یک هدیه از دستان بابا
یک هدیه از دستان باباست
با رنگهای زنده و شاد
آن نقشه ی ایران زیباست
بابا برایم قصه میگفت
از نقشه های دشمن ما
میگفت می جنگیم و باید
پاینده ماند میهن ما
بابا تفنگ آهنی داشت
با یک کلاه سبز سنگین
در ساکش از جبهه می آورد
یک عالمه سوغاتِ رنگین
او قهرمان جبهه ها شد
او رفت تا شادی بیارد
یک کوله پشتی هدیه... اما
او دستهایش را ندارد
میگفت توی کربلا هم
یک مرد خوب و باوفا بود
او قهرمان جبههها شد
دستش ولی از تن جدا بود
جنگیده در راه خداوند
یار امام سوم ماست
لب تشنه شد، پیش خدا رفت
نامش «ابالفضل» است و زیباست
در آخرین نقاشی من
یک رود بی پایان آبی ست
یک مرد تشنه پای رود است
بابا به آن هم داده یک بیست!
سروده ای از فروغ تنگاب
منبع: چشمه آیینه، گزیده شعر کنگره
ایثار / به کوشش داریوش ذوالفقاری، معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد
شهید و امور ایثارگران، انتشارات مهر تابان 1395.