دختر شهید حج خونین سال 66؛ خاطرت تلخم در ایام حج هرسال، زیر و رو میشود
او در محضر مادر، قرائت آیههای قرآن را آموخت و همزمان در مکتبخانه، به فراگیری دانش پرداخت. او پیش از انقلاب اسلامی، در آزمون ادارهی بهداشت وقت استهبان شرکت کرد و به عنوان کارمند پذیرفته شد اما به سبب آنکه در آن موسسه، حجاب اسلامی رعایت نمیشد، از این کار چشمپوشی کرد و حجب و حیا را بر هر کاری مقدم شمرد.
تشییع جنازه مادرم با به دنیا آمدن فرزندم، همزمان شد
زهرا بیگم معزی، دختر این شهیده بزرگوار در گفتگو با خبرنگار نوید شاهد، در سالروز شهدای حج خونین سال 66، یادی از مادر بزرگوار خود کرد و گفت: در آن زمان من 26 ساله و متاهل بودم و خودم دو فرزند داشتم و فرزند سومم را نیز شش ماهه باردار بودم. وقتی در سال 1366 در روز برائت از مشرکین، حج به خاک و خون کشیده شد، ابتدا خبر از رادیو اعلام شد اما ما متوجه موضوع نشدیم و پس از تماسهای پیدرپی متوجه شهادت مادرم شدیم. سه ماه طول کشید تا جنازه مادرم به دستمان برسد که تشییع جنازه مادرم با به دنیا آمدن فرزندم، همزمان شد.
از کشته شدن در راه خداوند باکی نداشت
وی ادامه داد: باتوجه به وضعیت بارداری که من در آن زمان داشتم، شنیدن این خبر بسیار شوکه کننده بود. فقط با یاری خداوند آن دوران سخت را سپری کردیم. تنها چیزی که قلب من را آرام میکند، یادآوری سخنان مادرم است که همیشه میگفت؛ آرزو دارد در راه مکه شهید شود. او سالها قبل از مکه رفتن، به خاطر ارادتی که به شهدا داشت، از کشته شدن در راه خداوند باکی نداشت تا اینکه در سال 66، در اولین سفر به مکه، در حرم امن الهی به آرزوی قلبیاش رسید.
پدرم از داغ این حادثه وحشتناک فوت کرد
این دختر شهیده یادآور شد: ما سه خواهر و سه برادر هستیم. وقتی مادر شهید شد، فقط من و یکی از خواهرانم ازدواج کرده بودیم. مادرم درحالی ما را گذاشت و رفت که سه برادر و یک خواهرم، سن و سال کمی داشتند. با نبود مادر، بیشتر مسئولیتها بر دوش من افتاد و من همواره برای کمک به پدرم، به اوضاع خواهر و برادرهایم رسیدگی میکردم. در آن سال، پدر من (سید علی محمد معزی) نیز همراه مادر به حج رفته بود. او با سروصورتی زخمی و خونین به ایران آمد و پس از سه ماه، پدر دوباره برای شناسایی به عربستان رفت. پدرم بعد از این حادثه تلخ، لطمه روحی بسیار شدیدی خورد تا اینکه پس از چند سال، از داغ این حادثه وحشتناک فوت کرد. پدرم همیشه تعریف میکرد بعد از مراسم برائت از مشرکین، درحال راهپیمایی بودند که عمال سعودی با پرتاب سنگ و چوب، ریختن آب جوش بر سر حاجیان، آنها را بر زمین انداختند و زیر دست و پا ماندند. مادرم ضربه مغزی شد و سر و صورت پدرم به شدت چنگ خورده بود. پدرم با صورت زخمی و خونآلود به ایران آمد.
زنی بینظیر بود
معزی با بیان اینکه مادرش زمان شهادت 50 سال داشت، افزود: درباره خصوصیات اخلاقی مادرم هرچه بگویم، کم گفتهام. او با همه خوب و خوش اخلاق بود. قبل از رفتن به مکه، از همه همسایهها و خویشاوندان خداحافظی کرد و حلالیت طلبید. گویا پیش از رفتن به مکه، شهادت به مادرم الهام شده بود؛ او همه وسایلش را جمع کرد و به ما گفت شاید من دیگر بازنگردم. او زن مستعدی بود. در خیاطی و گلدوزی ماهر بود و برای معلمی در آموزش و پرورش و ادارهی بهداشت استهبان قبول شده بود.
وی گفت: مادرم وصیتنامه مکتوب نداشت اما سفارشات زیادی به صورت زبانی داشت. مادرم به حفظ حجاب بسیار تاکید داشت و اکنون من و خواهرانم و دخترانمان، حجاب را مانند او رعایت میکنیم.
معزی ادامه داد: ما اکنون در شیراز زندگی میکنیم. اما در شهر استهبان یک خیابان به نام مادرم نامگذاری شده و در راه خروجی شهر شیراز نیز تابلویی برای یادبود وی نصب شده است.
حادثه منا در سال 94، خاطرت تلخم را زیرورو کرد
این دختر شهیده در پاسخ به سوال خبرنگار نوید شاهد درباره حوادث حج در سال 94 افزود: وقتی حادثه منا در سال 94 رُخ داد، من به همراه خانوادهام در مشهد بودیم که از طریق اخبار، متوجه حادثه تلخ دیگری مشابه اتفاقات سال 66 در مناسک حج شدیم. این واقعه نیز من را بسیار متاثر کرد و دوباره تمام خاطرات تلخ من در سال 66 زنده شد. با شنیدن کشته شدن حاجیان در منا همه آنچه درباره شهادت مادرم بر سرم آمده بود، در ذهنم مرور شد. با خودم گفتم اکنون خانوادههای این حجاج، حال ما را تجربه میکنند و چقدر سخت است که بشنوی مادر یا پدرت، برای زیارت خانه خدارفته و حالا دیگر زنده نیست.
وی در پایان خاطرنشان کرد: من نیز همیشه میگویم ای کاش مانند مادرم، شهادت در راه خانه خدا نصیبم شود. من برای حج عمره ثبت نام کردهام اما هنوز قسمتم نشده است که بروم. هرساله با فرارسیدن ایام حج، ضمن اینکه حس خوبی به خاطر این ایام نورانی دارم اما خاطرات تلخ از دست دادن مادرم، در ذهنم جوانه میزند.