«قلمی به رنگ خاک» در کتابفروشیها
نویسنده با اشاره به آثاری که تا کنون درباره جنگ تحمیلی عراق علیه ایران نوشته است، مینویسد: «در حوزه ادبیات مکتوب، کار مستندنگاری جنگ را شروع کردم، شاید یکی از دغدغههای شخصیام، نوشتن پیرامون مسجدی بود که هر چه امروز دارم، از برکت حضور در آن مسجد و همنفسی با جوانمرادانی بود که به آن خانهی با صفای خدا رفت و آمد داشتند.
این آرزو همواره طی بیست و چند سال اخیر در دلم باقی ماند، تا اینکه پیشنهادی از سوی واحد نشر سازمان بسیج هنرمندان به بنده داده شد، با این مضمون که کتاب زندگینامهنویسی بسیجی، حبیب غنیپور را بنویسم. به رغم در دست داشتن چند پروژه کوچک و بزرگ، بدون هیچ تاملی به ین پیشنهاد پاسخ مثبت دادم؛ چرا که میدانستم پرداختن به زندگی حبیب، آرزوی چندین و چندساله مرا برآورده خواهد کرد.
زندگی حبیب، یعنی سرگذشت مسجد جوادالائمه(ع). گفتم: با یک تیر دو نشان میزنم. هم حبیب، هم مسجد جوادالائمه(ع)...»
بابایی سرگذشتنامه شهید غنیپور را از اسفندماه 1365 و هنگامی که خبر شهادت او را شنیده بود، آغاز میکند و در آغازین سطرهای کتاب مینویسد: «قلبم داشت از تپش میافتاد. آسمان دور سرم میچرخید و هیچ صدایی را نمیشنیدم. فقط تو در ذهنم بودی. زمان از حرکت ایستاده بود. صدایی از پشت خط تلفن فریاد می کشید: الو، الو، چرا جواب نمیدی؟ الو...! به خودم آمدم و با طرفِ آن سوی خط مکالمه خداحافظی کردم. حالا من مانده بودم با داغ تو و خبر شهادتت. چه بایست میکردم؟ نمیدانستم.
خبر شهادت تو؛ مثل نسیمی به تمام محل سر کشید. عطر خوش بویت همه محل و مسجد را پر کرده بود. اهل محل، مرد و زن، پیر و جوان، همه متحیر بودند. از پیکر پاک تو هم که هنوز خبری نبود. به همین خاطر؛ شهادت تو در میان ابهامی از جنس حریر پنهان شده بود...»
حکایت مسجد ما، نهضت ادبی، بهار در زه کلوت، فراغ فرهاد، ماه همراه بچهها، حبیب معلم، با حبیب در شبه جزیره فاو، در سوگ محمود، مهران؛ شهر آرزوها، شوق پرواز، آخرین نصیحتها و تصاویر، عنوان 12 فصل «قلمی به رنگ خاک» است.
«قلمی به رنگ خاک» را انتشارات سیمرغ هنر با شمارگان یکهزار نسخه، 440 صفحه، قطع رقعی و به بهای 24هزار تومان روانه بازار نشد شد.