خاطرات فیلمبردار راهپیماییهای انقلاب
او علاوه بر فیلمبرداری صحنههای تظاهرات در مشهد، درستکردن کلیشه را در تخصص خود میداند و درباه فیلمبرداری صحنههای راهپیمایی گفت: دوربین من آماتوری بود و ویژگی فنی خاصی نداشت، فقط صداها را سر صحنه ضبط میکرد. ۴-۵ جلسه کلاسهای سینمای آزاد را رفته بودم و کار با دوربین دهچهارده Canon را تا حدی یاد گرفته بودم.
پشت بام هتلها مکان فیلمبرداری بود
وی درباره فیلمبرداری ازبالای جمعیت و به نمایش گذاشتن ابهت راهپیمایی گفت: گاهی قبل از رسیدن جمعیت، با هزار التماس و خواهش میرفتم روی پشتبام یکی از هتلهای خیابان تهران و از آن بالا از مردم فیلم میگرفتم، از زن و مردهایی که میآمدند و تمام خیابان را پر میکردند، از پلاکاردهای مردم، پرچمهای هیئتها، از روحانیونی که همیشه جلوی راهپیماییها حرکت میکردند، مانند آیتالله نوقانی، آیتالله مرعشی، آیتالله مروارید و.... بعد از ساختمان هتل پایین میآمدم و میرفتم از زاویه دیگری فیلم میگرفتم. حالت ثابتی در تظاهرات نداشتم و عموماً برای اینکه از نزدیک به تظاهرات مسلط باشم، روی ماشین صوت میایستادم و فیلم میگرفتم.
نسیه فیلم میخریدم
وی درباره حسرت از صحنههایی که در آن زمان امکان ضبط نداشته، گفت: بسیاری از خانمها با بچههایشان میآمدند، بچهها را در بغل یا روی دوششان میگرفتند و یک مسیر طولانی را راهپیمایی میکردند. حیفم میآمد که از این صحنهها فیلم نگیرم، دختر بچهای را میدیدم که دست مادرش را گرفته و با سیل جمعیت دارد میآید یا زن معلولی که با ویلچر و با چه مشکلاتی به تظاهرات آمده بود. از این صحنهها در راهپیماییها زیاد بود و خیلی از آنها را هم نتوانستم بگیرم، چون فیلمهایم تمام میشد و دیگر میماندم. قیمت هر کاست فیلم سهونیمدقیقهای، نود و پنج تا صد تومان بود. من خیلی که پولم را جمع میکردم، فوقش میتوانستم سه یا چهار کاست فیلم بخرم که همان هم برایم سنگین بود و حتی گاهی وقتها پول همین را هم نداشتم، میرفتم عکاسی نزدیک مغازهمان، نصف پول چهار تا فیلم را میدادم و میگفتم بقیهاش را بعداً برایت میآورم. وقتی هم که میخواستم از صحنهای فیلم بگیرم، آنقدر با احتیاط آن را انتخاب میکردم که حتماً جدید و بهدردبخور باشد.
امکان فیلمبرداری با شعارهای خوشایند ارتش
خالقی درباره فیلمبرداری از سربازان در راهپیمایی گفت: ما همینطور که از جلوی سربازها رد میشدیم، به نفع آنها شعارهای قشنگی میدادیم که «ارتش برادر ماست، خمینی رهبر ماست» یا «ارتشیها، خمینی، سلامتان رسانده» این شعارها باعث میشد سربازها احساس کنند که امامخمینی دوستشان دارد که واقعاً هم همین بود. دیدم صحنه جالبی شده است، دوربینم را که ناطق هم بود با احتیاط از توی کیفش درآوردم و از لای جمعیت، از پشت شانههای بچههای جلویی، جوری که سربازها آن را نبینند، از سربازهای روی تانکها فیلمبرداری کردم. آن صحنه را خیلی با ترسولرز گرفتم و سریع هم دوربین را جمع کردم، چون اگر سربازها آن را میدیدند یک کتک حسابی همانجا مرا میزدند و دوربین را هم از دستم میگرفتند. در کل روحیاتم طوری بود که بهدنبال صحنههای ناب برای فیلمبرداری میگشتم، مثلاً وقتی میشنیدم که توی درگیریها چند نفر شهید شدهاند، همان شب خودم را میرساندم سردخانه تا از جنازههای شهدا فیلم بگیرم. من از هر دو دوربینی که داشتم استفاده میکردم.
- وی ادامه داد: جاهای حساسی که نیاز بود حتماً صدا را سر صحنه بگیرم، با دوربین خودم فیلم میگرفتم، زمانهایی هم که موقعیت خوب بود و وقت کافی داشتم، مثل راهپیماییهای بزرگی که راه میافتاد، دوربین دهچهارده Canon را میبردم تا بعضی از صحنههایش را دیزالو کنم، یعنی یک صحنه را روی صحنه دیگر بیاورم و کارهای فنی بیشتری با آن انجام دهم. البته فیلمبرداری، بخش جنبی کارم بود و خیلی نمیشد روی آن حساب کرد؛ بنابراین گزارش، کتاب «انقلاب رنگ ها» روایتگر خاطرات شفاهی «علیرضا خالقی» هنرمند انقلابی مشهد، به همت واحد شفاهی دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی به چاپ رسید.