خواهرای خوبم؛ حجاب، حجاب، حجاب!
بسم الله الرحمن الرحیم
یا علی اکبر لیلا؛
عشقت میان سینه من پا گرفته
شکر خدا که چشم تو ما را گرفته
دریاب دل ها را تو با گوشه نگاهی
حالا که کار عاشقی بالاگرفته
عمریست آقاجان دلم از دست رفته
پایین پای مرقدت ماوا گرفته
گیسو کمند خوش قد و بالای ارباب
شش گوشه هم با نور تو معنا گرفته
از کودکی آواره ی روی تو هستم
دست دلم را حضرت زهرا گرفته
مانند جدت رحمه اللعالمینی
حیف است دست خالی من را نبینی
امروز سه شنبه 5 اسفند 1393 مصادف با سالروز ولادت بانوی دمشق، عقیله بن هاشم، زینب کبری (س) دست به قلم شدم تا سیاه مشقی به نام وصیت نامه بنویسم.
خدایا!
خدای من؛ خدای خوب و مهربانم، خیلی خیلی قشنگ تر و زیباتر از اون چیزی هستی که من با این سطح پایین معرفت و شناخت که اصلا نداشه محسوب می شکه فکر می کنم.
روسیاهم؛ رو سیاهم که با 25 سال سن نتونستم توی رابطه ی عبد و معبودی اون جوری که باید و شاید وظیفه ی عبد رو به نحو شایسته و بایسته انجام بدم.
ازت ممنونم، ممنونم که من رو انسان آفریدی؛ انسانی مثلا مسلمان و لایق شکر، فراوان تر محب امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع)
ممنونم که دوران حیاتم رو تو این بازه ی زمانی قرار دادی و هم توفیقات و افتخارت خیلی خیلی زیادی. نمونه اش حب شه زاده علی اکبر (ع) عنایت کردی.
الهی، انت رب الجلیل و انا عبداک الذلیل...
خدایا من رو بپذیر.
بر همگان واضح و مبرهن است که وقتی شما مادر، پدر و خواهران عزیزم این دست نوشته را می خوانید، من دیگر در بین شما نیستم. می خواهم کمی راحتتر و خودمانی تر بدون استرس و رودربایستی باهاتون صحبت کنم.
اول از همه شما پدر مهربونم؛
بابا، انصافا به حالت غبطه می خورم. همیشه شما ازم جلوتر بودی، پدری رو در حقم تموم کردی و نشون دادی بهترین بابای دنیا هستی، دوستت دارم پدر.
خدا می دونه لذت بخشتر از زمانی که دستت رو می بوسیدم و صورتم رو می بوسیدی، تو عمرم نداشتم. و هیچ موقع از خودم بی نهایت متنفر نمی شدم، والا وقتایی که دلت رو به درد می آوردم...
منو ببخش بابا
مامان، مامان، مامان...
همین الانش چقدر دلم برات تنگ شده! خدا می دونه خیلی دوستت دارم. بیشتر از اون چیزی که فکر می کنی! قدرت رو ندونستم، حیف. تو دلم هزار تا حرف هست که تو این چند جمله و چند ورق جا نمی شن و اون حس و حالش رو هم نمی تونم با قلم برات توصیف کنم.
مامان، زیباترین موجود عمرم، قشنگ ترین کلمه ی عمرم، عشقم، نفسم، همه وجودم دوستت دارم.
و اما...
روضه گوش دادم، مامام شما لباس مشکی تنم کردی و بردیم ممجلس عزاداری، مدیونتم، پدر شما لقمه ی حلال گذاشتی دهنم، ممنونتم.
روضه لب تشنه، روضه بدن اربا اربا، روضه وداع. روضه گودال! روضه در! روضه پهلو! روضه سربریده! همیشه آرزو داشتم این روضه ها همه به سرم بیان! خدا کنه! یعنی می شه؟
رسیدن به سن 30 سال بعد از آقا علی اکبر (س) برام ننگه!
تن و بدن سالم داشتن بعد از آقا علی اکبر (س) اصلا نمی تونم تصور کنم!
فرق سالم رو بعد از آقا علی اکبر (س) نمی خوام!
چقدر خوب می شه سر تو بدنم نداشته باشم. چقدر جالب و رویایی و زیباست وقتی ارباب می آیند بالا سرم، تن تکه تکه ام براشون آشنا باشه و با دیدن شباهت های تو بدن من و شه زاده علی اکبر (س9 یک کمی از اون غم و غصه بدن اربا اربا تسلی پیدا کند!
خدایا، نگذار آرزو به دل بمیرم.
پدر و مادرم و خواهران گلم، صبر کنید ،صبر، صبر، صبر!
خواهرای خوبم؛ حجاب، حجاب، حجاب!
مامان، دوستت دارم.
بابا، دوستت دارم.
بابا، مامان، سرتون رو جلوی ارباب و بی بی لیلا بالا بگیرین.
هزار تا مثل من، که کل دنیا فدای یک نگاه ارباب به گل روی آقا علی اکبر (س)
این جوری تازه یک مقدار شبیه اهل بیت (س) شدید همتون.
براتون از خدا اجر جزیل و صبر جمیل می خوام.
یا علی اکبر (س).
سلام من رو به همه ی آشنا و در و همسایه برسونید.
سه شنبه 5 اسفند 1393
مهدی صابری
نبع: لبیک یا زینب/وصیت نامه پنجاه شهید
مدافع حرم/عباس مرعشی/1395