نگاهی به زندگینامه شهید حسین میرزائی زینالی
نوید شاهد: تابستان سال 1349 روزهای آخرش را می گذراند. در شهر ارومیه در خانواده میرزایی زینالی، روز 29 شهریور، نهمین فرزند « محمد » تولد یافت و به اعضای خانواده پر جمعیت میرزائی زینالی پیوست.
محمدو همسرش « صدیقه طلوعی» نام فرزندشان را «حسین»گذاشتند. نامی که عشق و اردات آنها را به حضرت ابا عبداله الحسین (ع) نشان می داد و آینده فرزند نو رسیده شان را معنی می بخشید.
حسین دوران کودکی را در شهر ارومیه و در کنار چهار خواهر و چهار برادرش گذراند. نزدیک وقت مدرسه که شد، خانواده میرزائی زینالی به تهران نقل مکان کرده و در یکی از محلات جنوبی شهر تهران مستأجر شدند. به همین علت حسین تحصیلات دوره ابتدایی را در تهران و در دبستان بهارگذراند.
گرچه زندگی خانواده میرزائی زینالی به سختی و با تنگدستی می گذشت اما حسین تحصیل را حتی با کفش های پاره ای که او را برای رفتن به مدرسه یاری نمی کرد، ادامه داد.
حسین دوره تحصیلی راهنمایی را در محله مهر آباد جنوبی آغاز کرد. آن سال همزمان با شروع انقلاب اسلامی در ایران بود. اواخر سال 1356 نهضت حضرت امام خمینی (ره) شروع شد و پس از قم و تبریز، شهر تهران هم قیام کرد. حسین در آن دوره نوجوانی بیش نبود اما با شروع تظاهرات و راهپیمایی های مردم، به راهپیمایی مردم پیوست و با دادن شعار و سر دادن تکبیر بر پشت بام خانه و شرکت در تظاهرات در روزهای پایانی انقلاب اسلامی، تجربه گران بهای مبارزه و پیروزی را در نوجوانی به دست آورد. او در روزهای در گیری خیابانی، ساختن کوکتل مولوتف را یاد گرفت و در یکی از روزها که آن را در کنارش حمل می کرد، به دلیل آتش گرفتن، بخشی از قسمت راست بدنش سوخت و در بیمارستان هزار تخت خوابی که بعداً به نام امام خمینی (ره) نام گذاری شد، بستری گردید.
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، مدارس که به تعطیلی کشیده شده بود، بازگشایی شد، حسین هم درس و تحصیل را ادامه داد و تحصیلات دوره راهنمایی را به پایان برد.
حسین که درآن زمان همراه خانواده به خیابان شهید بهشتی نقل مکان کرده بودند، تحصیلات دبیرستانی را در مدرسه حرّ ادامه داد. او در این دوره عضو انجمن اسلامی دبیرستان بود و اوقات فراغت از درس را به ورزش رزمی مشغول می شد.
زمانی که جنگ تحمیلی در سال 1359 آغاز شد،حسین مشغول تحصیل بود. او در آن روزها خبرهای جنگ را دنبال می کرد. شهادت جوانانی که داوطلبانه برای دفاع مقدس در برابر دشمن به مناطق عملیاتی رفته بودند، او را برمی انگیخت تا کاری کند. اما سن و سال او اجازه حضور در جبهه را نمی داد.
حسین سال چهارم در رشته اقتصاد را در دبیرستان حرّ می گذراند که به هر ترتیب خود را آماده حضور در جبهه های جنگ کرد. او هفده سال بیشتر نداشت اما اراده اش برای نبرد با دشمن بیش از آن بود که عمر بیشتری را بدون حضور در کنار رزمندگان دلاور بگذراند. او پس از یک دوره آموزشی در تاریخ 23/ 5/ 62 راهی مناطق عملیاتی نبرد شد.
از روزی که حسین به جبهه رفت، دل در گرو دفاع مقدس گذاشت و در هر فرصت که به دست می آمد، راهی مناطق عملیاتی می شد. هر بار شوق او برای رفتن از گذشته بیشتر می شد و این حضور مکرر و مستمر در جبهه، نزدیک به دو سال از دوره جوانی او را در بر گرفت.
حسین با رشادت و دلاوری در مناطق عملیاتی مختلف حضور داشت. او داوطلبانه در غرب و جنوب کشور در مناطق بوکان، پنجوین عراق، قصر شیرین، شلمچه، مهران و دیگر مناطق شرکت جست. و در عملیات مختلف مانند والفجر مقدماتی – والفجر 4 و کربلای پنج، بی باکانه در برابر دشمن جهاد کرد.
با پایان یافتن جنگ و پس از پذیرش قطع نامه 598، زمانی که عملیات مرصاد با مشارکت گسترده مردم علیه گروه منافقین شکل گرفت، حسین نیز به حضورش در نبرد با دشمن ادامه داد. او که در جبهه فرماندهی مقر سیدالشهدا در منطقه مریوان تجربه کرده بود، با تجربه کافی و شناخت منطقه، حضورش را درعملیات مختلف برای پاک سازی منطقه از وجود عوامل دشمن ادامه داد.
حسین در دوران جنگ تحمیلی، در ستاد تعزیرات حکومتی و استانداری تهران کار می کرد تا به تأمین مخارج خود پرداخته و خانواده اش را در تأمین هزینه های زندگی کمک کند. پس از پایان جنگ بود که حسین در اسفند ماه سال 1368 به عنوان محقق، به صورت قراردادی به استخدام شرکت سهامی شیلات ایران که به وزارت جهاد سازندگی وابسته بود، در آمد. او کارش را در هسته گزینش به عنوان محقق شروع کرد. حسین که فردی خوش اخلاق و مردم دار بود، به زودی جایش را در بین همکاران باز کرد. مهر و محبت حسین به دلیل جوانمردی و مردم داری اش در دل هر کس می افتاد. او علاوه بر این که در خانواده فرزندی دلسوز و مهربان نسبت به پدر ومادر و برادران و خواهرانش بود، در بیرون از خانه نیز دستگیر مردم بود. او رسیدگی به خانواده شهیدان را وظیفه خود می دانست و به آنها در حد توان رسیدگی می کرد.
گرچه جنگ در سال 1367 به ظاهر پایان یافته بود اما تحرکات عوامل دشمن، ادامه جهاد در راه خدا را برای حسین فراهم ساخت.
سوم تیر ماه سال 1369 بود که حسین در جنگل های غرب کشور در منطقه الواتان در نزدیکی سردشت کردستان به نبرد با نیروهای ضد انقلاب درگروه منافقین پرداخت. در هنگام محاصره دشمن، درگیری حسین به همراه تعدادی از همرزمانش با نیروهای گروه منافقین شدت گرفت. آنها دلاورانه جنگیدند، اما شرایط محاصره، راهی را جز مقاومت و رشادت پیش روی آنها نمی گشود.
حسین و دوستانش دلاورانه جهاد با دشمن را ادامه دادند تا اینکه گلوله های دشمن، سینه، قلب و پای او را آماج خود ساخت و او در کنار همرزمان دیگرش به شهادت رسید.
خبر شهادت حسین تلفنی به اطلاع خانواده رسید. پیکر خونین وی روز هفتم تیر ماه سال 1369 با افتخار و سربلندی به سوی بهشت زهرا تشییع و در ابتدای قطعه 40، درکنار شهدای دفاع مقدس به خاک سپرده شد.
شهید « حسین میرزائی زینالی» با تنی خسته و خونین، پس از سه سال نبرد و جهاد در اه خدا در جوار شهیدان انقلاب اسلامی جای گرفت اما روح بلند او در عرش برین به میهمانی حضرت حق حضور یافت و نام و یادش در دفتر حماسه و ایثار دفاع مقدس ماندگار شد.