دعــــا
شوش دانيال ـ 30 / 2 / 60
مجيد بقــــــائي
سردار شهید دکتر مجید بقایی در بهمن ماه سال 1337در شهر بهبهان به دنیا آمد. از همان ابتدا با رفتار متینش در خانواده و علاقهاش به مسائل مذهبی و رعایت آنها در سنین 10-12 سالگی رشد فکری و فرهنگی او مشخص و نمایان گردید. از تکبیر در مسجد محل آغاز کرد و تا آخر عمر از مسیر اسلام و پیروی از روحانیت متعهد خارج نشد. او در رشته ی ریاضی تحصیلات دبیرستان را پایان برد و در رشته مهندسی شیمی اهواز پذیرفته شد. او گفت: «من باید کاری را به عهده بگیرم که واقعاً بتوانم به این مردم مستضعف خدمت بکنم و به همین دلیل سال آخر دبیرستان را مجدداً طی کرد و دیپلم رشته طبیبی را اخذ کرد و این بار رشته پزشکی دانشگاه اهواز قبول شد. در سال 1354 ، فعالیتهای او در دانشگاه شکل گرفت و تماسهای او تشکیلاتی شد. وی مبارزه با رژیم شاه نقش تعیین کنندهای را در رهبری مبارزات دانشجویی و غیر دانشگاهیان به عهده گرفت. و در سالهای 55 و 56 مبارزات ملی مسلمان که به اوج خود نزدیک میشد. او از عناصر هدایت کننده تظاهرات علیه رژیم شاه بود. او قبل از پیروزی انقلاب اسلامی برای جلوگیری از اقدامات چماق به دستان شاه، تیمهای گشتی را برای حفظ و امنیت شهر و نوامیس مردم سازماندهی کرد.
او نسبت به اصالت حرکتهای انقلابی تعصب داشت و در جریان انقلاب، در همه صحنهها فعالانه شرکت میکرد و بویژه شناسایی منافقین و خنثی کردن آنها اقدام میکرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در دادگاه انقلاب اهواز مشغول کار شد. شهید بقایی درخنثی کردن و سرکوبی توطئه آمریکایی خلق عرب (که خوزستان راه انداخته بودند) نقش چشمگیری داشت و ضربات شدیدی به این گروه وارد شد. کار نظامی او پس از انقلاب هم ادامه داشت. او در کمیته و شهربانی کار خود را آغاز کرد و اقدامات همه جانبهای را در جهت به دام انداختن سرسپردگان رژیم پهلوی که در آن زمان متواری بودند انجام داد. ایشان معتقد بودند بعد از پیروزی انقلاب جامعه احتیاج به کارهای فرهنگی دارد. بنابراین اقدام به تشکیل کانون نشر فرهنگ اسلامی کرد.
به علت تبحر و ذوقی که به کارهای تبلیغاتی داشت در زمینه تهیه پوستر، نوار سخنرانی، فیلم ویدئو، نقاشی و خطاطی وارد عمل شد و نمایشگاهی از جنایات رژیم شاه و اسناد ساواک در شهر بهبهان به نمایش گذاشت. او خود طراح و خطاط زبر دستی بود و با خط زیبایش، احادیث اهل بیت عصمت و طهارت(ع) را می نوشت و بر روی در و دیوار شهر نصب میکرد. در خرداد سال 1358جهاد سازندگی تشکیل شد. به عضویت جهاد بهبهان درآمد و مدتی در آنجا مشغول فعالیت بود. پیش از آغاز جنگ تحمیلی به توصیه سردار محسن رضایی، فرمانده سابق سپاه، به عضویت سپاه پاسداران درآمد. و در واحد روابط عمومی (تبلیغات و انتشارات) سپاه امیدیه مشغول شد. با تشکیل دفتر هماهنگی و تحقیق و بازرسی در سپاه خوزستان و انتخاب شهید دقایقی به عنوان مسئول این دفتر و جهت همکاری با ایشان به اهواز منتقل شد.
اواخر آبان ماه سال 1359 به ایشان ماموریت داده شد برای جلوگیری از هجوم دشمن که قصد تسخیر جاده شوش را داشت و در آن موقع در 3 کیلومتری آن مستقر شده بود به شهرستان شوش برود. ابتدا در کنار برادر مرتضی صفار، سپاه آنجا را سازماندهی کرد و مدتی مسئولیت سپاه شوش به عهده ایشان گذاشته شد. ایشان علاوه بر طراحی عملیات و نبردهای موفق علیه دشمن که در قالب گروههای رزمی کوچک به اجرا در میآمد، به برادر دقایقی نیز در تشکیل آموزشگاه فرماندهی دسته، گروهان و گردان کمک کرد. به تدریج که سیاست جنگی نیروهای خودی از حالت تدافعی به تهاجمی تغییر یافت و اشتیاق فراوان برای درگیری با دشمن لیاقت و شایستگی ایشان را به عنوان فرمانده قرارگاه لشگر فجر برگزیدند.
شهید بقایی در عملیات فتح المبین به عنوان فرمانده قرارگاه در طرح ریزی و هدایت یگانهای عمل کننده جهت آزادسازی ارتفاعات ابوصلبی خات نقش بسیار موثر و مهمی داشت در واقع آزاد سازی این محور حساس و با اهمیت با همکاری و هماهنگی و هدایت مناسب این شهید بزرگوار و شهید حسن باقری در فرماندهی قرارگاه نصر محقق شد.
در شناسایی و طراحی عملیات بیت المقدس در کنار شهید حسن باقری همچون دیگر نبردها نقش به سزایی داشت. در این عملیات او با برنامهریزی دقیق و هماهنگ توانست نیروهای تحت امر خود را با همیاری برادران جان بر کف هوانیروز از شمال فکه به جنوب انتقال داده و قرارگاه تحت فرماندهی ایشان (فجر) در کنار قرارگاه نصر و فتح، مسئولیت شکستن حصر دفاعی خرمشهر را به عهده گرفت و با نبرد دلاورانه تاریخی و با هماهنگی کامل، خونین شهر را به دامان میهن اسلامی بازگرداند.
ایشان پس از عملیات رمضان به سمت معاونت شهید باقری در فرماندهی قرارگاه کربلا منصوب شد.
زندگی پر افتخار این شهید بزرگوار پیوسته قرین با عبادت و زهد و خداجویی بود. از کودکی با خداجویی مانوس بود و در جلسات قرائت قرآن شرکت میکرد و توجه زیادی به دعا و زیارت ائمه اطهار (ع) داشت و می گفت: «همین مراسم روضه خوانی ما را نگه داشته است.» برای اقامه نماز اهمیت فوق العادهای قائل بود که نماز جماعت خوانده شود. در هنگام نماز آنقدر خشوع داشت که دیگر برادران به حالش غبطه میخوردند. علاقه ی زیادی به امام خمینی (ره) و روحانیت داشت. معتقد بود گروه گرایی برای انسان تعصب و عجز فکری می آورد و می گفت: «شما فقط ببینید که امام خمینی (ره) چه میگوید و از او تبعیت کنید.» و خود سعی میکرد مبارزات سیاسی و مذهبی در مسیر مکتب باشد و با جواز شرعی عمل کند. علاقه ی عجیبی به نیروهای بسیج مردمی داشت و هر جا مشکلی پیش میآمد از آنها دفاع میکرد. با آنها نشست و برخاست میکرد. با آنها غذا میخورد. بارها دیده شده بود در مسیرش بسیجیها را میدید، از ماشین پیاده میشد و با آنها مصافحه میکرد. او میگفت یکی از رمزهای موفقیت ما قدردانی از نیروهای مردمی است.
شهید بقایی به همراه عدهای دیگر از جمله شهید حسن باقری در منطقه عملیاتی «والفجر مقدماتی» برای شناسایی منطقه همانجا ماند. به همین علت دیداری که از امام خمینی داشتند انجام نگرفت. صبح روز بعد، در تاریخ نهم بهمن ماه سال 1361 به اتفاق ایشان و چند تن از فرماندهان دیگر با دو دستگاه جیپ جهت شناسایی منطقه به سمت محل مورد نظر حرکت کردند.
شهید بقایی در طی مسیر در حال خواندن قرآن و حفظ سوره والفجر بودند. او به کمک یکی از دوستانش این سوره ی شریفه را از حفظ میخواند. پس از رسیدن به مقصد همگی پیاده شدند. و به طرف سنگر دیده بان حرکت کردند. ایشان در بین راه به برادران همراه میگوید: «آیا میشود انسان به درجاتی که می خواهند در قرآن فرموده است برسد.» « یاَ اَیَتُهاَ النَفسُ المُطمَئِنهِ اِرجِعیِ الیِ رَبِکَ راضیِهً مَرضیِهً...»
و آیا خداوند توفیق این امر مهم را به انسان میدهد که به آن مرحله عالی نائل شود؟
هنوز کلام مجید به انتها نرسیده بود که خمپاره دشمن به نزدیکی آنان اصابت کرد و او جواب سوال خود را با فوران خون مطهر و قطع پاهایش دریافت نمود و به درجه قرب و رضوان الهی دست یافت.
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران
انتهای پیام/ز