شنبه, ۰۵ فروردين ۱۳۹۶ ساعت ۰۹:۰۰
در گوشه­ اي از خاك كم كم جات پيدا شد / كم كم سرت، دستت، پلاكت ، پات پيدا شد
در گوشه­ اي از خاك كم كم جات پيدا شد

كم كم سرت، دستت، پلاكت ، پات پيدا شد

برداشتم از خاك آرام استخوانت را

كم كم زواياي رشادت­ هات پيدا شد

پيچيد عطر ياس از دور و برت وقتي

يك تكه از سربند يا زهرات پيدا شد

گودال، تركش، تير، جسم بي­كفن، غربت

مصداق­ هاي ظهر عاشورات پيدا شد

چشم انتظاران مسافرهاي بي برگشت!

در لابه­ لاي خاك­ها سوغات پيدا شد

...

عطر عجيبي در مشام كوچه­ ها پيچيد

در شهر دود آلود بوي كربلا پيچيد

...

تو آمدي حال و هوامان كربلايي شد

بوي خدا پيچيد، دل­ هامان خدايي شد

غيرت به جوش آمد تمام شهر شد جبهه

الحق و والانصاف چه حال و هوايي شد!؟

آري هواي جبهه را سوغات آوردي

آري عجب شوري، چه شوقي، ماجرايي شد!؟

خاك شلمچه بر سر اين شهر سيماني

دردت به آن جاني كه دردش بي­حيايي شد

تو آمدي جريان شعر از دست من در رفت

تو آمدي اوضاع شاعر ماورايي شد

...

آن­سوي قصه مادري فرتوت پيش آمد

با گام لرزان تا دم تابوت پيش آمد

...

تابوت را يك آن، به گهواره بدل كرد و

مثل همان ايام، كودك را بغل كرد و

بند كفن را مثل قنداقه به هم پيچيد

يك لحظه طعم خاطراتش را عسل كرد و

تا در كوير چشم­ هايش اشك جاري شد

بغض معما گونه ­اش را گريه حل كرد و

قنداقه را محكم به روي سينه­ اش چسباند

هي خواند و گوشش را پر از خير­العمل كرد و

مادر همه ناگفته ها را گفت با فرزند

مادر تمام گفته­ هايش را غزل كرد و

...

برگشت به تاريخ اعزام پسر مادر

يك هفته قبل از كربلاي چار، پشت در...

...

بار سفر را بستي آخر دست حق يارت

پرواز كن مثل كبوتر دست حق يارت

اسفند، قرآن، آش نذري، آبِ پشت پات

چشم حسودت كور مادر دست حق يارت

قربان قدت، مرد جنگم، در شب حمله

مثل علي(ع) در بدر و خيبر دست حق يارت

مادر فضاي جبهه وقتي مثل عاشوراست

با پا نه! بايد رفت با سر دست حق يارت

بخشيده در راه خدا را پس نمي­گيرند

شيرم حلالت باد مادر دست حق يارت

...

مادر مگر دل كند از تابوت فرزندش

پيوست در پايان قصه، دل به دلبندش...


منبع: چشمه آیینه، گزیده شعر کنگره ایثار / به کوشش داریوش ذوالفقاری، معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران، انتشارات مهر تابان 1395.


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده