مروری بر زندگی شهید محمدرحیم بردبار + تصاویر
نوید شاهد: «محمدرحیم بردبار» آخرین فرزند خانواده «حاج قربان بردبار»، در 1 اسفند 1340، در شهرستان نکا چشم به دنیا گشود. محمد رحیم در سن 7 سالگی به دبستان طوسی نکا رفت و مشغول به کسب علم و دانش شد و این مقطع را با موّفقیّت و نمرات بسیار عالی سپری کرد. در همین سنین بود که کلام وحی(قرآن) را در مکتب خانه فرا گرفت و از کودکی با قرآن مأنوس شد.
دوران راهنمایی را در مدرسه داریوش سابق گذراند، برای ادامه تحصیلات به ساری رفت و در مدرسه ی 17 شهریور فعلی ساری، در رشته ی علوم تجربی مشغول به تحصیل شد.
پیش از پیروزی انقلاب اسلامی
در دوران راهنمایی بود که از طریق برادران بزرگ ترش و تعدادی از روحانیون، با افکار و اندیشههای حضرت امام(ره) آشنا و فعالیّتهای انقلابیاش بر علیه نظام شاه را آغاز کرد. او با کمک روحانیون و دوستانش در شکلگیری تظاهرات و راهپیماییها، شعارنویسی و پخش اعلامیهها نقشی بسزا داشت؛ به گونهای که در آن دوران، دستگاه تکثیر را خریداری کرد و اعلامیهها را تکثیر و در سطح شهر نکا، بهشهر و حتی ساری پخش و توزیع میکرد. در جلسات مذهبی حضوری فعّال داشت. شجاعت و صراحت لهجهاش او را تا جایی پیش برد که در مقطع دبیرستان در زمان دولت شریف امامی، مقابل مدیر دبیرستان ایستاد و شروع به شعار دادن کرد و جو مدرسه را به هم ریخت.
شهید بردبار از کسانی بود که کلیشه سازی تصویر امام را با تبحّر و مهارت خاصی روی دیوارهای شهر انجام می داد.
برادرش نقی بردبار میگوید: «محمد رحیم بسیار بردبار، صبور و ساده زیست بود و علاقه خاصی به ائمه اطهار و اهل بیت(ع) داشت. همیشه سعی میکرد در مراسمهای مذهبی و عزاداری سیّد الشّهداء و ائمه اطهار شرکت کند.»
پس از پیروزی انقلاب اسلامی
وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل بسیج به عضویت بسیج درآمد. در زمان تحصیل بود که غائله جنگهای گنبد و کردستان روی داد؛ لذا او نیز به کردستان رفت و مدتی آنجا بود. پس از شروع جنگ تحمیلی عازم جبهههای نبرد حق علیه باطل شد. خواهرش زهرا میگوید: «او آثار شهید مطهری را مطالعه میکرد. مقلّد امام خمینی(ره) بود و دستورات ایشان را بدون چون و چرا انجام میداد و به روحانیون متعهد احترام میگذاشت.»
برادرش میگوید: «وقتی محمد رحیم به مرخصی میآمد، قبل از هر کاری اول به خانوادههای شهدا سرکشی میکرد تا ببیند مشکلات و نیازمندیهای آنها چیست؛ سپس به خانواده اش سر میزد.»
این سردار نکایی در سال 1362 ازدواج کرد که ثمره این پیوند مقدس، 2 فرزند به نامهای «محمدرضا» و «رُحما» است که فرزند دخترش پس از شهادت ایشان به دنیا آمد.
در جنگ
شهید بردبار در بخشهایی مثل فرمانده گروهان سپاه مریوان و مهاباد، مربّی تخریب، مربی آموزش و فرمانده گردان تخریب خدمات ارزندهای در طول دوران جنگ انجام داده است. وی در تیرماه سال 1361، پس از اعزام به منطقه جنوب، واحد تخریب لشکر 25 کربلا را بنیان نهاد و به عنوان مسئول تخریب تیپ در عملیات رمضان شرکت کرد.
این سردار شهید آن قدر شیفته جبهه و جنگ بود که دائم در جبههها حضور داشت و اگر برای مأموریت یا مجروحیت به مرخصی میآمد، پس از استراحتی کوتاه سریع به منطقه بر میگشت.
همسرش، خانم فیروزی میگوید: «ماهها میشد که ما او را نمیدیدیم و فقط با دریافت نامه از سلامتیاش باخبر میشدیم.
به همین دلیل همسر و فرزندش برای زندگی به اهواز پایگاه شهید بهشتی رفتند، ولی نزدیک شدن به او نیز افاقه نکرد و او بیشتر وقت را در مناطق عملیاتی و با نیروهایش سپری میکرد.
شهید بردبار قاطعیت ویژهای در آموزش رزمندگان داشت. قبل از عملیات والفجر 8، از فرماندهی وقت لشکر 25 کربلا خواست تا عذر او را پیرامون پذیرش سمت فرماندهی تخریب بپذیرند تا او بتواند همانند دیگر نیروها در عملیاتها شرکت کند، اما با مخالفت فرماندهی مواجه شد. 4 بار از ناحیه پا، کمر و سر در مناطق «رقابیه»، «پنجوین» و «فاو» مجروح شد. یک بار نیز بر اثر بمباران شیمیایی، کل بدنش شیمیایی شد؛ امّا نه خانواده و نه مجروحیت، هیچ کدام مانع رفتن او نشد.
سرانجام این سردار رشید نکایی در عملیات غرورآفرین کربلای 1 شرکت کرد و برخلاف هر بار که معبر را برای عبور رزمندگان باز میکرد، این بار معبر شهادت را برای خود گشود و در روز جمعه 13 تیر سال 65 در حالی که برای اقامه نماز وضو ساخته بود؛ بر اثر اصابت ترکش در بمباران هواپیماهای عراقی، شهد شیرین شهادت را در مهران نوشید و پس از 6 سال حضور مستمر و فعّال در جبهههای نبرد به لقاء حق شتافت. عکسهایی از شهید را در ادامه میبینیم.