نگاهی به زندگی شهید علیرضا خلیلی شهانقی
خدایا تو را شکر می گزارم که در این دنیای فانی از بین همه تاریکی ها و زشتی های دنیوی، صراط مستقیم خود را بر این حقیر نمایان کردی. من که در همه مدت عمر بعد از هدایتم، به جز طلب عفو و رحمت تو کار دیگری نداشتم. لذا اینک دست به دعا بر می دارم که خدایا مرا نیز در زمره شهدای در راهت قرار بده.
« از وصیت نامه شهید»
اولین روز سال 1341، بهار برای خانواده خلیلی شهانقی عطر و بوی دیگری داشت.هدیه بهار برای حاج آقا بیوک خلیلی شهانقی و همسرش گوهر تاج خانم، آخرین فرزندشان علی رضا بود که پس از پنج فرزند پسر و دو فرزند دختر خداوند به آنها اهدا کرد.
خانواده پر جمعیت علی رضا در محلّه قدیمی تهران، محلّه امیریه ساکن بودند، محلّه ای که علی رضا کودکی خود را در کنار برادران و خواهرانش در آنجا گذراند.
علی رضا تحصیلات دوره ابتدایی را در مدرسه مدنی آغاز کرد. او دانش آموزی درس خوان و شاگردی مؤدب و متین بود و دوران دبستان را هر سال با موفقیت پشت سر گذاشت. تحصیل علی رضا برای دوره راهنمایی در مدرسه راهنمایی مهدی زاده ادامه یافت و سالهای تحصیلات دوره راهنمایی هم سال به سال همراه با رضایت معلّمان و اولیاء مدرسه به پایان رسید.
علی رضا در اوایل دوران جوانی همراه با خانواده از محلّه امیریه به محلّه هفت چنار و خیابان حسام السلطنه که بعداً به حسام الدین تغییر نام داد، نقل مکان کردند. تغییر محل زندگی علی رضا با آغاز تحصیلات دوره متوسطه وی همراه بود که برای ادامه تحصیل در دبیرستان رهنما ثبت نام شد.
آغاز تحصیلات متوسطه علی رضا با آغاز نهضت امام خمینی (ره) همراه شد. خبر کشتار مردم قم به دست ارتش شاهنشاهی در زمستان سال 1356 به سرعت در تهران و شهرهای دیگر پیچید و مدتی نگذشت که مردم تبریز نیز در مقابل رژیم شاهنشاهی به پا خاستند. آن سال برگزاری مراسم جشن در عید نوروز به پاس احترام به خون شهیدان در بین خانواده ها برگزار نشد. همه جا صحبت از اتفاقات کشور و قیام مردم در برابر رژیم سلطنتی پهلوی و نظام شاهنشاهی بود نام حضرت امام خمینی (ره) همه جا به صورت آشکار و پنهان شنیده می شد.
کم کم دیوارها از شعار مرگ بر شاه و درود بر امام خمینی (ره) پر شد. شهرهای ایران یکی پس از دیگری به پیروی از فرمایشات رهبر انقلاب اسلامی ، صحنه تظاهرات و راهپیمایی های با شکوه شد و در پی این خیزش عمومی مردم بود که با اراده الهی، شاه در 26 دی ماه 1357 از کشور گریخت و انقلاب اسلامی ایران در روز 22 بهمن ماه آن سال، با فداکاری مردم و ایثار خون شهیدان به پیروزی رسید.
علی رضا که پس از تعطیلی مدارس در تظاهرات و راهپیمایی ها شرکت داشت، همراه با دوستانش برای پیروزی انقلاب اسلامی می کوشید و با پیروزی انقلاب اسلامی، تجربه ای ماندگار و شیرین را در آغاز جوانی به دست آورد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی مدارس دوباره بازگشایی شد. علی رضا مشغول تحصیل شد و تحصیلاتش را در رشته علوم تجربی به پایان برد.
علی رضا به دلیل علاقه به مطالعه کتاب و به ویژه مطالعه قرآن و فراگیری تفسیر، دانش و معارف دینی خود را همزمان با تحصیل افزایش داد و می کوشید با انجام فعالیت های اجتماعی در محلّه و هیأت و مسجد و انجمن مدرسه، نقش خود را در حفظ و گسترش انقلاب اسلامی ایفا کند.
در روز 31 شهریور ماه سال 1359 که حدود یک و نیم سال از پیروزی انقلاب اسلامی می گذشت، رژیم بعثی عراق به قصد بر اندازی انقلاب اسلامی و با خیال تصرف یک هفته ای تهران، حملات تجاوز کارانه خود را از طریق مرزهای هوایی، زمینی و دریایی شروع کرد.
صدای انفجار بمب های هواپیماهای متجاوز عراقی، در روز آخر تابستان در تهران و چند شهر مهم کشور به گوش مردم رسید و سربازان عراقی پای تجاوز به میهن اسلامی گذاشتند. ساعاتی از این تجاوز نگذشته بود که سخنرانی حضرت امام خمینی (ره) آتش حماسه و مقاومت را متوجه دشمن متجاوز ساخت.
نهاد انقلابی جهاد سازندگی که در روز 27 خرداد ماه سال 1358 به فرمان رهبر انقلاب اسلامی برای آبادانی کشور و خدمت به محرومین و روستاییان تأسیس شده بود، باآغاز تهاجم نیروهای عراقی و در پی فرمان حضرت امام (ره) توان و امکانات خود را برای دفاع و نبرد با دشمن بسیج کرد.
نیروهای داوطلب جهاد سازندگی در کنار رزمندگان اسلام در قالب ستادهای پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد سازندگی در مرکز و همه استانها سازماندهی شدند. به تدریج صحنه جنگ که در روزهای اول آن با پیشروی و و حشی گری های دشمن همراه بود، با گذشت سال اول جنگ به نفع رزمندگان انقلاب اسلامی تغییر کرد و خبر پیروزی های نیروهای اسلام شادی را برای همه ملت به ارمغان آورد.
سال 1361 بود. علی رضا دوست داشت شرایط حضور وی در جبهه نیز فراهم شود و بتواند در جهاد سازندگی خدمت کند. این هدف توسط یکی از بستگان وی که در آن زمان در ستاد پشتیبانی جنگ جهاد سازندگی فعال بود، به دست آمد.
علی رضا برای خدمت به ستاد پشتیبانی و مهندسی رزمی جهاد سازندگی استان فارس پیوست و در بخش ماشین آلات کار خود را شروع کرد. او به دلیل جوانی و علاقه، خیلی زود کار روی ماشین های سنگین را فرا گرفت و رانندگی بولدوزر را آغاز کرد. محل استقرار آنها اهواز بود و برای انجام فعالیت ها و مأموریت های محّوله به منطقه کوت عبداله می رفت تا با همکاران ستاد پشتیبانی مأموریت های محوله را در زدن خاکریز و ساخت سنگر و سایر فعالیت های مهندسی و پشتیبانی انجام دهد.
یکی از همکاران و همرزمان علی رضا در ستاد پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد سازندگی درباره روزهای حضور وی در جبهه ها می گوید:
« اولین باری که علی رضا به جبهه آمد، با بنده بود. با توجه به نیاز منطقه به کارهای مهندسی، علی رضا وارد کارهای مهندسی شد و این در حالی بودکه چند ماهی بیشتر به عملیات خیبر نمانده بود و علی رضا با توجه به علاقه اش، رانندگی بلدوزر را در مدت کوتاهی به بهترین نحو یاد گرفت. با شروع عملیات خیبر در یکی از محورهای عملیاتی پاسگاه زید، بایستی با دیگر برادران جهاد فارس، خاکریزهای عملیاتی زده می شد و بعداً همین مسئولیت را علی رضا در احداث خاکریزهای مهم منطقه طلائیه تا کوشک و در عملیات خیبر بر عهده داشت. بعد از احداث این خاکریزها که تعداد زیادی از برادران مهندس جهاد فارس شهید و زخمی شده بودند، مأموریت کارهای مهندسی جزایر مجنون ( خیبر) را به جهاد فارس واگذار کردند و این در حالی بود که هنوز جزایر مجنون ( خیبر) بدون جاده بود و برادران از طریق قایق و پل به جزایر انتقال داده شدند و امام فرموده بودند که جزایر خیبر بایستی حفظ شود. حفظ جزایر بدون انجام کارهای مهندسی، با توجه به فشار بیش از حد توپخانه و بمباران ها و نیز بمباران های شیمیایی، میسر نبود. بچه های مهندسی با کمک رزمندگان بسیج، دستور امام را اجرا کردند و جزایر را تثبیت کردند. علی رضا چند بار تا مرز شهادت در این عملیات پیش رفت، ولی تقدیر نبود و او همچنان در امور مهندسی انجام وظیفه می کرد. علی رضا در حین عملیات به بدترین وجه مورد اصابت گازهای شیمیایی دشمن در جزیره شمالی قرار گرفت و برای معالجات مدتی از منطقه خارج شد»
علی پس از عملیات خیبر برای انجام دوره خدمت نظام وظیفه وارد سپاه پاسداران شد و در سپاه نیز به دلیل تجارب او در فعالیت های مهندسی رزمی، در واحد ماشین آلات و فعالیت های مهندسی مشغول و دوباره عازم مناطق عملیاتی شد.
یکی از دوستان علی رضا می گوید:
« در عملیات والفجر هشت بارها علی را در خطوط مقدم در زیر شدیدترین آتش های دشمن در منطقه کارخانه نمک مشغول فعالیت دیدم و این در حالی بود که بعضی افراد فکر می کردند که علی فقط کارش در مناطق پشت جبهه ( در اهواز و تهران) است. »
دوره سربازی علی رضا با خدمات او در جبهه های جنگ و افزایش تجارب و مهارتش در امور مهندسی و ماشین آلات، در سپاه پاسداران پایان یافت. خانواده به او چند بار پیشنهاد ازدواج و تشکیل خانواده دادند اما او نپذیرفت و پس از دوره سربازی دوباره به ستاد پشتیبانی و مهندسی رزمی جهاد سازندگی استان فارس پیوست.
روح علی رضا در شهر آرام نداشت. جبهه ها برای او همچو دانشگاهی، وی را در کسب معارف الهی و پاکی نفس می پروراند. زندگی علی رضا با جبهه و جهاد و مهندسی جنگ آمیخته بود. او که شاهد پر کشیدن و عروج بسیاری از دوستان و همرزمانش بود، از خداوند متعال توفیق ادامه راه آنها را طلب می کرد.
شروع دوباره فعالیت علی رضا در ستاد پشتیبانی و مهندسی جهاد سازندگی استان فارس همزمان با شروع عملیات کربلای پنج و هشت بود. او در آن زمان مسئولیت ماشین آلات مهندسی جهاد فارس را پذیرفته بود.
یکی از همرزمان و همکاران علی رضا درباره فعالیت وی در آن دوران می گوید:
« با توجه به اهمیت منطقه شلمچه برای دشمن، عملیات این منطقه خصوصیات خاصی داشت. دشمن تمام توان و هستی خود را به این منطقه آورده بود و با پیشروی گام به گام رزمندگان اسلام و برای تثبیت منطقه آزاد شده، باید خاکریز احداث می شد و مسئولیت زدن این خاکریز ها بر عهده برادران جهاد سازندگی بود و یکی از محورهایی که باید در آن فعالیت های مهندسی و ایجاد خاکریز انجام می شد، بر عهده جهاد سازندگی فارس گذاشته شده بود.
در ادامه و تکمیل عملیات کربلای پنج، عملیات کربلای هشت در منطقه شلمچه جریان داشت. علی رضا هم شبانه روز نمی شناخت او با مسئولیتی که بر عهده داشت و مأموریتی که به جهاد سازندگی فارس داده بودند، می کوشید تا زدن خاکریزها با موفقیت انجام شود تا مناطق آزاد شده، تثبیت شوند.
همرزمان علی رضا شرایط کار را در آن روزها و شب های شلمچه چنین توصیف می کنند:
« دشمن تمام منطقه را زیر شدیدترین آتش های توپ خانه و خمپاره قرار داده بود، برادران مهندسی جهاد سازندگی می بایستی منطقه آزاد شده را خاکریز بزنند و کار در زیر این آتش ها کار آسانی نیست، مگر برای آنهایی که دارای ایمانی قوی و شجاعتی فوق العاده باشند. »
علی رضا با توکل به خداوند و همراه با برادران جهاد سازندگی فارس، برای زدن خاکریزها در حال انجام مأموریت بودند، روز نوزدهم فروردین ماه سال 1366 و زیر آتش سنگین دشمن، جهاد و کوشش علی رضا با توانی دو چندان ادامه داشت. تعدادی از برادران جهاد سازندگی فارس که برای زدن خاکریزها در حال کار بودند، به دلیل آتش زیاد و سنگین دشمن به شهادت رسیدند و یا مجروح شدند. تعدادی از دستگاهها و ماشین آلات سنگین بر اثر اصابت مستقیم تیر و ترکش و انفجارها از کار افتادند و در این موقعیت حسّاس که منطقه احتیاج به دستگاههای سنگین و سالم داشت، علی رضا با توجه به مسئولیتی که داشت، این بار خودش بر بلدوزر سوار شد و خود را به محل خاکریز رساند. صدای انفجارها و برخورد تیرها و ترکش ها با صدای بلدوزر در هم آمیخته بود. علی رضا به سوی خاکریز رفت و در جایگاه راننده بولدوزر آن شب تا نزدیک صبح به جهاد خود ادامه داد.
سپیدی صبح پرده تاریک شب را می شکافت. گویا زمان طلوع خورشید زندگی جاودان برای علی رضا نیز فرا رسیده بود. ترکش های حاصل از انفجار به هر سو برخورد می کرد و جز توکل به حضرت احدیت و عزم شهادت رزمندگان و سنگر سازان بی سنگر جهاد سازندگی، پناهگاه امنی وجود نداشت. علی رضا در آخرین لحظات پایانی کارش روی بلدوزر بود که برخورد ترکشی بزرگ، گردن او را پاره کرد و خون گرمش، بدن پاک و خسته او را آرام ساخت.
علی رضا همان گونه که در حال رانندگی بلدوز بود، با جسمی آغشته به خون بر روی بلدوزر افتاد و روح پاکش روز بیستم فروردین ماه سال 1366 همزمان با طلوع فجر، به زندگی جاوید در کنار اولیاء خدا پرواز کرد.
علی رضا خلیلی شهانقی با سری بریده، و پیکیری خونین و در لباس جهاد و شهادت در روز 24 فروردین ماه سال 1366 در بهشت زهرا تهران، در قطعه 53، ردیف 20، شماره یک، با تشییع با شکوه به خاک سپرده شد.
همرزمان علی رضا در جهاد سازندگی فارس آن شب پس ازشهادت وی، بلدوزر را دوباره به حرکت انداخته و ایجاد خاکریز و انجام مأموریت های خود را پی گرفتند وخانواده خلیلی شهانقی نیز دو برادر دیگر علی رضا را تقدیم انقلاب اسلامی و جهاد با دشمن کرد.
علی رضا خلیلی شهانقی از میان همکاران و همرزمان جهاد سازندگی رفت، اما نام و یاد او همواره در قلب همرزمان و همسنگرانش و در تاریخ دلاوری ها و فداکاری های سنگر سازان بی سنگر جهاد سازندگی و تاریخ انقلاب اسلامی ماندگار شد.