مردی که به خلیج همیشه فارس غرور و سربلندی بخشید
نوید شاهد: لطفاً تاريخ حماسة جنوب را از زبان بيگانگان براي ما روايت کنيد!
در اين خصوص بنده اين توفيق را داشته ام که چندين کتاب ترجمه کنم و به چاپ برسانم؛ کتا بهايي که هر يک بيانگر زوايايي که خيانتهايي است که به اين سرزمين شده و مبارزه شيردلان اين سرزمين با مهاجمان. يکي از اين کتابها، کتابي است به قلم آقاي «گرني دات»، که اطلاعات مورد اشاره به گونه اي قابل درک و بسيار گويا در آن مجموع شده است. وقتي انگليسيها به سال 1856 ، بوشهر، خارک و خرمشهر را تسخير مي کنند، به عنوان يک روند اداري، هم فرماندة عمليات، هم فرماندة ضد اطلاعات و هم رئيس لوجستيک )پشتيباني( آ نها، هر آن چه را اتفاق مي افتاد، ريز به ريز به سرکرده هاي خود در هندوستان و لندن گزارش مي کردند. اين گزارشها به شکل خاصي، حکايت از شجاعت، بي باکي و تهّور مردم اين خطه دارد.
وقتی اين ويژگي ها از زبان دشمن حکايت مي شود مي توان گفت جاي هيچ شک و ترديدي باقي نمي گذارد!
بله، مردم اين منطقه به قدري متّهور، شجاع و جنگجو و سلحشور بودند که دو ژنرال انگليسي به نامهاي «استاکر » و «استاکفورد » از ترس رويارويي با آنها دست به خودکشي مي زنند.
چه چيز از مردمي ماهيگير و کش اورز افرادي چنين سلحشور مي سازد؟
نکتة بسيار جالبي است و بايد براساس علم مردم شناس ي و تاريخ شناسي به آن پاسخ داد. يکي از نکات بسيار جالب در خصوص بوشهر، تفاوت خاص آن با ديگر نقاط مشابه يا غيرمشابه است.
حتماً شما به خرمشهر سفر کرده ايد! در خرمشهر– به طور واضح - تأثير فرهنگ عربي زبان تابوتش و معماري مردم آن سامان قابل مشاهده است، در بندرعباس رنگ و بوي فرهنگ بلوچ ديده مي شود، بندر لنگه هم تقريباً از همين روند برخوردار است، اما وقتي به بوشهر مي آ ييد همه چيز منحصر به بوشهر و ايران است. از پوشش تا معماري تا زبان تا رفتار و آداب و سنن و غيره. هيچ چيز وارداتي ندارد. فاصلة بوش هر تا کشورهاي عربي بسيار کم است اما هيچ يک از مردمان بوشهري عربي صحبت نمي کنند. وجه ديگر اين بحث خانها هستند.
خانهاي بوش هر، مانند ديگر مناطق اصيل ايران، همواره در رقابت بودند، به اين معنا که براي کسبامتيازات بيش تر در منطقه، زورآزمايي مي کردند و پيروز ميدان بر قدرت خود مي افزود. به همين دليل در اين منطقه افراد شجاع و متهوري يافت مي شد، تا جايي که حتي قشون خاص خود را داشتند و بر مناطق خاص خود حکم فرمايي مي کردند. اين ويژگي در کنار ویژگی اصالتي که به آن اشاره شد، به تدريج سلسله مراتبي را پديد آورد که در ارتش مي توان ديد. خان ها، رئيس هايي داشتند پردل و جرأت که از مرزها و محدودة جغرافيايي و حقوق مردم دفاع مي کردند و رشادتها مي آفريدند.
بنابراين وقتي بحث از خاک يک منطقه فراتر مي رود و به کليت کشور مرتبط مي شود يقيناً اين ويژگي ها دست به دست هم داده و آن چه امروز با عنوان حماسة جنوب و رئيس علي دلواري از آن ياد مي شود، پديد مي آيد.
از ميان اسناد خارجي مرتبط با اين قيام شخص رئيس علي ، اولين ها کدام ها هستند؟
همان طور که مي دانيد رئيس علي دلواري در جنگ اول جهاني همزمان با جنبش مشروطیت قيام مي کند. به هر حال رئيس علي جواني بوده حدودا 33 ساله و قاعدتاً در جنگهاي 1834 و 1856 حضور نداشته است. حضور رئيس علي به زماني بازمي گردد که مجتهد اهرمي گمرک بوشهر را به تصرف درمي آورد. قاعدتاً رئيس علي هم که مردي متدين و ديندار بوده – به عنوان يکي از فرماندهان نظامي - با ايشان همراه مي شود. نکتة بسيار جالب پس از تصرف گمرک بوشهر اين بود که با وجودي که مرسوم بوده خان ها به مال التجارة يکديگر دست
اندازي هايي هم مي کردند، اما رئيس علي در کمال صحت عمل و پاکي، امانتدارانه رفتار مي کند و اجازه نمي دهند در گمرک بوشهر، هيچ آسيبي به مال التجارة تجار وارد شود. اين ويژگي در کنار شجاعت و بي باکي اين س ردار مردي خاص و محبوب از او مي سازد.
اشاره نکرديد در کدام سند با نام ايشان مواجه شديد و استعمارگران چگونه از او ياد مي کنند؟!
داشتم به همين نکته مي رسيدم! به هر حال تاريخ است و بدون ذکر پس و پيش اتفاقات نمي توان راجع به آن صحبت کرد. در دو کتابي که از گزارش هاي انگليسي ها ترجمه کرده ام موضوعات مختلفي به صورت مفصل و کامل نگاشته شده است. اولين نکته اي که در خصوص شخص رئيس علي دلواري در اين گزارشها ذکر مي شود به سال 1909 میلادي بازمي گردد، به زماني که انگليس يها دربوشهر قشون پياده مي کنند و آن جا را اشغال مي کنند. اينجا رئيس علي در حضوري جانانه، جنگ سختي با انگليسي ها مي کند.
توصيف رئيس علي در آن متن را به ياد داريد؟
بله، اين گونه توصيف مي شود که شخصي به نام رئيس علي که رئيس تنگستاني ها است و مردي جنگجو و مبارز است...
يعني تا اين حد مثبت برخورد مي شود؟
شجاعت او دوست و دشمن را به شگفتي واداشته بود. از اين گذشته انگليسي ها در گزار شهاي خود شرح اتفاقات را دقيقاً مي نوشتند تا نسبت به عملکردش ان پاسخ داده باشند. آ نها شرايط را توصيف مي کردند تا دليل عدم پيش برد مقاصدشان را برخلاف آن چه پيش بيني کرده بودند دريابند. خب، در اين بين چه مثبت ارزيابي کنيد چه منفي، دليل ناکامي انگليسي ها حملات و سلحشوري هاي جنگجويي چون رئيس علي دلواري بوده است.
وقتي با استادان تاريخ منطقه از بوشهر تا گناوه و شيراز صحبت مي کرديم همواره از ضعف يا نواقص تاريخ نگاري در ايران سخن به ميان مي آمد. بخشي از اين اشارات، دو مقولة دخالت پادشاهان در امر تاريخ نگاري رسمي و تأثير احساسات راويان بر روايت هاي سينه به سينه را دربرمي گرفت. از اين رو اسناد و مدارک تاريخي که از متجاوزين به دست مي آيد، به هر لحني که باشد، مي تواند ما را در تشخيص راهنمايي کند و به ابعاد مختلف شخصيتي شهيد رئيس علي دلواري که امروزه به عنوان يک اسطوره مطرح است پي ببريم. بنابراين اجازه بدهيد اين سؤال را مطرح کنم که مدارک و اسناد ترجمه شده توسط شما و ديگر مترجمان اين عرصه، چه زوايايي از اين برهه را روشن مي کند؟
اجازه بدهيد اول به عنوان يک بوشهري و بعد به عنوان کسي که دستي در اين تحقيقات داشته، از نکته سنجي و دقت شما که موجب مي شود من هم سر ذوق بيايم و علاقه مندتر صحبت کنم، از شما و نشرية ارزشمندتان تشکر کنم. به هر حال اين يک واقعيت است که در تاريخ نگاري ايراني اهمال کاري هاي بسياري شده است و وقايع چنان که شايستة اين مردم و تاريخ شان است ثبت نشده است، با اين همه بگذاريد ضمن پاسخ به اين سؤال ماجرايي شنيدني را هم ذکر کنم.
چند سال پيش، وقتي زنده ياد حجت الاسلام نبوي که رئيس وقت بوشهرشناسي بودند، براي شرکت در مجلس ترحيمي به يکي از روستاهاي اطراف مي روند، به رسم سنت کتابچة قرآني )عم جز( به ايشان مي دهد.
ايش ان که مردي فرزانه و بسيار دقيق و ريزبين و همچنين اهل تحقيق و مطالعه بودند، پشت کتابچه دست نوشته هايي مي بينند. اين دست نوشته ها مربوط به يکي از کساني بود که 1856 در جنگ با انگليسي ها حضور داشته و بخش عمده اي از اتفاقات، اسامي کساني را که در جنگ حضور داشتند، کساني را که به شهادت رسيدند يا برخي از انگليسي ها را در دست نوشتة خود ذکر کرده بود.
چنان که دکتر مشايخي و مرحوم نبوي اشاره مي کنند، بخش عمده اي از اين دست نوشته با ترجمه اي که بنده از گزارش هاي انگليسي ها ارائه داده ام کاملاً مطابقت داشت
.
و از اين طريق يکي از متون قابل رجوع کشف مي شود!
دقيقاً! چون همان طور که مي دانيد در گذشته ها و شايد هم امروز، کم و بيش ديده مي شود که بزرگترها اتفاقات زندگي را پشت قرآن مي نوشتند.
اين يکي از رسوم ما ايرانيان است. اگر اين شواهد که تا به امروز کمتر مورد توجه قرار گرفته توسطشما جوان هاي علاقه مند و تحصيلکرده جمع آوري شود، حتماً بخشي از اهمال صورت گرفته در زمينة تاريخ نگاري نيز جبران خواهد شد. به هر حال اين نمونه به ما يادآور مي کند که هنوز تاريخ ناگفته هاي بسيار دارد. جمع آوري اسناد رسمي، اسناد روايي، اسناد خارجي و هر سند و مدرک ديگر – چنان که اشاره کرديد- مي تواند تکه هاي مغفول تاريخ را به ما يادآوري کند. يقيناً مرد بزرگي چون شهيد اسطوره اي، رئيس علي دلواري، و حماسه اي که آفريد ابعاد بسيار وسيع تري از آن چه امروز مي دانيم داشته است و بايد پشت به پشت، با هوش و تلاشي که در شما جوانان قابل مشاهده است، روي آن کار شود تا به کمال مطلوب برسد.
ش ما در زمره کساني هستيد که هم از روايت خارجي ها و متجاوزان از حماسة جنوب مطلع هستيد و هم تاريخ و روايا ت محلي و داخلي. به ما توضيح بدهيد آيا براساس اسناد و مدارک خارجي، ماجراي مبهم شهادت رئيس علي دلواري از اين کلاف سردرگم خارج ميشود يا خير؟
ابهام ماجراي شهادت رئيس علي دلواري چه به لحاظ اسناد و روايت هاي داخلي و چه به لحاظ اسناد انگليسی ها و ديگران هنوز به قوت خود باقي است. البته نا مهايي در اين خصوص مطرح است اما...
مي توانيم از اين نامها مطلع شويم؟
از آن جا که هنوز ابهامات به درستي و چنان که بايد و شايد رفع نشده اند اجازه بدهيد نامي ذکر نشود.
آيا عدم ذکر اين نام ها به روايت صحيح و تمام و کمال تاريخ لطمه مي زند؟
فرمايش شما کاملاً صحيح است اما اجازه بدهيد توضيحي در اين خصوص بدهم. تحقيق تاريخي از نظر من براي ايجاد وفاق و يکپارچگي است.
اگر قرار باشد تاريخ به اين وحدت و وفاق لطمه بزند سر به مهر باقي ماندنش بهتر است. توجه داشته باشيد که ما در شهر کوچکي زندگي مي کنيم. شايد شما در تهران خيلي راحت تر به مسائل اشاره کنيد اما در شهر کوچکي مثل اين جا که همه با هم به نوعي قوم و خويش محسوب ميشوند قضايا فرق مي کند. کوچکترين اشارات نسنجيده – چه به واقع و چه دور از واقع- مي تواند شرايط بسيار ناخوشايندي پديد بياورد. بنابراين ، حق بدهيد که در ذکر موارد با احتياط بيش تري عمل شود. شواهد هنوز چنان که بايد محکم و روشن نيست و تحقيق و اسناد بيشتري لازم است. همان طور که گفتم ما هنوز انگيزة کسي را که ايشان را به شهادت رسانده به درستي نمي دانيم و با حدس و گمان هم نبايد شرايط نامطلوب پديد آورد، ضمن اينکه کاري مثل کار شما بسيار ارزشمندتر است. پرداختن به حماسة شهيد اسطوره اي و قيام ايشان براي مخاطب بسيار مفيدتر و اصولي تر است. نکتة آخر را هم به مرور تاريخ مي سپاريم با اين اطمينان که عظمت خون آن بزرگوار خود مسير شناخت را به ما نشان خواهد داد. زندگي و قيام شهيد رئيس علي دلواري بود که آن بزرگوار را محبوب د لها کرد و نامش را جاودان ساخت و البته در نهايت به افتخار ابدي يعني شهادت نايل شد. پس در حال حاضر با گزارش و گسترش اين منش و روحية خدايي، اين مسير را بايد جاويدان و زنده نگاه داشت.
با توجه به همة يافته هايتان و با توجه به اين که با فرهنگ و تاريخ اين خطه از کودکي آشنا هستيد، به عنوان نکتة آخر براي ما از حس و احساس دروني خود نسبت به شهيد رئيس علي دلواري بگوييد.
من از کودکي چشم به ساحل اين شهر داشته ام. از کودکي قصه هاي آن را شنيده ام و از کودکي در کوچه پس کوچه هاي آن راه رفته ام. زماني که ديپلم گرفتم به عنوان مترجم در نيروي دريايي استخدام شدم و باز چشم به آ بهاي اين ساحل دوختم اما هرگز فراموش نمي کنم زماني را که براي اولين بار پرچم ايران اسلامي را بر فراز ناو ايراني ديدم که در ساحل حرکت کرد و پهلو گرفت. آن روز دوستان تهراني ام با ديدن اشک چشمان من، ابراز تعجب کردند اما آ نها نمي دانستند پس از سا لها ديدن کشتيها و ناوهايي که پرچم انگليس بر آ نها به چشم مي خورد ديدن يک ناو وطني چه حالي دارد، چه شوقي مي آفريند و چه غروري به همراه مي آورد! از آن روز تا امروز هر بار با سربلندي از کنار ساحل مي گذرم و عظمت و بزرگي مردي چون رئيس علي دلواري اين شهيد راه آزادي و آزادگي در نظرم بيش تر و بيش تر مي شود و خوشحالم که بزرگي اين شهيد امروزه نه در بوشهر که به همت شما و نشرية ارزشمندتان ايران را در خواهد نورديد و ياد و خاطر آن اسطورة تدين و شجاعت را زنده نگاه خواهد داشت، يادي که به واسطة آن ، نام سلحشوران بسياري مطرح و جاودانه خواهد شد، ياد مردمي که غرور و سربلندي به خليج هميشه فارس داد.
***
وضعيت بوشهر و نواحي اطراف آن:
همان گونه که در گزارش سال پيش خاطر نشان گرديد نواحي داخلي بوشهر در آغاز سال به نحو چشمگيري آرام بود. از همان مراحل اوليه سال وضع رو به دگرگوني نهاد. کنسول آلمان از همان سپتامبر 1914 / شوال – ذيقعده با رئيس علي تنگستاني و ديگر رؤسا وارد تحريک و توطئه شده بود و اندک زماني پس از شروع سال جديد اين تحريکات به ثمر نشست. در ژانويه / ربيع الاول – ربيع الاخر آقاي واسموس که تا اوايل ژوئيه 1914 / کفالت کنسولگري آلمان را بر عهده داشت و سپس به اروپا رفته بود، در شوشتر پديدار شد. وي سرپرستي هيأتي را بر عهده داشت که مي بايست ايران و افغانستان و در صورت امکان نواحي مرزي هندوستان را بر ضد بريتانياي کبير بشوراند. دکتر ليندرز و آقاي بوهِنش تورف و تعدادي ايراني و 3 يا 4 هندي آشوبگر نيز هم راه او بودند. وي فورا مردم را به جهاد دعوت کرده و به قصد برانگيختن چهره هاي سرشناس و ملايان بر ضد بريتانيا، مقادير متنابهي پول در ميان شان تقسيم کرد. در فوريه / ربيع الاول – ربيع الاخر معين شد که قصد دارد از طريق رامهرمز راهي برازجان گردد. از آن جايي که وي علناً مردم را به نقض بي طرفي ايران تحريک ميکرد و تبليغات جهادي و غيرجهاديش خطرناک بود، تصميم گرفته شد که خان حيات داوود را که از دوستان بود، و واسموس مي بايست از قلمرو او عبور کند، تشويق نما ييم که وي را به ساحل آورد تا بازداشت گردد. کاپيتان نوئل در 3 مارس / 16 ربيع الاخر به بندر ريگ رفت و چندي بعد نيز آقاي چيک براي ترتيب امر به ديدار حيدرخان حيات داوودي شتافت. حيدرخان فورا آمادگي خود را براي تعقيب واسموس و آوردن وي به ساحل ابراز داشت و واسموس و همراهانش توسط برادر حيدرخان دستگير شدند. ولي متأسفانه خود واسموس در خلال شب از چنگ افراد خان گريخت. دکتر ليندرز و همراهانش به بندر ريگ آورده شدند و اطلاعات بسيار ارزشمندي به دست آمد. مقادير متنابهي جزوات و اعلاميه هاي آتشين به زبان هاي عربي و فارسي و هندو و زبا نهاي مختلف هندي در ميان اثاثيه کاروان کشف شد. برخي از اين نوشته ها دعوت به جهاد و برخي ديگر نيز تحريک هندي ها به شورش بر ضد انگليسي ها بود. دکتر ليندرز در 8 مارس / توسط ناو نئارخوس از ناوگان هند به بوشهر آورده شد. در اين ميان از آن جايي که ترديد نبود که دکتر ليسترمن، کنسول آلمان در بوشهر با تنگستاني ها مشغول توطئه است،
تصميم گرفته شد که او و نمايندة محلي تجارتخانة وُنکهاوس که به وي کمک مي کرد، بازداشت و اخراج گردند. لهذا در ساعات اوليه روز 9 مارس / 22 ربيع الاخر کنسول و آقاي آيزنهوت بدون دردسر در بوشهر دستگير شدند. کاپيتان نيل، معاون اول نمايندگي و سرپرست نمايندگي مقيم در آن ايام و کاپيتان اُکز، افسر فرماندة نيروي صد و دوم نارنجک انداز از ارتش هند که در بوشهر مستقر بود ترتيب اين بازداشت را دادند.
اسنادي که در کنسول آلمان کشف شد، ثابت کرد که دکتر ليس ترمن با رئيس علي ]دلواري[ و ديگر خوانين ناراضي منطقه در توطئه بوده است. علاوه بر اين، اسناد مزبور از توطئه گسترده اي پرده برداشت که از سوي آقاي کاردوف وزير مختار آلمان براي يک حملة سراسري در بهار به نمايندگان و مجامع انگليسي در ايران ترتيب يافته بود.
موق ر الدوله حاکم بوشهر از بازداشت و اخراج آلمانها بسيار عصباني بود. واسموس و هواداران آلمان نيز براي دامن زدن به احساسات ضد انگليسي در ميان عشاير داخلة بوشهر، از اين عامل هم استفاده کردند.
ميرزا محمدخان غضنفر السلطنه، خان برازجان که گرايشهايش کاملاً شناخته شده و از سال 1909 / 1327 به بعد بارها آش کار شده بود، با شرکت شيخ حسين چاه کوتاهي، رئيس علي دلواري و زائر خضرخان اهرمي ائتلافي از خوانين محلي بر ضد انگليسي ها تشکيل داد. آ نها تهديد کردند که به بوشهر حمله خواهند کرد. علاوه بر اين نگارش نامه هاي موهن و تهديد آميزي را نيز به حاکم و کفيل سرکنسولگري آغاز کردند که با وقفه هايي چند تا پايان سال ادامه يافت.
از سوي ديگر حيدرخان نيز که با اقداماتي چون بازداشت واسموس، خصومت «دموکرا تها» و آلمان خواهان را موجب شده بود، صلاح آن ديد که با استفاده از دشمني ديرينة شبانکاره اي ها و خان برازجان، با شبانکاره متحد شود. به اين ترتيب خوانين دوس ت بريتانيا، يعني خوانين حيات داوود، ليرواي، رود حلّه و شبانکاره ائتلاف کردند. احمدخان انگالي عملاً به آ نها ملحق نشد ولي دوستي خود را حفظ کرده و با اردوي خوانين دشمن نيز متحد نگرديدند. با توجه به وضعيت خطرناکي که پيش آمده بود هنگامي که نوبت به تعويض نيروي صد و دوم نارنجک انداز رسيد، ستاد فرماندهي و يک جناح از پياده نظام نود و شش م برِار که در 6 آوريل / 21 جمادي الاول وارد بوشهر شد، جانشينش گرديد.
جناح ديگر هنگ مزبور بعدها اعزام شده و در 18 مه / 4 رجب وارد بوشهر شد.
***
تصميم گرفته شده بود که همزمان با اشغال بوشهر، دلوار روستاي رئيس علي، نيز بمباران شود ولي از آن جايي که ناو «جونز » تا پيش از 5 اوت / 24 رمضان به بوشهر نرسيد و تعداد زيادي از خدمة آن بر اثر گرما و دشواري هاي سفر رنجور بودند. عمليات مزبور چند روز به تعويق افتاد. در شب 9 اوت / 28 رمضان ناوهاي جونو، پيراموس، داله وزي و لارنس به سوي دلوار حرکت کردند، يک جناح از پياده نظام نود وششم نيز تحت فرماندهي ميجر وينتل، بردو ناو اخير الذکر بودند. به علت نامساعد بودن شرايط جوي، فقط در 13 اوت / 2 شوال بود که امکان پياده کردن نيرو فراهم گشت. در پي اين اقدام پياده نظام نود و ششم، با حمايت بخشي از تفنگداران نيروي دريايي به فرماندهي ناخدا سوم بلومفيلد، از نيروي دريايي سلطنتي و کاپيتان کارپنتر، از پياده نظام سبک نيروي دريايي س لطنتي .I.L.M.R (Infantry Light Marnie Royal ) چند مسلسل به چند رشته عمليات موفقيت آميز بر ضد رئيس علي دست زدند که در خلال آن قلعه ]دلوار[ منفجر شد و مجازات هاي چشمگيري بر رئيس علي و افراد طايفه اش وارد آمد. متأسفانه در خلال اين عمليات ناخدا سوم بلومفيلد به علاوه هفت دريانورد و تفنگدار دريايي، يک افسر بومي ]هندي؟[ و 5 سرباز هندي کشته شدند. يک افسر نيروي دريايي و 24 دريانورد و 16 سرباز هندي نيز مجروح گرديدند. نيروي اعزام در 16 اوت / 5 شوال به بوشهر بازگشت.
***
پس از حرکت ژنرال بروکينگ در جهت شهر و همچنين به سوي خطوط مقدم دفاعي شبيخون هايي صورت گرفت. رئيس علي که شخصاً فرماندهي اين حملات را بر عهده داشت، کشته شد. رئيس علي فعال ترين و مصمم ترين خان دشتي بود و حذف وي ازصحنه ضربه مهلکي بر آنها و به همان نسبت شانس بزرگي براي ما بود.