سردار شهید سيروس پاك نژاد بنابى / شهادت پس از 24 ماه حضور در جبهه +تصاویر
سيروس پاك نژاد بنابى - با نام مستعار عمار - از
مادرى به نام اكرم سرسازى در سال 1339 در مراغه به دنيا آمد. پدرش (حسن) درجهدار
شهربانى بود. اما در شروع خدمت با تنگدستى روزگار می گذراند.
پدرش از خاطرات دوره كودكى او چنين می گويد: سيروس به مادرش بيش از ديگران علاقه داشت كه در مقايسه با ديگر بچه ها غير قابل وصف بود. او نسبت به ديگر بچه ها بسيار پر جنب و جوش بود ولى شلوغ نبود. شيرينكاري هاى زيادى داشت. وقتى از محل كار به خانه مى آمدم در جلويم می دويد و می گفت: «بابا آمد!»
سيروس در سال تحصيلى 1347 به دبستان اميركبير در محله فوران مراغه وارد شد و تا پايان سال 1351 در اين مدرسه تحصيل كرد.
با گذشت زمان، وضع اقتصادى خانواده پاك نژاد بهتر شد و آنها منزلى در محله شيخ تاج مراغه خريدند و سيروس در سال 1351 در اين محله به مدرسه راهنمايى دكتر شفق (ابوذر فعلى) رفت و تا سال 1354 به تحصيل ادامه داد. در اين دوره به جمع هنرمندان تئاتر پيوست و علاقه زيادى به اين هنر پيدا كرد، عشق و علاقه اى كه تا پايان عمر در سينه داشت. سيروس سال 1354 در دبيرستان پهلوى (امام خمينى قدس سره فعلى) مراغه دوره متوسطه را آغاز كرد و در سال 1358 با مدرك تحصيلى ديپلم فرهنگ و ادب فارغ التحصيل شد.
برادرش - بهروز - درباره خصوصيات او در اين دوره از زندگى می گويد: سيروس در زمان شاه، بيشتر كتابهاى علمى و تخيلى و رمان مطالعه مى كرد و در مواقعى هم به مطالعه كتابهاى مذهبى مشغول مى شد. رفتار سيروس تا حدى با رفتار ما متفاوت بود، با محبت و صميميت و مهربانى با ما برخورد مى كرد. در چهره او يك حالت مظلوميت نمايان بود. در اين دوره از افراد خوشاخلاق، پركار و اهل مطالعه خوشش مى آمد و چون در كار نمايش و تئاتر بود و در زمره هنرمندان تئاتر شهرستان مراغه محسوب مى شد با هنرمندان بيشتر انس و الفت داشت. در مواقعى كه براى خانواده و يا نزديكان و دوستان مشكلى پيش مى آمد تا حد امكان در حل مشكل مى كوشيد و اگر كارى از عهده اش برنمى آمد، واقعاً ناراحت مى شد. در خصوص رعايت حجاب بسيار حساس بود و به نزديكان توصيه مى كرد كه از حضرت زهرا (س) الگو بگيرند.
با پيروزى انقلاب اسلامى، سيروس فعاليت خود را در پايگاه بسيج از سر گرفت و ديرى نپاييد كه انجمن اسلامى مسجد شجاع الدوله را تأسيس كرد. در دعاهاى كميل، توسل و نمازجمعه و در اعياد مذهبى فعالانه شركت مى جست. او كه با پيروزى انقلاب اسلامى به كلى دگرگون شده بود، مسجد را خانه دوم خود می دانست و بيشتر وقت خود را در آنجا می گذراند.
سيروس با اتمام دوره دبيرستان به خدمت سربازى رفت. ابتدا در مركز آموزشى عجب شير دوره آموزش نظامى را گذراند و سپس تمام طول خدمت نظام وظيفه را در مراغه بود. پدرش می گويد: «آشنايى سيروس با واحد سياسى ايدئولوژى ارتش، تحولات بيشترى در شخصيت و روحيه او پديد آورد.» به گفته مادرش:
دقيقاً به خاطر دارم بعد از اينكه سيروس خدمت سربازى را تمام كرد، پيش من آمد و گفت: «مادرجان مى خواهم به عضويت سپاه پاسداران درآيم و مى خواهم آخرت خودم را بخرم.» گفتم: خودت می دانى.
او ابتدا در تعاون لشكر عاشورا مشغول به كار شد و پس از مدتى به صورت نيروى رزمى و خطشكن درآمد و سپس تك تيرانداز و آرپى چى زن شد. مدتى بعد، مسئول دسته شد و به تدريج مسئوليتهاى بيشترى به او واگذار شد. تا اينكه فرماندهى گردان شهيد درخشى را به عهده گرفت. رسول عبدالله زاده - همرزم سيروس - می گويد:
من در سال 61 با سيروس آشنا شدم و در آن زمان يكى از نيروهاى تحت امر ايشان بودم. سيروس فرمانده گردان شهيد درخشى بود و به خاطر اخلاق خوب و رفتار نيك، همه به او عمار می گفتيم.
سيروس بارها دور از چشم خانواده به جبهه رفت. گرچه مادرش می دانست كه راه سيروس به كجا خواهد انجاميد، اما دراين باره كمتر با پدرش سخن می گفت. و سيروس اعزامهاى مكرر به جبهه را سفر و يا مأموريت عنوان مىكرد.
او از جمله سرنشينان هواپيمايى بود كه در عمليات خيبر سقوط كرد، اما همواره افسوس مىخورد كه چرا به فيض شهادت نايل نيامده است. او در طول جنگ دو بار زخمى شد اما اين آسيبها مانع از تداوم حضور او در جبهه نشد.
سيروس در بحبوحه عمليات بدر و در پى پيشروى رزمندگان اسلام با مشاهده رودخانه دجله شادمانه به مهدى باكرى - فرمانده لشكر عاشورا - بى سيم زد و گفت: «ما اينجا را فتح كرديم و شما را به آرزوى تان رسانديم.»
سيروس بعد از بيست و چهار ماه حضور در جبهه، سرانجام در 21 اسفند 1363 در عمليات بدر در موقع پيشروى در كنار رودخانه دجله بر اثر اصابت تير مستقيم دشمن با تفنگ سيمينوف به فيض شهادت نايل آمد. پيكر سيروس را در گلشن زهرا (ع) مراغه به خاك سپرده اند.