آخرین نماز شب فرمانده
نوید شاهد: محمد جواد حرزاده، جزو اولین پاسدارانی بود که تحت فرماندهی شهید محمد منتظرقائم به خدمت سپاه یزد د رآمد، او اکیپ گشتی داشت که برخی شب ها در شهر گشت می زدند و برخی شب ها هم در سپاه بودند. حرزاده شب حادثه طبس هم در سپاه بود و آخرین نماز شب فرمانده را دیده بود. آن شب شاید تصور هم نم یکرد فرمانده فردا به ماموریتی می رود که دیگر بازگشتی ندارد؛ اما فردای آن روز خبر حضور نیروهای آمریکایی در طبس رسید تا محمد منتظرقائم نیروهایش را به خط کند و عازم سفر بی بازگشت شود. حرزاده که قبل از انقلاب فعالیت فرهنگی می کرد و انتشارات «حر » را در یزد داشت، در انجمن های دینی هم شرکت می کرد و با محمد منتظرقائم آشنا شده بود، تا پس از پیروزی انقلاب اسلامی این بار در سنگر سپاه در کنار محمد قرار گیرد. حرزاد 67 ساله که این روزها مسئولیت ستاد اقامه نمازجمعه یزد را برعهده دارد، از خاطراتش با شهید منتظرقائم و روزهای ابتدایی تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یزد سخن گفت، مشروح گفتگو با محمد جواد حرزاده را در ادامه می خوانید:
...شب ها گه گاهی دیده بودم فردی در گوشه ای از محوطه سپاه مشغول نماز خواندن و راز و نیاز است، می دانستم این فرد، کسی نیست جز محمد منتظرقائم، فرمانده سپاه پاسداران یزد که شب ها را بیدار می ماند، گاهی با خود خلوت می کرد، گاهی هم ناشناس می رفت و سرویس های بهداشتی سپاه را تمیز می کرد، اما آن شب نماز خواندن فرمانده را جور دیگری دیدم. محمد منتظرقائم گریه ای خاص می کرد و عجیب با پروردگارش راز و نیاز می کرد، انگار می دانست آخرین نماز شب را اقامه می کند.
محمد منتظرقائم را از کجا می شناختید؟
قبل از انقلاب در جلسات انجمن دینی که در شهر یزد برگزار می شد با شهیدپاکنژاد، مرحوم احمد فتاحی و آیت الله صدوقی رفت و آمد داشتیم که در این جلسات شهید منتظرقائم هم حضور داشتند. بنده آن زمان انتشارات حر و نمایندگی مجله مکتب اسام را داشتم و در استان یزد توزیع م یکردم. این بود که با چهره های مذهبی شهر ارتباط نزدیک داشتم.
محمد پس از پایان درس در نیروگاهی در شهریار کرج کار می کرد و من هم مسئول تدارک نیروگاه بودم و آن جا رفت و آمد داشتم. یک بار نگهبان نیروگاه به من گفت یکی از همشهریانت اینجا کار می کند که فرد خیلی نترسی است و راحت همه حر فهایش را می زند. کمی که پرس وجو کردم فهمیدم محمد منتظرقائم است.
یعنی از قبل ایشان را می شناختید؟
بله از همان زمان با هم رفت و آمد داشتیم. پدر ایشان شخصیتی بسیار خوش برخورد و عارف مسلک بود، علاقه زیادی به قرآن داشت. صبح ها موقع نماز، جوانان محله را جمع می کرد و به مسجد می رفتند.
دفعه بعد که به نیروگاه رفتم سراغ محمد را گرفتم اما گفتند دستگیر شده است و باز هم نتوانستم او را ببینم. یکی دو سالی زندان بود، نتوانسته بودند از او اعتراف بگیرند و سرانجام آزاد شد. پس از انقلاب هم به یزد آمد و مسئولیت تشکیل سپاه را برعهده گرفت. سپاه در آن زمان تازه تاسیس شده بود و باید وظایفش را از کمیته تفکیک می کرد. در بدو تاسیس، سپاه در یکی از ساختمان های ساواک مستقر شد، من هم به عنوان نیروهای مردمی با آن همکاری می کردم. اکیپ گشتی تشکیل داده بودیم و شبها در شهر گشت می زدیم.
از آنجا که هنوز سیستم اداری کشور حالت عادی به خود نگرفته بود، شهر از ساعت 8 شب تا اذان صبح در اختیار گرو ههای مردمی زیرنظر سپاه بود که من هم سرپرست یکی از این گروه ها بودم؛ اعضای سپاه آن زمان خود مردم بودند، از نیروهای اداری در سپاه بودند تا بازاری ها و کارگران کارخانجات، امکانات ماشینی را هم از ادارت دولتی می گرفتیم و مکان های مهم شهر مثل فرودگاه و صداوسیما و هم چنین ورودی های شهر را زیرنظر داشتیم.
چه شد که از دل جلسات دینی فعالیت انقلابی بیرون آمد؟
از همان سال های آغازین مبارزات، افراد زیادی به یزد تبعید می شدند یا افرادی بودند که ساواک به دنبال آ نها بود، این گونه افراد معمولا از طرف آیت الله صدوقی حمایت می شدند. مثلا زمانی که در ایرانشهر سیل آمده بود، شهید صدوقی به اطرافیانش دستور داد خیلی سریع باید مقداری مایحتاج موردنیاز را تهیه کنید و به ایرانشهر ببرید، در زمان حرکت هم یک میلیون تومان پول نقد به یکی از دوستان داد و گفت که این پول را به آسید علی آقا )مقام معظم رهبری( برسانید. در کل آیت الله صدوقی بسیار از این گونه کمک ها به مبارزان می کرد و اطرافیان ایشان هم درگیر این اقدامات بودند.
اما جلسات دینی بیشتر به مبارزه با بهاییت تاکید داشت، تا این که بعد از چند سال بچه ها به این نتیجه رسیدند که به جای تمرکز بر بهاییت باید بر ریشه و منشا انحراف اسلام مبارزه کرد. محمد هم که از همان ابتدا با یک روحیه انقلابی محکم، از حکومت تنفر داشت، ریشه مبارزه از همان جا در او ریشه دوانده بود تا وقتی که به تهران رفت و به طور عملی درگیر مبارزه با حکومت شد.
شما از مبارزات شهیدمنتظرقائم در یزد و تهران اطلاعی داشتید؟
محمد در دوران هنرستان که بود، نوارهای اعلامیه های امام خمینی را در زیرزمین خانه گوش می داد، روی کاغذ پیاده سازی می کرد و تعداد زیادی از آن را کپی می گرفت. بعد با کمک دوستانش اعلامیه ها را در محله های مختلف شهر پخش می کردند. از آنجا که برادرش هم در تهران بود، از اخبار روز آگاه بود و اعلامیه ها زود به دستش می رسید. بعدها یادم هست روزنامه انقلاب اسلامی را با موتورسیکلت در سطح شهر پخش می کرد. با جدی شدن فعالیت هایش در تهران دستگیر شد و به اوین رفت. در زندان با تعدادی از اعضای مجاهدین خلق هم بند بود، آن ها در آن زمان نگاهی روشنفکرانه به دین داشتند و تفسیرهای خاصی از قرآن می کردند. محمد هم به این تفکرات علاقه مند شده بود و بعد از پایان دوران زندان، مجاهدین خلق تلاش زیادی برای جذب وی کرده بودند اما موفق نشدند و محمد در جبهه مبارزین اصیل انقلاب فعالتیش را ادامه داد.
شب حادثه طبس را یادتان هست؟
شب قبل از حادثه طبس من در مقر سپاه حضور داشتم. محمد نماز شب عجیبی خواند، شب ها گاهی که خسته می شدیم در محوطه سپاه کمی گشت می زدیم. آن شب هم طبق روال هر شب به محوطه سپاه رفتم که دیدم محمد با صدای بلندی گریه می کرد، حالت خاصی داشت. وقتی خبر طبس رسید در همان جا نماز ظهر را خواندند و رفتند.
نمازخواندن ایشان را زیاد دیده بودم اما آن دو نماز شب و صبح را طور دیگری خواند. بعد هم نماز را که خواندند به همراه تعدادی از نیروها با یک دستگاه جیپ آهو و تعدادی سلاح به سرعت راهی طبس شدند.
چگونه از حادثه طبس مطلع شدید؟
فردای شبی که آمریکایی ها در طبس آمده بودند، موضوع برملا شد. البته در زمان حضور آمریکایی ها یک راننده کامیون با آ نها برخورد می کند، گویا درگیری رخ می دهد و ماشینش آتش می گیرد.
راننده با اینکه زخمی بوده شبانه از بیابان فرار می کند، به سمت یزد می آید و موضوع را خبر می دهد. بعد از طریق دفتر آیت الله صدوقی با راننده صحبت می کنند و موضوع به تهران گزارش می شود.
بعد از اینکه حرکت کردند به سمت طبس دیگر خبری از آن ها نداشتید؟
نه، نماز را خواندند، رفتند و محمد آقا با بمباران هواپیماهای خودی شهید شد. وقتی خبر شهادت او رسید تعدادی از بچه های سپاه پیکرها را آوردند.
مرحوم آیت الله خلخالی جسد آمریکایی ها را که به شدت سوخته بود، تحویل گرفت.
ویژگی های شخصیتی بارز شهید منتظرقائم از نظر شما چه بود؟
یادم هست یک بار به پدر شهیدمنتظرقائم گفتم چه کار کنیم تا عاقبت به خیر شویم. ایشان در پاسخ چند نکته را به من یاد دادند که همین نکات، همیشه مدنظر فرزندانشان و از جمله محمد بود. سفارش کردند که همیشه باوضو باشیم، یکی از دوستان پرسید چه فایده ای دارد؟ ایشان هم جواب دادند؛ خداوند در حالت طهارت توفیقاتی به انسان می دهد که گره کار انسان را باز می کند. بعد گفتند بهتر است نماز شب بخوانید، چراکه اثرات معنوی این کار بسیار بالا است. و در نهایت گفتند که در جامعه خوش اخلاق و خوش برخورد باشید، سعی کنید به عنوان یک فرد مذهبی، جاذبه داشته باشید. وقتی به محمد منتظرقائم نگاه می کنیم در واقع او همه این موارد را رعایت می کرد. محمد روحیه بسیار جذابی داشت، همیشه تبسم
بر لب داشت و بی آلایش بود. وقتی فرمانده سپاه بود اگر درجمعی حضور داشت و شخصی تازه وارد می آمد، اصلا متوجه نمی شد که محمد فرمانده سپاه است. زمانی که می خواست دستوری بدهد ابتدا خودش آن کار را انجام می داد تا بقیه هم نسبت به آن راغب شوند.
شهید منتظرقائم جسور و بی باک بود و از موقعیت های سخت به شدت استقبال می کرد. مثلا وقتی سیستان و بلوچستان ناآرام بود سریع تعدادی از نیروها را برداشت و به آن جا رفت، در قضیه کردستان هم همینطور؛ حتی مدتی هم فرمانده سپاه سقز بود.
به نظر شما عامل اصلی شکل گیری شخصیت محمد منتظرقائم چه بود؟
وقتی شما زندگی خانواده شهید منتظرقائم را بررسی کنید نکات جالبی را می بینید. بنده با ایشان رفت و آمد خانوادگی داشتیم و می دیدم که مادر خانواده دقت زیادی در رسیدگی به فرزندان و رعایت مسائل مذهبی آن ها مثل حجاب، عفاف و احترام به مردم و... داشت. امروزه خانواده ها هزینه های زیادی برای کلاس های مختلف فرزندانشان می کنند اما کسی توجهی به هنر زندگی و الگوسازی برای فرزندان نمی کند. خود محمد جاذبه خاصی داشت، همیشه باوضو بود، همیشه ذکر خدا بر لب داشت.
دقت زیادی در اسراف داشت و آشپزخانه سپاه را به شدت کنترل می کرد تا مبادا اسرافی انجام شود. همین روحیه ایشان جوانان را جذب می کرد چراکه با آن ها با احترام برخورد می کرد و به جوانان اعتماد بنفس و شخصیت می داد. شما وقتی به یک جوان شخصیت دهید آن جوان احساس غرور می کند و با اعتماد بنفس کار می کند. ایشان هم چنین به طور عجیبی به اطرافیان روحیه می داد. از آنجا که خودش سختی کشیده بود و شکنجه های زیادی تحمل کرده بود، در رفتار با دیگران بسیار روحیه بخش بود.
الگوگرفتن از افرادی مثل شهید منتظرقائم در رفتار با جوانان می تواند مسیر درست را نشان دهد.
نکته دیگر این که امروز افراد زیادی درمورد ولایت مداری ادعا دارند اما حقیقت این است که افرادی مثل شهید متظرقائم حقیقتا ذوب در ولایت بودند، محمد شناخت بالایی از ولایت و فرمانبرداری داشت، نسبت به امام بسیار تواضع داشت و پیرو دستوراتشان بود. هر دستوری امام می دادند، محمد حتما انجام می داد.
خاطره ای از شهید منتظرقائم دارید که همواره در ذهنتان مانده باشد؟
یادم می آید یک شب که شیفت بودم، نیمه های شب به محوطه ساختمان سپاه رفتم تا گشتی بزنم. متوجه شدم چراغ یکی از دستشویی ها روشن است. وقتی رفتم جلوتر دیدم محمد آنجاست، آستین ها را بالا زده و مشغول نظافت و شستشوی سرویس های بهداشتی است.
برخی اوقات هم ایشان را می دیدم که مشغول عبادت بود، شهید منتظرقائم انسانی شدیدا خودساخته، الهی و اهل مداومت بر قرآن بود، ضمن این که تحلیلگر خیلی خوبی هم بود.شهید صدوقی هم علاقه خاصی به محمد داشت.
منیع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 134