درسی از شهامت
هنوز ساعتی از بازگشت دسته پروازی که صبح برای عملیات رفته بود، نگذشته بد، ماموریت دیگری به ما ابلاغ شد. در این ماموریت سه فروند هواپیما در یک دسته پروازی برای زدن تاسیسات برق بغداد آماده شدند. آن روز تا ساعت 4 بعداز ظهر منتظر اجازه پرواز بودیم، ولی بع علتی از ستاد (عملیات) اعلام شد که ماموریت به روز بعد موکول شده است.
صبح روز بعد، چهار فروند هواپیما را آماده کرده و برای پرواز شماره داده بودند. شماره چهار به عنوان رزرو بود، تا چنانچه یکی از هواپیماها به عللی عیب آورد به جای آن به ماموریت اعزام شود.
آن روز کسی رهبری دسته را به عهده داشت که همه به مهارت و شهامتش ایمان داشتیم و آن شهید یاسینی بود. پس از توجیه و هماهنگی های لازم توسط رهبر دسته و انجام کارهای مقدماتی پرواز، سوار هواپیما شده به سوی باند حرکت کردیم.
هواپیمای شماره 4 نیز با ما تا سر باند پروازی آمد. از آنجایی که در هیچ یک از هواپیماهای دسته عیبی مشاهده نشد، آن هواپیما به شیلتر برگشت و ما سه فروندی به سوی آسمان بال گشودیم. هنوز دقایقی از شروع پروازمان نگذشته بود که از طریق رادار اعلام شد، هواپیمای تانکر در 20 مایلی غرب اهواز منتظر شماست. به نزدیکی اهواز رسیده بودیم که جناب یاسینی گفت:
- شماره دو، تا 5 ثانیه دیگر به هواپیمای تانکر می رسیم، خودت را آماده کن بعد از من سوخت بگیری!
چون ماموریت در عمق خاک عراق بود و باید در ارتفاع خیلی پایین پرواز می کردیم، سوخت بیشتری نیاز داشتیم. بعد از شماره یک من و بعد از من شماره 3 (جناب سعیدی) هم از هواپیمای تانکر سوخت گرفت و به طرف غرب ادامه پرواز دادیم. وقتی از مرز رد شدیم، ارتفاع را آنقدر کم کردیم که جز چند متر با زمین فاصله نداشتیم.
تا آن روز بارها به ماموریت های برون مرزی و گشتی رفته بودم، ولی تا این حد در ارتفاع پایین پرواز نکرده بودم. با نزدیک شدن به هدف آرایش خود را تغییر داده، اوج گرفتیم و با شیرجه ای بمبها را روی تاسیسات رها کردیم. در همین لحظه شماره 3 توسط پدافند دشمن مورد هدف قرار گرفت و صدمه دید. جناب یاسینی گفت:
- شماره 3 به راست گردش کن! در غیر این صورت از سلیمانیه سردر می آوری!
با راهنمایی او هواپیمای شماره 3 گردش کرد و در جهت ایران قرار گرفت. دوباره جناب یاسینی اعلام کرد:
- شماره 2، خودت را از مهلکه نجات بده و سریع برگرد به پایگاه.
من طبق دستور ایشان گردش کرده و سمت پایگاه را در پیش گرفتم. جناب یاسینی که شماره یک بود، پشت سر و کمی بالاتر از شماره 3 پرواز می کرد، که اگر کمکی لازم نیاز داشت او را راهنمایی کند. احساس مبهمی از غم و شادی دلم را فرا گرفته بود. شادی از اینکه هدف را به خوبی زده بودیم و برق جنوب شرقی بغداد به کلی قطع شده بود و غم سنگینی ناشی از احتمال سقوط هواپیمای شماره 3.
مدتی به پرواز ادامه دادم و هر از چندی به شماره 3 نگاه می کردم که آیا قادر به ادامه پرواز هست یا نه، تا اینکه از مرز گذشتیم و در پایگاه مربوط هر سه فروند به سلامت فرود آمدیم. به هواپیمای شماره 3 آسیب جدی وارد نشده بود، ولی من در این ماموریت درسی از رشادت و شهامت از شهید یاسینی یاد گرفتم. زیرا در آن موقعیت که هر لحظه احتمال اصابت موشک یا گلوله توپ ضدهایی به هواپیمایش می رفت، به جای اینکه خود را از مهلکه نجات دهد، گردش کرد و پشت سر هواپیمایش می رفت، به جای اینکه خود را از مهلکه نجات دهد، گردش کردو پشت سرهواپیمای صدمه دیده قرار گرفت تا به او کمک کند که بتواند هواپیما را به سلامت در پایگاه فرود آورد.
سرهنگ خلبان سیدعلی خرازیان