نقش مردم شهر ری در قیام 15 خرداد
نوید شاهد: مردم شهر ری در شکلگیری قیام 15 خرداد نقش بسیار سازنده و چشمگیری داشتند و در این راه متحمل سختیهای فراوانی هم شدند. عده کثیری از این مردم جزء مبارزان بودند و بسیاری از آنها زندان هم رفته بودند، حتی چند نفری از آنها با مرحوم آیتالله طالقانی زندانی بودند که الآن هم زنده هستند و سنین کهولت را میگذرانند.
شهر ری در ماجرای 15 خرداد و پس از آن، شهدا و مجروحان بسیاری نیز داد و این موارد، علاوه بر زندانیان سیاسی، همه و همه حکایت از نقش فعال آنها در شکلگیری و به ثمر رسیدن آن قیام خونین داشته و دارد.
به خاطر دارم در سالهای بسیار سخت و دشواری که همراه داشتن رساله امام هم جرم بود، دو کارتن از رساله ی ایشان را برای من فرستاده بودند. آن زمان در محله جوادیه تهران سکونت داشتم، هنگامی که رساله ها را از کوچه به منزل میبردم، شخصی که میگفتند با ساواک همکاری میکند و درست هم میگفتند، به من رسید و گفت:« غیوری چه داری؟»، گفتم:«رساله های امام است.»، گفت:« ما را مسخره می کنی؟»، چیزی نگفتم و رساله ها را به منزل بردم وبحمدالله خطر رفع شد.
در آن زمان، مدام ما را به کلانتری احضار می کردند تا مبادا اسم امام را ببریم و در سخنرانی ها و مراسم مسجد از ایشان حرف بزنیم. یک بار مرا گرفتند و به کلانتری شهر ری بردند، رئیس کلانتری سرهنگ شمسا بود، آدمی بسیار خبیث و بدطینت، وقتی مرا دید، ابتدا کمی توهین کرد و بعد گفت: چه خبر است این قدر خمینی خمینی می کنید؟!»
گفتم:« مقلدین امام در مسجد هستند و من ناچارم فتوای امام را نقل کنم»، گفت:« چه لزومی دارد اسم ایشان را ببرید؟»، گفتم: «پس مسئله از کجا بگویم؟ باید از ایشان بگویم دیگر.». گفت:« از قرآن مسئله بگو. چه لزومی دارد از رساله خمینی بگویید؟!»، این سرهنگ آن قدر نمی دانست که مسئله را از قرآن نمی گویند!
بحمدالله، با همه فشارهایی که آوردند، ذکر و یاد امام در این مسجد از بین نرفت و می توانم ادعا کنم که اولین جایی که «مرگ بر شاه» گفته شد در همین مسجد امام حسن علیه السلام بود، در طول این مدت، افراد زیادی را هم دراین مسجد گرفتند و منبرشان ممنوع کردند. به خاطر دارم که ظرف یک دهه، سه واعظ دعوت کرده بودیم، آقای دکتر روحانی را نگذاشتند منبر برود، شهید محلاتی را هم بعد از یکی دوشب مانع سخن رانی اش شدند، مرحوم شیخ عباسعلی اسلامی را وقتی از منبر پایین آمد، تعقیبش کرده، در اواسط خیابان سیمان دستگیرش کردند.
ما سخن رانیهای زیادی داشتیم و گاهی اتفاق می افتاد که در یک دهه ماه مبارک رمضان به جای یک نفر، سه – چهار نفر را دعوت میکردیم و منبر می رفتند، که از جمله آنها آیتالله امامی کاشانی بود.
یکی از شرایط مسجد ما این بود که از سخنرانها به شرطی دعوت میکردیم که بالای منبر اسم امام را ببرند. البته به کسانی که از رفتن به منبر منع میشدند، دو برابر پول میدادیم. حتی سعی میکردیم از طرف مسجد و تشکیلات خودمان به زندانها برویم و با افراد بازداشتشده ملاقات کنیم. پولها و وجوه رسیده غالب صرف خرید اسلحه و کمک به زندانیها و تبعیدیها می شد. بحمدالله وضع طوری بود که حتی در مدت سه سالی که به سیرجان تبعید شده بودم، از همان جا هم به زندانیها و تبعیدیها پول میرساندم و در حد توان نسبت به پرداخت شهریه حضرت امام کمک میکردم.
راوی: سیدعلی غیوری نجف آبادی
منبع: خاطرات 15 خرداد(تهران) ، به کوشش علی باقری، ویراست دوم