قهرمان خط شکن جبهه ها
نوید شاهد: شهید داوود گریوانی درسال 1344 در روستای علی گل، از توابع بجنورد، به دنیا آمد. پس از گذراندن دوره ی ابتدایی، در کشاورزی و دامداری به پدرش کمک می کرد. در سال 1360 به عضویت بسیج درآمد و بعد از آن به جبهه رفت. در عملیات رمضان مجروح شد.
سپس وارد واحد تخریب شد و پس از مدتی به عضویت واحد اطلاعات و عملیات
لشکر5 نصر درآمد. در چند عملیات، مسئول محور اطلاعات و فرمانده گردان غواصی بود.
در شب عملیات کربلای4 به شهادت رسید. خاطره ای از این شهید بزرگوار را از زبان محسن میرزایی همرزم شهید با هم مرور می کنیم.
در عملیات بدر، حدود 40 کیلومتر با قایق رفتیم تا به نزدیکی خط دشمن رسیدیم.
در فاصله چند کیلومتری خط، پیاده شدیم و با بلم تا 700 متری عراقی ها رفتیم. بعد از آن، با لباس غواصی شنا کردیم تا به سنگرهای عراقی رسیدیم. من در آن عملیات، تخریب چی بودم و باید سیم چین بزرگ و کوچک را، برای قطع کردن سیم های خاردار میدان موانع و مین، همراه خودم می بردم. وقتی به پای خاکریز رسیدیم، دو نفر عراقی داخل آب را نگاه می کردند. صورتشان سمت ما بود. دلهره ی عجیبی داشتم، پشت سرهم آیه ی «وجعلنا» را می خواندم، قلبم به تندی می زد، می ترسیدم ما را ببینند. داوود غواص اطلاعات بود و باید خط را می شکست، به آرامی گفت: تخریب چی، سیم خاردار را قطع کن.
یادم آمد سیم چین ها را، توی قایق جا گذاشته ام. با ناراحتی گفتم: سیم چین ها را نیاورده ام، ولی خودم روی سیم خاردار می خوابم، شما از روی من رد بشوید. هر چه اصرار کردم، داوود قبول نکرد. در همین موقع، عراقی ها صدای ما را شنیدند و به سمت ما تیراندازی کردند. با سرو صدای زیادی که نشان دهنده وحشت آن ها بود، می گفتند: عدو الایرانی! عدو الایرانی! با سرعت داخل سنگرشان رفتند تا بقیه را خبر کنند. داوود وقتی این شرایط را دید، با سرعتی عجیب، از سیم های خاردار عبور کرد و دنبال عراقی ها رفت.
یک نارنجک داخل سنگر انداخت. سنگر منهدم شد. بقیه عراقی ها متوجه شدند و شروع به تیراندازی کردند.
هنگام رد شدن از سیم های خاردار، همه لباس هایم پاره و پاهایم زخمی شده بود. از شدت سرما، انگشتانم توان کشیدن ضامن نارنجک را هم نداشت. داوود نارنجک ها را از ما می گرفت و پشت سرهم، داخل سنگرها می انداخت.
سنگرها یکی یکی منفجر می شدند. آن شب داوود، به تنهایی، خط را شکست و بعد از آن، آنجا را پاکسازی کرد. شجاعت داوود باعث شد که تصمیم بگیرم بقیه ی عمرم را، در واحد اطلاعات عملیات بگذرانم.
منبع: چشمان فرمانده، خاطراتی از دلیرمردان شهید واحد اطلاعات عملیات یگان های
رزم خراسان