چهارشنبه, ۰۷ شهريور ۱۳۹۷ ساعت ۰۹:۴۶
همزمان با ایام عید سعید غدیر و تولد شهیدکاظم زاده، چاپ شانزدهم کتاب «دیدم که جانم می‌رود» توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.

چاپ شانزدهم کتاب «دیدم‌که جانم می‌رود» منتشر شد


به گزارش نوید شاهد به نقل از خبرگزاری تسنیم، حمید داودآبادی و شهید مصطفی کاظم‌زاده در سال 58 با هم آشنا می‌شوند و این رفاقت تا 22 مهر61 ادامه پیدا می‌کند. آن‌ها با آن سن و سال کم در چادر وحدت جلوی دانشگاه تهران با منافقین بحث می‌کنند، با هم به هر طریقی شده رضایت خانواده‌ها را برای رفتن به جبهه جلب می‌کنند، با هم در گیلان غرب همسنگر می‌شوند و با هم… نه، دیگر با هم نه؛ این بار مصطفی شهید می‌شود و حمید می‌ماند.

در کتاب  «دیدم که جانم می‌رود» به دفاع مقدس از منظر رفاقت پاک، صادقانه و بی‌آلایش دو نوجوان رزمنده نگاه شده و همین هم کتاب را خواندنی کرده است. البته لابه‌لای صفحات کتاب روایت‌هایی هم از دفاع مقدس ارائه می‌شود که گاهاً می‌تواند خواننده را میخکوب کند و احساسات او را به غلیان درآورد و همین‌ها این کتاب را شایسته تقدیر کتاب سال دفاع مقدس نمود. 

حمید داوود آبادی با اشاره به فرارسیدن عید غدیر و مصادف شدن ولادت دوست شهیدش مصطفی کاظم زاده در صفحه شخصی اش نوشت:

پنجشنبه روز عید غدیر مصادف است با شب ولادت دوست با محبت و عزیز شهید "مصطفی کاظم زاده" که روز 9 شهریور 1344 در تهران به دنیا آمد.

عقد اخوت

یک‌شنبه 18 مهر 1361 جبهه سومار

بعد از ظهر، مصطفی گیر داد و اصرار کرد باهم عقد اخوت ببندیم. البته در تهران باهم دست برادری داده بودیم، ولی بهتر دیدیم که صیغه‌ برادری هم بخوانیم.

ما که فکر می‌کردیم صیغه‌ برادری را حتما باید یک روحانی بخواند و آداب خاصی دارد، رفتیم پهلوی روحانی گردان و از او خواستیم تا بین ما دونفر عقد اخوت بخواند، ولی او گفت: - خواندن عقد اخوت فقط در روز عیدغدیر ممکن است که چندروز از آن گذشته. ان شاءالله صبر کنید تا سال بعد.بدجوری خورد توی ذوق‌مان. مصطفی همه‌اش می‌گفت: چرا ما که این‌قدر باهم رفیقیم، اصلا یادمون نبود باهم عقد اخوت ببندیم؟ولی در ادامه، باخنده گفت: حالا عیبی نداره که.

قرار نیست با خوندن صیغه‌ برادری، به‌ هم محرم بشیم یا مثلا الان نامحرمیم. دستش را آورد جلو و گفت: بزن قدش. مهم دل‌مونه که باهم برادریم. بذار عقد نخونده باشیم.


چاپ شانزدهم کتاب «دیدم‌که جانم می‌رود» منتشر شد


دوباره دست برادری را تجدید کردیم. هم‌دیگر را در بغل گرفتیم و روبوسی کردیم. در آن بین قول دادیم که به هیچ‌وجه هم‌دیگر را تنها نگذاریم و هرکدام زودتر شهید شد، دم در بهشت منتظر دیگری بماند تا آن‌یکی هم خودش را برساند.
بعدها فهمیدم آن روحانی اشتباه کرده و فقط کافی بود خودمان در کتاب "مفاتیح الجنان" در بخش آداب عیدغدیر، عقد اخوت را می‌خواندیم و برادر صیغه‌‌ای می‌شدیم. اصلا هم نیازی نبود که حتما یک روحانی و آن هم فقط در روز عیدغدیر آن را بخواند. این مسئله بعد از شهادت مصطفی که متوجهش شدم، تا امروز عذابم می‌دهد.


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده