ماجرای مجروحیت حاج قاسم سلیمانی در خرمشهر
نوید شاهد: به هر حال آزادی خرمشهر نقطه عطف جنگ و نماد پیروزی ما قلمداد می شد لذا صدام و حامیان غربی و عربی اش با تمام توان، مصمم به باقی ماندن در شهر و جلوگیری از پیروزی عملیات بیت المقدس بودند. ولی با ایمان، استقامت و روحیه شهادت طلبی رزمندگان دلاور، وعده الهی «ان تنصروا الله ینصرکم ویثبت اقدامکم» تحقق یافت و بزرگترین جشن و شادی مردم ایران (بعد از ۲۲ بهمن ۵۷) شکل گرفت.
در مرحله اول عملیات، دلیرمردان تیپ ثارالله (هنوز لشکر نشده بود) علیرغم پیشروی اولیه موفق به تثبیت موقعیت خود نشدند و ناچار به بازگشت شدند. درحالیکه پیکر تعدادی از شهدای عزیز بین دو خاکریز مانده بود؛ و چون منطقه در تیررس و آتش بی وقفه دشمن بود، انتقال اجساد مطهر غیر ممکن می نمود و این مسئله هم مزید بر علت شده بود که تاثیر منفی بر روحیه تعدادی از رزمندگان بگذارد و آنان را نسبت به پیروزی مردد سازد!
یک روز که باموتور در خط مقدم در تردد بودم، خودروی روبازِ فرمانده شجاع؛ «حاج قاسم سلیمانی» را دیدم که شخصا برای تقویت روحیه بچه ها و شناسایی منطقه برای مرحله دوم عملیات آمده بود. بعثی ها از ترس آغاز مرحله بعدی عملیات بیت المقدس، به شدت منطقه را زیر آتش توپ و خمپاره قرار داده بودند که ناگهان یکی از خمپاره ها کنار خودروی حاج قاسم خورد و گرد و غبار و دود غلیظی، سردار و راننده را دربر گرفت.
لحظاتی چند نفس در سینه حبس شد که گویا فرمانده هم به خیل شهدا پیوست! ثانیه ها به کندی گذشت تا اینکه خودرو و دو سرنشین آن نمایان و معلوم شد. به لطف الهی به خیر گذشته بود. البته حاج قاسم بی نصیب نمانده بود و چند ترکش به بدن و بخصوص پایش اصابت کرده بود. اما انگار نه انگار که اتفاقی افتاده، خودرو به راه خود ادامه داد. ماهم با موتور در جاده مارپیچ به دنبال آن رفتیم تا به چادرهای اورژانس صحرایی رسیدیم.
سردار با زحمت از خودرو پیاده شد، چند سوراخ بر لباس رزم او، نشانگر تعداد ترکش ها بود. بنده و دوستم رفتیم که زیر بازویش را بگیریم تا احساس درد کمتری بکند؛ اما در آن حال که بالطبع، رنجوری و ضعف بر بدن مستولی است، اجازه نداد به او کمک کنیم و اشاره کرد که با پای خود می رود تا در روحیه رزمندگان، اندک بازتاب منفی نداشته باشد!
آری؛ فرمانده قهرمان و شیرِ دلاورِ جنگ، به تجربه می دانست هنوز در آغاز راه دشوار فتح خرمشهر هستیم و رزمندگان باید در چند مرحله روزها و شبها، عملیات نفس گیر را پشت سر بگذارند تا فتح و ظفر را در آغوش کشند و دل حضرت امام قدس سره و مردم شریف ایران را شاد کنند و مطمئن باشند که فرمانده محبوبشان در کنار و بلکه پیشگام آنها در جای جای صحنه نبرد است.
من این دومین باری بود که از نزدیک، شاهد زخمی شدن حاج قاسم عزیز بودم. اولین بار شهریور سال ۶۰ و قبل از عملیات «ثامن الائمه» (شکست حصرآبادان) بود که ایشان مربی آموزش رزمی بود و تیر به دستش اصابت کرد؛ اما آه و ناله ای از او شنیده نشد!
شکر و سپاس به درگاه ایزد منان که با وجود حضور مداوم حاج قاسم در صحنه های مرگ و زندگی، و بارها مجروح شدن در معرکه های مخاطره آمیز جبهه های جنوب و غرب کشور؛ و نیز بعد از دوران دفاع مقدس، حضور در هر نقطه ای که اقتضاء کرده؛ در داخل و یا خارج از مرزهای کشور از جمله رویارویی با داعش در سوریه، عراق و لبنان؛ خداوند حکیم همواره حافظ این سردار سرافراز و مجاهد فی سبیل الله بوده است. «فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین».
و امروز، شهیدِ زنده خطه کریمان، نماد مقاومت و پاپمردی، عزت و پیروزی در منطقه و جهان اسلام؛ حجت و یادگار سرداران شهید، بقیه السیف رزمندگان ۸ سال غیرت و مردانگی و ۷ سال نبرد سخت با تکفیریها و مصداق بارز «لیغیظ بهم الکفار» است؛ تا به فضل الهی همانطور که نام سپاهش قدس است، با امر «ولی امر مسلمین جهان» فاتح قدس عزیز شود و بغض و عصبانیت سردمداران کاخ سفید را مضاعف سازد و جمله ماندگار شهید بهشتی را یادآور شود که:«ای آمریکا از ما عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر» ؛ تعبیری برگرفته از خطاب قرآنی «قل موتوا بغیظکم».
خدایا حافظ سردار سلیمانی و جان بر کفان سپاه نایب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در سراسر جهان باش تا با عملیات بیت المقدسی دیگر، «قبله اول مسلمانان» را آزاد و زمینه ساز ظهور حضرت ولیعصر امام زمان (عج) باشند. آمین یا رب العالمین.
سید محمد حسینی ۹۷/۳/۳