ترکشی که وارد ریه آن رزمنده بسجی شده بود
نوید شاهد: بین مجروحان، پسر نوزده- بیست ساله ای بود که ترکش به پشتش
خورده بود و حال بدی داشت. از کنارش که رد شدم، احساس کردم نفس هایش به شماره
افتاد. سریع به سربازان گفتم و او را به اورژانس بردند. دکتر معاینه اش کرد و گفت
شرایطش بحرانی نیست.
گفتم:«دکتر جسارت است، اما به نظر من ترکش وارد ریه اش شده، شما دستور بدهید از قفسه سینه اش عکس بگیرند.»
گفت:«نه، لازم نیست.» و او را به بخش برگرداند. من خیلی نگران بودم، رنگ صورتش رو به کبودی بود و با حرکات دست و سر می خواست به ما بفهماند که نفسش بالا نمی آید و احساس خفگی می کند. در دوره آموزشی به ما یاد داده بودند که وقتی مجروح زیاد است و امکان جراحی و کار تخصصی نیست. اگر ترکش یا تیر وارد ریه شده بود، بین دنده چهار و پنج را به اندازه ورود یک لوله مخصوص هوا باز کنید، بعد لوله را وارد ریه کنید، تا هوایی که داخل ریه جمع شده تخلیه و تنفس بیمار راحت تر انجام شود.
البته انجام این کار برای یک پرستار آن هم بدون لرزش دست، اعتماد به نفس زیادی می خواست. من سعی کردم بر خودم مسلط باشم و آرامشم را حفظ کنم. فخاری را صدا کردم تا لباس مجروح را کنار بزند. بتادین را روی بدنش ریخت و من با تیغ جراحی در یک لحظه بین دنده سه و چهار را شکافتم و لوله استرین را سریع وارد کردم. به محض ورود لوله، خون بیرون زد و روی دست، صورت، چادر و حتی کفش من و فخاری پاشید. سریع یک ظرف زیر لوله گذاشتم.
خون به آرامی از ریه تخلیه و به همراه آن رنگ صورت مجروح باز و بازتر و تنفسش راحت تر می شد. فروخ فخاری سریع دور لوله را بخیه زد و جلوی خونریزی را گرفت. از دکتر خواستم بیاید و او را معاینه کند. دکتر آمد و برایش آنتی بیوتیک نوشت. گفت:
«کار بسیار خوبی کردید. بیمار مشکل خاصی ندارد.»
به روی خودش نیاورد که حتی حاضر نبود عکس ریه او را بگیرد و دائم می گفت: مشکلی ندارد. ما هم چیزی نگفتیم، اما از حالتش معلوم بود که متاسف شده است.
منبع: جفعریان، گلستان: از چنده لا تا جنگ، تهران، سوره مهر1381