نگاهی به زندگینامه شهید سلیمان مشکانی
اين شهيد سرافراز ميهن، سرانجام در منطقه چم هندي، بر اثر اصابت ترکش به بدنش به درجه رفيع شهادت نائل آمد و در گلزار شهداي نوبندگان به خاک سپرده شد.
ـــــــ « وصیت نامه شهید » ـــــــ
بسم رب الشهدا و الصالحين
انا لله و انا اليه راجعون
به نام خدايى كه جز به فزونى بخشش او اميدوار نيستم، به نام خدايى كه عالم به تسبيح و ستايش او پيشانى به سجده عشق نهاده است، با سلام و درود بر يگانه منجى عالم بشريت، خاتم الاوصياء صاحب الزمان روحى و ارواح العالمين له الفداء، آن كه قلب هاى شكسته بدو توسل مى جويند، او كه هنگام پرپر شدن گلى از گلزار خمينى دامانش را مى گشايد و آن دست يافته به عزت ابدى را به نزد پروردگارش روانه مي كند، شكر خداوند تبارك و تعالى را كه توفيقى نصيب فرمود و مرا از زمره نيكان و شيفتگانش قرار داد و در مأموريت مهدى صاحب الزمان (عج الله فرجه) به عنوان معينى مرا پذيرفت.
اكنون كه دست بر قلم برده ام و به نوشتن اولين و آخرين يادگار خود اقدام مي كنم مي دانم كه ممكن است ديگر در دنيا نباشم با وجود اين كه مي دانم اين دنيا دوست داشتنى و زيباست اما اين مطلب را تا كنون دريافته ام كه زيبايى دنيا همچون سرابى است فريبنده و آخرت زيباتر، گرچه اين دنيا زيباست اما بى جهت نيست اشك هاى شوق، همچون باران بهارى از ديدگانم روان است و اين دعاها در لبانم زمزمه مي شود كه اللهم ارزقنى توفيق الشهاده فى سبيلك؛ خداوند شهادت در راه خودت كه مختص خاصان درگاهت است به من عطا فرما. خداوندا! گناهانم را كه همانند دوده قلبم را سياه كرده بر من ببخشا.
هر چند من لياقت نوشتن وصيت نامه حضرت على (علیه السلام) را ندارم ولى مي خواهم كه وصيت نامه من از وصيت نامه حضرت على (علیه السلام) الهام گرفته باشد حضرت على (علیه السلام) مي فرمايد: با كافران بجنگيد و هرگز نگذاريد كافران بر شما غلبه كنند، اول با زبان، دوم با عمل و جنگ. ما هم اول با زبان گفتيم و بعد با سلاح ايمان و بعد با اسلحه ظاهرى مى جنگيم و در راه خدا و اسلام همچون حضرت على (علیه السلام) و تمام پيامبران و امامان شهادت افتخار ماست.
سلام بر رزمندگان اسلام كه در جبهه جنگ مي كنند و تو اى خانواده محترم، اگر روزى توفيق ديدن امام را پيدا كرديد به ايشان بگوييد كه سربازى داشتى كه آرزوى ديدنت را داشت اما گناهانش باعث شد كه نتواند شما را زيارت كند و از ايشان بخواهيد كه برايم دعا كنند، دعا كنند كه خداوند گناهانم را ببخشايد.
و شما اى پدر و مادر مهربانم! اى سرورانم! اى پدر دلشكسته ام! و اى مادر داغدارم! تنها خواهش بنده اين است كه زحمات شبانه روزى خود، در حق حقير را حلال كنيد و من از زحمات شما قدردانى مي كنم بعد از من حامى مريم، برادر از جان بهترم، آن نور چشم، آن يگانه دردانه ام، آن هستى زندگيم، احمد مى باشد. با تمام مشكلات و ناراحتي ها براي شما همگى برادرانم، خواهرانم طلب معذرت خواهى مي كنم. اگر در اين مدت عمر كوتاهم بدى از من سر زده است خواهان حلاليت هستم. خداوند به همگى شما اجر عنايت فرمايد.
و سلام برتو اى همسر عزيزم! و سلام بر تو اى فرزند مهربانم! اى هستى زندگيم. هر وقت كه مي خواهم نامه اى را به فرزندم بنويسم قلمم مى شكند و زبان گوياى گفتن نامه را ندارد تا سخن بيان كند. چون در اين مدت كوتاه عمرم هيچ كار نيكى كه بگويم انجام وظيفه كرده ام از من نديده ايد و در برابر شما شرمنده ام. مي توانم در اين جا به خودم اجازه بدهم و بگويم كه سرنوشت چنين بوده كه من در برابر شما خجالت زده باشم از اين كه شما را تنها مى گذارم. شما را به خداى رب العالمين مى سپارم.
پس ناراحت و اندوهگين هستم و از سوى ديگر خوشحال، و از همسر خوبم تقاضا دارم كه وقتي فرزندم را به دنيا آورد اگر پسر بود اسم او را مسعود بگذارد و اگر دختر بود رقيه. و از شما مي خواهم كه از فرزندم خوب مواظبت كنيد و سرپرست خوبى باشيد براى آنها و اميدوارم كه آنها قدر زحمات شما را بدانند و از طرف من از شما قدردانى به عمل آورند.
در پايان سخنم مي نويسم كه تمام بدهكارى كه بعد از من مى ماند پرداخت كنيد كه همه آنها را نوشته ام تا شما نيز در جريان باشيد. از خداوند متعال توفيق هرچه بيشتر شما را خواهانم.
والسلام
روز شنبه 1363/07/28
ساعت يك و سي دقيقه بعد از ظهر