«صیاد شهادت»
نوید شاهد در سالروز شهادت شهید سپهبد علی صیاد شیرازی، با مرور آنچه خانواده، دوستان و نزدیکان این شهید درباره او به «شاهد یاران» گفته اند، یادش را گرامی می دارد.
دکتر محسن رضایی:
به واسطه
برخورداری از آمادگی های کلاسیک نظامی و شناخت و درک صحیح از ارتش، توانست ضمن
فرماندهی خوب خود، تکیه گاه مستحکمی را در ساختار و وحدت نیروهای مسلح به وجود
آورد. بدین ترتیب نیروهای مسلح توانستند جنگ سختی را در کنار یکدیگر پشت سر
بگذارند. من خود شخصا شاهد پشتکار، فداکاری و بیدار ماندن های شبانه ایشان بودم.
سردار سرلشگر سید حسن فیروزآبادی:
مهمترین
حادثه از نظر من این بود که ایشان به عنوان فرمانده ارتش تلاش کرد با فرمانده سپاه
هماهنگ شود و متحدا طرح های نظامی مقابله با دشمن را اجرا کنند. این مهم ترین
دوران جنگ بود و در آن پیروزی هایی چون فتح المبین و بیت المقدس پیش آمدند و مناطق
وسیعی از شمال دزفول و بستان آزاد شدند.
سردار سرلشگر پاسدار دکتر سید یحیی رحیم صفوی:
تاثیرگذاری
این شهید والامقام در تشکیل «ارتش مکتبی» به حدی بود که به جرئت می توان گفت با
تکیه بر معنویت، فضیلت، تعهد و نگرش حزب اللهی، توانست ظرفیت های بالقوه ارتش را در
ابعاد مختلف رزمی، سازندگی، بالا ببرد و استعدادهای افسران جوان را شکوفا سازد و
این ظرفیت های بالقوه را به فعلیت درآورد.
امیر دریابان علی شمخانی:
تخصص
کافی در کنار تعهد انقلابی و اسلامی شهید از او فرمانده ای کم نظیر در میدان دفاع
از کشور ساخته بود، به طوری که در سال 1358 به دلیل ارائه طرح پاکسازی سنندج،
مریوان، بانه و سردشت از حضور ضدانقلاب و خارج شدن این شهرها از محاصره به سمت
فرماندهی عملیات شمال غرب کشور برگزیده شد.
امیرسرلشگر ستاد عطاالله صالحی:
رابطه
شهید صیاد با برادران سپاه در خنثی سازی عملیات های منافقین، فوق العاده بود.
نهایت این اثرگذاری، عملیات مرصاد بود. منافقین در این عملیات، همه هستی و نیستی
خود را گذاشته بودند که پیروز شوند. بخش مهمی از عملیات مرصاد را شهید صیاد با
بالگردها اداره کرد و عقبه آنها را نیز زد.
سردار سرلشکر پاسدار غلامعلی رشید:
شهید صیاد شیرازی با وحدت بین ارتش و سپاه همه را بسیج کرد و پیروزی و عزت را برای جبهه اسلام و مسلمین رقم زد. این به خاطر تفکر بسیجی گونه و اعتماد به نفس بالای او بود که توانست به موفقیت و پیروزی های متعدد در جنگ دست یابد.
امیر سرتیپ ستاد عبدالعلی پورشاسب:
توانایی مدیریت و فرماندهی ایشان بی نظیر بود. در همه جا قدرت هماهنگی بسیار خوبی داشت. در هرجا اختلافی بین ارتش و سپاه بود، به نحو احسن این اختلافات را حل می کرد. تقریبا اکثر بچه های ارتش و سپاه، ایشان را قبول داشتند.
سردار سرتیپ پاسدار علی فضلی:
ما در
سپاه به نبرد پارتیزانی معتقد بودیم و برادران ارتشی، معتقد به جنگ منظم و کلاسیک
بودند و قاعدتا نزدیک شدن این دو نگاه، آسان و ساده نبود، اما به همت بزرگوارانی
چون شهید صیاد شیرازی، این تلفیق و وحدت مبارک شکل گرفت و حاصل آن چندین عملیات
غرورآفرین و موفق بود.
مرحوم حجت الاسلام و المسلمین استاد علی دوانی:
بیشتر سخن او از جبهه و دفاع مقدس و توجه به وظائف سربازی اش بود. اگر سخن می گفت از اطاعت رهبری و انجام وضائفی بود که به عهده داشت. سرباز و به قول خودش «سرباز کوچک اسلام» بود. برای آن سردار دلاور بعد از انجام فرائض دینی و وظائفی که به عهده داشت، چیز از شرکت در جلسات دینی، درس اخلاقی که یکی از روحانیون تدریس می کرد و ارتباط با علما و خانواده شهدا و نماز جمعه و نماز جماعت بهتر نبود.
سردار دکتر حسین علائی:
تلاش می کرد
که سازمان موجود ارتش را به یک سازمان فعال که با فرهنگ اسلام انقلاب، تطابق داشته
باشد سوق دهد؛ به همین جهت از فکر ایجاد قرارگاه های مشترک عملیاتی با سپاه
پاسداران انقلاب اسلامی استقبال کرد. نام قرارگاه کربلا برای همکاری مشترک ارتش و
سپاه، انتخاب شد و صیاد شیرازی همیشه از آن به عنوان یک «ترکیب مقدس» یاد می کرد.
حجت الاسلام و المسلمین غلامرضا صفایی:
فرمانده شدن ایشان، در ارتش یک انقلاب بود. بسیار فعال بود و شب و روز را نمی شناخت و کسانی هم که با ایشان کار می کردند، چاره ای جز این نداشتند.
محمدنبی رودکی:
شهید صیاد همیشه توصیه می کرد که ابتدا محاسن یگان و فرمانده را بنویسید، بعد معایب و نواقص را ذکر کنید. در گزارش هایی هم که خدمت فرمانده معظم کل قوا می دادیم، می گفت ابتدا محاسن را بنویسیم که ایشان خوشحال شوند، بعد معایب و نواقص و پیشنهادات را ذکر کنیم.
امیر سرتیپ دوم علی صادقی گویا:
در
نیروی زمینی اساتید دانشگاه و دانشمندان و فرماندهان با تجربه ای حضور داشتند که
به اندازه سن ایشان سابقه خدمت داشتند و همهاین ها خیلی راحت، شهید صیاد شیرازی
را پذیرفتند. چرا دیگران نمی پذیرفتند؟ چون دانش، اخلاق، رفتار، اخلاص و مدیریت او
را باور کردند، والا ممکن است انسان زیر هزار جور فشار بگوید به قربان، اما در اصل
به فرمانده خود اعتقاد نداشته باشد.
سرتیپ دوم غلامحسین دربندی:
یکی
از کارهای زیبایی که ایشان انجام داد، تطبیق عملیات رزمندگان اسلام در هشت سال
دفاع مقدس با جنگ های صدر اسلام بود که بسیار زیبا توسط ایشان و مرحوم حجت الاسلام
علی دوانی برای دانشجویان تدریس می شد.
حجت الاسلام و المسلمین سالک:
مرحوم صیاد شیرازی از رکن 3 ارتش به ما اطلاعات می داد، زیرا رکن 3 کسانی کار می کردند که مستقیما با دربار شاه و خود شاه مرتبط بودند. بسیار برای رکن 3 مهم بود که عنصر سیاسی و اندیشه سیاسی در بین ارتشی ها نباشد.
امیر سرتیپ دوم ستاد محمد کبریتی:
ایشان تا صبح 22 بهمن در بازداشت بود. در صبح 22 بهمن، پرسنل نظامی احساس کردند فشارها برداشته شده و انقلاب به پیروزی رسیده است. صدای پیروزی انقلاب اسلامی از رادیو پخش شد و پرسنل نظامی ریختند در بازداشتگاهی که ایشان در آن بود و آزادش کردند.
سردار سرتیپ پاسدار محمد جعفر اسدی:
در
دوران دفاع مقدس، گاهی خواندن نماز سروقت، بسیار سخت بود. گاهی آتش دشمن اصلا مجوز
این که آدم از سنگر بیرون بیاید، نمی داد. ایشان همان کنار سنگر با یک لیوان آب
وضو می گرفت و نمازش را می خواند. اغلب اوقات کمبود آب داشتیم و ایشان از همان آبی
که می خوردیم، صرفه جویی می کرد.
سردار سرتیپ پاسدار مصطفی ایزدی:
ایشان هم در کردستان و هم در جنوب، در قرارگاه های مشترک سپاه و ارتش، آن ترکیب مقدس را محقق ساخت و با انعطاف شگفت آورش، تعامل بسیار موثری را میان نیروهای ارتش، سپاه و بسیج برقرار کرد و باید گفت که این از یادگارهای شهید بزرگوار است.
امیرسرتیپ ستاد رضا خرم طوسی:
خاطرات
و عملیات های مختلف نیروهای مسلح در طول جنگ را جمع آوری و تدوین می کرد، برای این
که به فراموشی سپرده نشوند و جمع آوری و به صورت مدارک آموزشی در واحدهای نظامی از
آن ها استفاده شود، وقتی که طرح هیئت معارف جنگ را به استحضار فرمانده کل قوا
رسانده بودند، آقا برای شروع کار، یک چک یک میلیون تومانی به ایشان داده بودند که
تا زمان شهادتشان این چک را وصول نکردند و گفتند این را به عنوان تبرک در گاوصندوق
نگه داشته اند.
سردار سرتیپ دوم پاسدار نعمت اللهی:
بسیار زیرک، شجاع و رک بود. در عین حال که خیلی به من احترام می گذاشت، اگر خطائی می دید، غیرممکن بود که تذکر ندهد. برایش مهم نبود که بدم بیاید، احساس تکلیف می کرد که اگر من این حرف را به فلانی نگویم به او خیانت کرده ام و فردای قیامت مسول هستم.
سرتیپ خلبان محمد انصاری:
امام خیلی به صیاد علاقه داشتند. بعد از رحلت امام هم، حاج احمد آقا به صیاد توجه و احترام کرد. صیاد هم سرباز مخلص امام بود. هر استانی که می رفت فرماندهان را نزد امام جمعه شهر می برد. من و شهید بابایی بارها همرا صیاد رفتیم پیش شهید صدوقی و مرحوم خادمی که در اصفهان بودند و همیشه می گفتند: «آقای صیاد؛ صدام را بالاخره کی صید می کنید؟»
عفت شجاع، همسر شهید صیاد شیرازی:
وقتی می رفت، آن قدر ناراحت می شدم که خبر رفتنش را به من نمی گفت. به مریم می گفت یا به بهروز، دامادم. این طوری بیشتر ناراحت می شدم. می گفتم: «حاج آقا! من غریبه ام؟ چرا به خودم نگفتید؟» می گفت:«نمی توانم ناراحتی شما را ببینم.» با همه این حرف ها، یک چیز من را آرام می کرد. می دانستم برای مال دنیا این کار را نمی کند.
مهدی صیاد شیرازی، فرزند شهید:
از طریق ارتباط با علمایی چون آیت الله بهاءالدینی و یا شخصیت های معنوی، سعی داشتند به اهل بیت تقرب بجویند. واقعیت این است که پدرم صرفا یک فرد نظامی نبودند. آیت الله بهاء الدینی می فرمودند: «پدرت یک روحانی بود در لباس نظامی.»
مریم صیاد شیرازی، فرزند شهید صیاد شیرازی:
یک بار ایشان دچار مجروحیت وخیمی شده بود و بنا به ملاحظاتی قرار بود در منزل تحت درمان قرار گیرد. قبل از این که او را وضعیت ببینیم، همه اش در این فکر بودم که پدرم را در حالت درد و رنج خواهم دید؛ اما وقتی برای اولین بار چشمم به او افتاد، دیدم لبخندی بر لب دارد. تا خواست گریه ام بگیرد؛ با همان صلابت همیشگی اش امر کرد که «گریه ممنوع». هر تیری که از بدن وی بیرون می آوردند، ما به جای هر ناله و دردی، فقط صدای تکبیرش را می شنیدیم.
شهید صیاد در آئینه خاطرات مادر:
در خانه با بچه ها مثل پدر رفتار می کرد. به همه می
گفت: «لباس هایتان را خودتان بشویید و اتو کنید تا مادر فقط برایتان غذا درست کند.
او مسول انجام کارهای شما نیست. خسته می شود.» در درس دادن و کمک علمی در خانه هم
زبانزد بود.
شهید صیاد در آئینه خاطرات خواهر:
اواخر
رژیم شاه، نام او در لیست سیاه برای اعدام قرار گرفته بود. کارهایش انقلابی بود،
جزئی از نیروهای انقلابی بود، به طوری که جزو دوازده نفری بود که در لیست سیاه
بودند و اگر انقلاب نمی شد، خدا می دانست چه بلایی سرش می آمد. کاملا تحت نظر بود.