چهارشنبه, ۰۱ آذر ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۴۹
آنچه می خوانید گفتگویی کوتاه با پدر شهیدان زین الدین برگرفته از کتاب یادها و یادگارهای شهید مهدی زین الدین است.
مهدي مرگ را به چشم خود ديده بود

نوید شاهد: از كودكي مهدي و مجيد برايمان بگوييد :

مهدي و مجيد از كودكي شجاع بودند و ترس هيچوقت بر اين ها غلبه نمي كرد و اين نترس بودن خور سرچشمه تمام فعاليتهاي آنان بود ، قبل از اين كه طعم سياست و مبارزه را بچشند ، كودك خردسالي بودند ، پشت ماشين مي نشستند ، من يك ماشين آريا داشتم ، برده بودن تعليمشان داده بودند ، مهدي يك تشك مي گذاشت زير پايش كه سرش بيايد بالاتر تا جلويش را ببيند و رانندگي كند . مي خواهم بگويم شجاعت و زرنگي اشان اين جور بود . اين شجاعت بعدا شكل گرفت . با علايم مذهبي و حالت مذهبي كه داشت ، خيلي به قر آن و قرائت قرآن، تعليم و تفسير آن و جلسات مذهبي ، دعاي ندبه ، كميل و غيره از همان كودكي علاقه داشت ، با مشورت ما و يا با صلاح ديد خودش هر كجا يك جلسه اي مي ديد (قرآن ) شركت مي كرد . جلسات يوميه اي در خرم‌اباد داشت و دو تن از آقايان (علماء) عزيز بودند كه بچه ها را تعليم مي دادند . ايشان هم در آن جلسات شركت مي كرد . فعاليتهاي سياسي از زماني شروع شد كه حضرت آيت الله مدني به خرم‌اباد تشريف آوردند، و ايشان عشق و علاقه عجيبي به آيت الله داشت و بديت طريق جذب آيت الله مدني شد ، پاي تمام سخنرانيهاي و حتي در منزل ايشان هر موقع فراغتي داشت ، خدمت ايشان بود و در آن جا شكل سياست و مبارزه را آموخت .

فعاليت هاي ايشان در رژيم شاه چگونه بود ؟

فعاليتهاي ایشان درباره رژيم اين بود كه ما عكس اعلاميه، كتاب و جزوه اي كه بدست مي اورديم . از طريق دوستان و همكاران ، اينها ماهرانه در سطح شهر پخش مي كرد .

در ايامي كه من در زندان بودم باز مهدي از اين كار دوري نكرده بود . باز آن نطق هايي كه قبلا تهيه كرده بوديم را هم پخش كرد . روز پنجم فروردين سال 57 از طرف شهرباني ما را دستگير كردند. حدود 20 نفر مسلح خانه مان را محاصره كردند ، در محاصره خانه مهدي مغازه را از چيز هايي كه مي دانست نبايد باشد تخليه كرده بود . خيلی شجاعانه اين ها را در خيابان به طور عادي گذاشته بود به طوري كه مامورين فكر كرده بودند اينها زباله هستند و بعد مغازه را گشتند و به منزل آمدند .

بعد از انقلاب چه شد ؟

انقلاب پيروز شد ، جهاد تشكيل شد .ايشان داوطلبانه با اجازه اي كه از من گرفت چند ماهي به جهادرفت و عضو جهاد شد .

برادران جهاد بهتر مي دانند كه در جهاد چه كار بايد كرد .سپاه تشكيل شد جزو اولين كساني بودكه داوطلبانه عضو سپاه شد و رفت و مصاحبه كرد . اين نكته را در رابطه با هوش و استعداد ايشان عرض مي كنم . برادري كه با ايشان مصاحبه كرده بودند و به من فرمودند كه من مات و مبهوت ازطرز فكر و استعداد اين جوابهایي كه به من دادشدم . افراد سپاه مي دانند كه آن جا چه سمت هاي داشت و چه كار مي كرد .

جنگ كردستان شروع شد . تا آنجايي كه دوستان و آشنايان و همكاران سپاهش گفتند داوطلبانه به كردستان رفت . آن اتوبوسي كه اين ها را برده بود فقط 4 يا 6 نفرشان برگشتند و بقيه به درجه رفيع شهادت نایل شدند ، خدا مي خواست كه اين چند نفر بيايند : خصوصا مهدي ؛ تا برود به جنگ ايران و عراق تا‌آن جايي كه ما ظاهر قضيه را ديديم ؛ باطنش را همرزمانش و هم سنگرانش مي دانند؛ سپاه مي داند ، خدا مي داند و بس .

از خاطراتش بگوييد

يك روزي من رفتم ايشان را ببينم . آن موقع مقرشان در سپاه دزفول بود . صبح بود وارد شدم . گفتم مهدي را مي خواهم . گفتند : شما با ايشان چه نسبتي داري ؟ گفتم پدرش هستم .

گفتند : جلسه دارند ، بايد صبر كنيد جلسه تمام شود ، ايستاديم تا از جلسه بيرون آمدند حدود سه دقيقه با من صحبت كرد و گفت بابا ببخشيد اجازه بدهيد من كار دارم و آن دوربين هاي مخصوص و چيز هايي را كه داشت برداشت و سوار يك ماشين شد و رفت . بعدش هم برادر محسن و ديگران از آن جمله بيرون آمدند كه من آنها را نمي شناختم . و رفتند . شايد ماهها بودكه فرمانده تيپ شده بود ، و اطلاع نداشتيم كه او سمتش در سپاه چه هست . خودش هم نمي گفت تا علم گير شد و ديگران به ما گفتند كه مهدي فرمانده لشكر علي بن ابطالب شده است . ويژگي كه داشت هيچ وقت نمي خواست خودش را نشان بدهد ؛ چون نظرش واقعا در كارهايش الله بود .

منبع: نرم افزار جامع سردار شهید مهدی زین الدین

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده