یکی از دو کپسول را که در منزل داشته به امر خیر اختصاص داده بود
تهیه جهیزیه؛
چند روزی بود که جناب خضرایی فرماندهی مرکز آموزشهای هوایی را به عهده گرفته بود. من نیز افتخار آن را داشتم تا در دفتر فرماندهی انجام وظیفه کنم. صبح یکی از این روزها خدمت ایشان رسیدم و گفتم: «یک کارگر نظافتچی داریم که چند تا دختر دمِ بخت دارد و قصد دارد دو تا از آنان را همزمان به خانه بخت بفرستد. از نظر مالی هم که وضعش روشن است و تنها منبع درآمدش همین حقوقی است که از اینجا دریافت میکند، مزاحم شدم تا در صورت امکان کمکی به او بشود.»
او که تا آن موقع سرش را پایین انداخته بود و با دقت به حرفهایم گوش میداد تاملی کرد و گفت:
- آیا شما او را به خوبی میشناسید؟
- بله.
- چشم. من سعی خودم را میکنم تا ببینم خواست خدا چه باشد.
-
خیلی متشکر.
فردای آن روز مرا صدا زد و گفت: در رابطه با آن مطلبی که دیروز گفتید قدری وسایل
فراهم کردهام که داخل ماشین است. زحمتش با شما این سوئیچ را بگیر و آنها را به
دست صاحبش برسان. آدرسی را در بازار تهران نیز به من داد تا ضمن مراجعه به آنجا مبلغ
20 هزار تومان دریافت کرده و به این شخص تحویل نمایم.
صندوق عقب ماشین را که باز کردم مقداری وسایل خانگی و ازجمله یک کپسول گاز را مشاهده کردم. با تحقیقی که بعدها به عمل آوردم متوجه شدم که ایشان یکی از دو کپسول را که در منزل داشته به این امر خیر اختصاص داده بود.