نگاهی به زندگینامه شهید سیّد حسین اَعلمی
نوید شاهد: سال 1336 بود و سیّد علی که زندگی مشترک خود را با کبری خانم سیرجانی به تازگی آغاز کرده بود، انتظار تولد اولین فرزندش را می کشید سیّد علی در شهر تربت حیدریه زندگی ساده ای داشت و امورات زندگی را با کار و تلاش می گذراند. تولد فرزند اوّلش به او شوق و امید تازه ای برای زندگی بخشید. خدیجه خانم هم از سلامت اولین فرزند پسرش شاکر و دعا گو بود.
سیّد حسین، نامی بود که برای اولین پسر خانواده اعلمی انتخاب شد. گویا سرنوشت نام این فرزند و راه آینده اش را پیش روی خانواده اعلمی قرار داده بود.
سیّد علی اعلمی و خدیجه خانم سیرجانی با عشق و محبت اولین فرزندشان را در آغوش گرم خویش پرورش دادند. کم کم تولد فرزندان دیگر سیّد علی، کانون خانواده را گرمتر ساخت و سیّد حسین نیز شاهد تولد چهار خواهر دیگر بود.
دوران کودکی سیّد حسین با بازی های کودکانه در کنار برادران و خواهرانش گذشت. زمانی که دوران تحصیل او فرا رسید. پدرش او را در دبستان ثبت نام نکرد و آموزش وی را به مدرسه دینی «هراتی» در شهر تربت حیدریه سپرد و این مدرسه آغاز راهی بود که مسیر زندگی آینده فرزندش را می ساخت.
سیّد حسین در مدرسه دینی هراتی در شهر تربت حیدریه تحصیل را شروع کرد و در این مدرسه بود که او تعلیم را در کنار تربیت دینی گذراند. وی درس حوزوی را به تدریج و با موفقیّت پشت سر می گذاشت.
سید حسین پر کار و شجاع بود و پشتکار او از همان دوران نوجوانی، وی را از سایر فرزندان خانواده متمایز می ساخت. او با گذراندن آموزش های مقدماتی حوزوی و رسیدن به سن چهارده سالگی با همّت پدرش سیّد علی، عازم مشهد مقدّس برای تحصیلات بالاتر شد.
گرچه سیّد حسین در خانواده ای متوسط زندگی کرده بود اما تعداد فرزندان سیّد علی، گذران زندگی را آسان نمی ساخت و به همین علّت بود که سیّد حسین نیز با قناعت و صرفه جویی و رعایت حال پدر و خانواده می کوشید با هزینه کمتر تحصیلاتش را ادامه دهد تا فشاری بر پدرش نباشد.
سیّد حسین در سال 1351 وارد شهر مشهد مقدّس شد. او در آن زمان شانزده سال بیشتر نداشت و برای ادامه تحصیلات دینی به حوزه علمیه خیرات خان رفت.
حوزه علمیه خیرات خان برای سیّد حسین فقط محل درس و بحث نبود، بلکه محل زندگی طلبگی او را نیز تشکیل می داد. سیّد حسین با کسب شهریه اندک طلبگی زندگی ساده خود را مانند دیگر طلّاب می گذراند. در کنار مطالعه و درس و بحث، برای سلامتی و پرورش جسم، به ورزش نیز می پرداخت. معلمین و مدرّسین سیّد حسین در تربت حیدریه و مشهد مقدّس، او را دوست داشتند و از فراگیری و تلاش علمی وی خشنود بودند. اما مطالعات سیّد حسین به دروس حوزوی محدود نمی شد. او به محیط پیرامون خود توجه داشت و هم چنانکه سالهای جوانی را پشت سر می گذاشت، توجه و تفکّرش نسبت به وضع جامعه و زندگی مردم و شرایط اداره مملکت بیشتر می شد . وی با مطالعه کتب تاریخی، مذهبی و سیاسی، علاقه بیشتری برای کمک به تغییر وضع جامعه پیدا می کرد.
سیّد حسین در اوایل جوانی و در هفتم دی ماه سال 1353 ازدواج کرد. ثمره این ازدواج تولد دو فرزند دختر به نام سمیه و فائزه بود که کانون خانواده سیّد حسین را گرمتر ساخت.
دوری رژیم سلطنتی پهلوی از احکام و ارزشهای دینی و آگاهی سیّد حسین از مسایل اجتماعی و سیاسی و نظرات روحانیون مبارز و جریانات کشور ، او را به مشارکت در فعّالیت های انقلابی و سیاسی وا می داشت. این دوران با خیزش مردم انقلابی به رهبری امام خمینی (ره) همراه شد. سیّد حسین نیز با پشتوانه علمی و حوزوی به صف مبارزه فرهنگی و سیاسی با رژیم پهلوی پیوست.
سید حسین در سال 1356 همزمان با آغاز قیام اسلامی مردم ایران راهی حوزه علمیه قم شد و ضمن ادامه تحصیل در مدارج بالاتر و با آشکار شدن مبارزه و آغاز تظاهرات مردمی، فعالیت های انقلابی خود را گسترش داد.
مردم شهر تربت حیدریه نیز به فرمان امام خمینی (ره) همچو سایر مردم ایران با راه اندازی تظاهرات و انجام راهپیمایی های گسترده، انقلاب اسلامی را یاری می رساندند. سیّد حسین نیز در برپایی راهپیمایی ها و تظاهرات شهر خود تلاش فراوان داشت. او با کوشش شبانه روزی خود می کوشید نوارهای سخنرانی حضرت امام خمینی (ره) و اعلامیه های ایشان را در شهر تربت حیدریه و روستاهای اطراف به دست مردم برساند و با ایراد سخنرانی، اهداف انقلاب اسلامی و رهنمودهای حضرت امام (ره) را برای توده های مردم تشریح کند.
طوفان انقلاب اسلامی همه شهرهای ایران را در بر گرفته بود، همه مردم یکپارچه و یک صدا سرنگونی خاندان پهلوی و براندازی حکومت سلطنتی را فریاد می زدند تا حکومتی را بر پایه ارزشهای دینی، انقلابی و اسلامی بر اساس رهنمودهای رهبر و مرجع تقلید شان حضرت امام خمینی (ره) برپا سازند.
سیّد حسین نیز در این روزها با تمام توان به میدان آمده بود تا اینکه انقلاب اسلامی مردم ایران در روز بیست و دوم بهمن ماه سال 1357 به پیروزی رسید. در پی این پیروزی بود که دوران سازندگی کشور آغاز شد.
امام خمینی (ره) فرمان جهاد سازندگی را در روز 27 خرداد ماه سال 1358 صادر کرد تا مردم همه با هم به کمک محرومین و روستاییان بشتابند و خرابی های باقیمانده از رژیم پهلوی را بسازند. این فرمان همه دلسوزان و اقشار مختلف مردم را به روستاها و مناطق محروم سرازیر کرد.
سیّد حسین نیز با قلبی سرشار از عشق خدمت به محرومین و تبلیغ اسلامی به صف جوانانی پیوست که جهاد سازندگی را تشکیل می دادند و در اولین فرصت عازم مناطق محروم در غرب کشور شد. او دهلران را برای جهاد سازندگی انتخاب کرده بود.
او در اوایل مهر ماه سال 1359 به منطقه دهلران رفت و در این شهر و روستاهای اطراف آن در قالب فعّالیت های جهاد سازندگی و خدمت به محرومین و سازندگی کشور، فعّالیت های فرهنگی و تبلیغات دینی را نیز برای ایفای مسئولیت نمایندگی ولی فقیه دنبال می کرد.
منطقه دهلران مانند بسیاری از نقاط و شهرهای غرب کشور، بسیار زودتر از آغاز جنگ تحمیلی شاهد درگیری های مرزی و تجاوزات نیروهای بعثی بود. اما سیّد حسین با وجود در گیری های پراکنده نیروهای دشمن و در چنین شرایطی، فعالیت ها و خدمات خود را برای محرومین و روستاییان منطقه ادامه می داد.
با حمله هواپیماهای رژیم بعثی عراق در روز 31 شهریور سال 1359، و تجاوز ارتش عراق به شهرها و روستاهای مرزی در غرب و جنوب کشور، جنگی همه جانبه از سوی رژیم عراق علیه انقلاب اسلامی نوپای ایران آغاز شد.
سیّد حسین در دهلران در خط مقدم میدان نبرد و رویا رویی با دشمن متجاوز قرار گرفت و این شرایط، جهاد سازندگی او برای خدمت به محرومین و روستاییان را به جهادی دیگر برای مقابله و دفاع در برابر دشمن تکامل بخشید.
روزهای اولیه جنگ، منطقه از آوارگان جنگی که از روستا های اطراف آواره شده بودند، آکنده بود. جهاد سازندگی خدمت به آوارگان جنگ تحمیلی و دفاع و جهاد با دشمن را نیز بر فعالیت های سازندگی اش افزود. کمک رسانی غذایی به مردم، اسکان آوارگان، رسیدگی درمانی به مجروحین و مصدومان و کمک به نقل و انتقال جنگ زدگان و تأمین شرایط زندگی آنها از جمله فعالیت هایی بود که جهاد سازندگی منطقه انجام می داد.
سیّد حسین با مسئولیتی که در منطقه احساس می کرد، بر تلاش و همّت خود افزوده بود و بی توجه به آتش دشمن و خطراتی که منطقه دهلران را در بر گرفته بود، به تمامی روستاها و شهرک های اطراف سرکشی می کرد.
هفته اول جنگ سپری شده بود. نیروهای دشمن بعثی روستاها و مناطق مرزی را یکی پس از دیگری پشت سر می گذاشتند. اما این تجاوز و پیشرفت دشمن نه تنها عقب نشینی نیروهای جهاد سازندگی و انقلابی را به دنبال نداشت، بلکه بر فعالیت و مقاومت آنها می افزود.
سیّد حسین اعلمی روحانی عاشق سازندگی و شهادت نیز پیشقراول مقاومت و دفاع از انقلاب اسلامی، محکم و پا برجا ، جبهه نبرد حق علیه باطل را پشتیبانی می کرد. او در یکی از روزهای اوایل جنگ در منطقه دهلران به تلاش و جهاد مشغول بود اما آن روز برای سید حسین اعلمی روز رفتن بود. رفتنی که بازگشتی در پی نداشت. آن روز بر همکاران سیّد حسین خیلی سخت گذشت. چرا که پس از رفتن سیّد حسین، دیگر او بازنگشت و از او خبری نیز نیامد. چشم منتظر دوستانش از آن روز هیچ گاه به بازگشت وی روشن نشد. اما راهی که سیّد پیش رو داشت، روشن تر و سفید تر از راه بازگشت به تاریکی و سیاهی زندگی دنیا بود.
خانواده سیّد حسین نیز مانند همکاران و دوستانش پس از شنیدن این خبر از همکاران جهاد سازندگی دهلران در هفتم مهر ماه سال 1359، هنوز دل در گرو بازگشت وی و چشم انتظار به دیدارش دارند.
دهلران با یورش دلاورانه جوانان غیور و سلحشوران مؤمن از وجود نیروهای دشمن پاک شد ولی دهلران نام و یاد شهید جاویدالاثر سیّد حسین اعلمی را در کنار نام دیگر شهدای گرانقدر انقلاب اسلامی در گنجینه سینه خود برای همیشه تاریخ به امانت گرفت.