مجموعه اشعار برگزیده شعر منا؛ «لبتشنه جان دادید در دستان خورشید »
گفتند اینجا قطعهای از آسمان است
هرکس قدم بگذارد اینجا، در امان است
جا پای اسحاق است و ابراهیم و آدم
یعنی که اینجا خانهی پیغمبران است
رد میشده از هر گذرگاهش امینی
هرکوچهاش یادآور صد داستان است
با اشتیاق آهنگ اینجا کرده بودید
این خانه را گفتند از آن لامکان است
با اعتماد احرام را بستید، یعنی
وقت برائت جستن از اهریمنان است
قصد مِنا کردید در آن روز، اما
غافل از این که طرح شومی در میان است
از هر طرف راه نفسها را گرفتند
با خود نگفتند این جماعت میهمان است
بالا زدند از کینه آنگاه آستین را
آن آستینی که درآن شیطان نهان است
«حتّی تهمتن جان نخواهد برد بیرون
وقتی شغاد، این نابرادر، میزبان است»
دنیا از اینها میهمانکشتر ندیده است
این شیوهی اجدادی این خاندان است
مهمانکشی آیین این قوم است انگار
نامردی ازآغاز، کار این جهان است
لبتشنه جان دادید در دستان خورشید
مرگی چنین، افتادن یک کهکشان است!
بدجور آتش در دل این باغ افتاد
بر شانهی ایران من داغی گران است!
در قتل عام یاسها، آن هم در این فصل،
من حتم دارم پای شیطان در میان است!
سروده ای از خدابخش صفادل
منبع: طواف عشق، مجموعه اشعار برگزیدهی کنگره ملی شعر منا، معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران