مدیریت فرهنگی و اقتدار
با به وجود آمدن اجتماعات بشری و توسعه روابط انسا نها و دگرگونی نوع زندگی فردی و اجتماعی و همچنین ورود تکنولوژی به زندگی بصورت گسترده، پیچیدگی های خاصی در فرهنگ ایجاد شده که لزوم مدیریت آن را در سطح جوامع صد چندان می کند، البته مدیریت فرهنگ در هر جامعه و کشوری به اقتضای شرایط و ویژگی های بومی و سیاسی اقتصادی آن کشور متفاوت بوده و با مشکلاتی روبه روست.
جامعه ایرانی نیز، با توجه به گستره قومیت ها و اقلیم جغرافیایی، سبک زندگی و دایره فرهنگی متفاوت و البته مشترک مواجه است بنابراین در این جا مهارت مدیریت تنوع فرهنگی هم مورد نیاز است چون برای توسعه فرهنگی، نیاز است که مشترکات فرهنگی جامعه یا سازمان شناخته شده، براساس آنها الگوی مناسبی طراحی شود. امروزه مدیریت فرهنگ های گوناگون و ایجاد هم افزایی مثبت بین آنها نیازمند مهارت های مناسب در این زمینه است. یکی از قابلیت های مورد نیاز مدیران فرهنگی سازما نها و جامعه مدیریت تنوع فرهنگی است. تنوع فرهنگی نه تنها امری طبیعی است، بلکه به عنوان یک سرمایه بالقوه می توان از آن یاد کرد و دلیل آن تعامل و رشد فرهن گها توسط یکدیگر است و رهبران فرهنگی اثربخش، از راه ساختن شخصیت خود، قابلیت نفوذ در فرهنگ دیگران را کسب کرده و زمینه های به کارگیری آموزه های فرهنگی دیگران را فراهم می سازند.
با توجه به اینکه فرهنگ زیربنای هر کار بوده و شیوه زندگی مردم بدان وابسته است، مدیران فرهنگی سازمانی و جامعه بایستی قابلیت ایجاد فضای فرهنگی را داشته باشند. در فضاسازی فرهنگی می توان بسیاری از آموزه های فرهنگی را نهادینه کرد و به کار بست. یکی از عواملی که به ایجاد و ترویج فرهنگ کمک می کند، وجود فضای فرهنگی است. زمانی که مردم در فضای فرهنگی قرار گرفتند آن فضا اثرهای تشویقی داشته، یادگیری فرهنگی ب هصورت عادت درآمده و جزو ساختار کلی و شخصیت آنان می شود.
در واقع مدیریت فرهنگی یکی از ارکان اصلی پیشبرد اهداف جامعه در حوزه فرهنگ و هر آنچه در این محدوده قرار می گیرند محسوب می شود،در یک کلام،مدیریت فرهنگی بسیار فراتر از مدیریت فرهنگی در سازمان ها و بخش های فرهنگی به عنوان زیرمجموعه های آن جامعه است اما برای اجرا و كاربرد تفاوت ماهوی چندانی ندارند .
مدیریت فرهنگی در یک تعریف به معنای به کارگیری موثر و کارآمد،منابع مادی و انسانی در جهت رشد آگاهی ها،باورها، آداب و رسوم و هنر و اخلاق، شناخت قوانین و اجرای آن در سازمان های کوچک یا در کل جامعه است. در نگرشی دیگر، مدیریت فرهنگی معنای شناخت استعدادهای معنوی و سرمایه های فرهنگی و حفظ و نگهداری و رشد آنها را در بردارد که تبدیل هر یک از این تعاریف به یک کاربرد خاص به زیرساخت هایی نیاز دارد. بنابراین ورود و مدیریت بر هر حوزه فرهنگی بدون برنامه ریزی و سازماندهی ممكن نیست. مدیریت فرهنگی از این جهت هم حائز اهمیت است كه فرهنگ در حیات مردم، ایجاد هویت ملی، نوآوری، كارآفرینی،سرمایه ، ف نآوری و غیره اهمیت بسیار دارد.
همه موارد مطرح شده وقتی از حالت بالقوه به بالفعل تبدیل خواهند شد كه در باورها و ارزش های یك جامعه ریشه و حضور داشته باشند.
این نوع مدیریت باید با تکیه به ارزش ها در راستای اعتلای فرهنگ جامعه حرکت و با فراهم کردن شرایط لازم، اهداف مورد نظر را محقق کند زیرا تحقق اهداف فرهنگی تاثیر قابل توجهی بر دیگر فعالیت ها خواهد داشت و در صورتی که قواعد و معیارهای این فرآیند نادیده گرفته شودتضمینی برای نتیجه بخش بودن آن وجود نخواهد داشت.
با توجه به موراد مطروحه بالا، یکی از ضروریات مدیریت فرهنگی نقش و كاركردهای فرهنگی در جامعه باز می گردد. فرهنگ در حقیقت راه و رسم و شیوه زندگی است و نقش آن برای یك جامعه، به مثابه روح برای جسم آدمی است. همچنان كه سامت روحی و روانی انسان نیازمند عنایت جدی و برنامه ریزی و به کارگیری فعالیت و اقدامات مناسب است، و هرگونه بی توجهی و غفلت از آن می تواند به حیاتِ فردی انسان اختلال وارد آورد و آن را در معرض خطر جدی قرار دهد، بی توجهی و عدم اهتمام
لازم به مقوله فعالیت های فرهنگی نیز صدمه ها و لطمه های جبران ناپذیر بر حیات یك ملت وارد می آورد و آن را در معرض فرسودگی و نابودی قرار می دهد اما اگر تمام زیرساخت ها به درستی فراهم وچیده شوند اقتدار فرهنگی نصیب ما خواهد شد اقتداری که در گرو پیگیری مجدانه مدیران عرصه فرهنگی کشور است چون مدیران فرهنگی می بایست دنبال کننده این اقتدار باشند و در این راه با دیدی مدبرانه توأم با نگاه دلسوزانه، همچنین با توجه به منابع و داشته های موجود اقدام کنند.
سردبیر
منبع: شاهد جوان /دی ماه 1396/ شماره 149