سرمشق اقتصاد مقاومتی
وقتی امروز از «اقتصاد مقاومتی» به عنوان تنها راه عبور از بحرانهایی که دشمن و شیوههای مدیریتی بعضی از مسئولان برایمان ایجاد کرده صحبت میشود، ناخودآگاه روش زندگی و شیوه مدیریتی شهیدبابایی به عنوان «الگوی اقتصاد مقاومتی» در اذهان کسانی که با وی از نزدیک آشنا بودند، تداعی میشود. زندگیی که با حداقلها اداره میشد و مدیریتی که اصولا با اتکا به تدابیر و تواناییهای خودی و بهرهمندی از امکانات داخلی و راهکارهای بومی به حل مشکلات و رفع نیازها میپرداخت. باورهای دینی و اصول اعتقادی ما تأکید دارند چنان زندگی و مدیریتی هیچ وقت در برابر سختیهای روزگار و فشارهای دشمن سر تسلیم فرود نمیآورد، از تنگناها عبور میکند و بنبستها را با اعتقاد به نصرت لایزال الهی و انجام اعمال صالح مدبرانه میگشاید.
آنچه به عنوان شواهد موارد مذکور طرح میشود، فقط بخشی از خاطرات و مشاهداتی است که دوستان و همکاران وی در طول خدمت و معاشرت با او به خاطر سپردهاند.۱ وقتی آنها را کنار هم میچینیم، به تکمیلشدن پازلی میماند که رسالت هر انسان مسلمان متعهد را در چنین دوره و زمانی به تصویر میکشد؛ وظیفهای که برای هر کس بهسادگی قابل فهم است و اگر تصمیم بگیرد، قابل عمل میباشد!
موضوع «اقتصاد مقاومتی» که عمدتاً بر توان و امکانات داخلی تکیه دارد، اگر ریشه اعتقادی نداشته باشد، برخورد مدیران با این موضوع به برخوردی میماند که نخستوزیر شاه، سپهبد رزمآرا با نهضت ملی نفت داشت و معتقد بود: «ما قادر به ساختن لولهنگ هم نیستیم!» مدیر و مسئولی که باور قلبی به اقتصاد مقاومتی ندارد، شاید شرایط موجود او را به شعار دادن در این زمینه وادارد، اما در عمل به دنبال راه حل خارجی خواهد رفت و بر منابع و امکانات کشورهای بیگانه تکیه خواهد کرد و بر همین اساس حوزة تحت مدیریت خود یا سازمان تحت نظارت خود را در جهتی سوق خواهد داد که با استقلال اقتصادی مباینت دارند.
برای نشان دادن «الگوی اقتصاد مقاومتی» در محیط زندگی شخصی و حوزة مدیریتی شهید بزرگوار، مناسبتر دیدیم چند نمونه از شواهد و دلایل خود را در دو بخش ارائه کنیم، گرچه این دو بخش از هم تفکیکپذیر نیستند و بنا به دلایل منطقی متأثر از یکدیگر میباشند؛
الف) محیط زندگی شخصی
۱ـ پس از انفجار مقر حزب جمهوری اسلامی و فرار سران منافقین از طریق پایگاه یکم شکاری نیروی هوایی، تحولات گستردهای در سطح نیرو اتفاق افتاد. خلبانان و کارکنان متعهد و متخصص جوان نیروی هوایی با کسب درجات موقت به فرماندهیها و جایگاههای مدیریتی بالایی منصوب شدند. از جمله خلبانان مذکور، سروان خلبان عباس بابایی بود که با کسب دو درجه موقت، با درجة سرهنگ دومی به فرماندهی پایگاه هشتم شکاری اصفهان منصوب شد. اولین اقدام وی در چنان شرایط آشفته و بحرانی جنگ تحمیلی و نفاق ریشهدار داخلی، انتقال منزل شخصی از منازل خلبانان به میان منازل درجهداران بود.
چشمپوشیدن از امکانات وسیع منزل خلبانی و مستقر شدن در منزل درجهداری با امکانات بسیار محدود، آثار روحی و روانی عمیقی در قشر نسبتاً مستضعف پایگاه گذاشت. چنین تأثیراتی را با چشمان ظاهربین، نگاههای سطحی و مادی نمیتوان مشاهده کرد. نسیم روحبخش و جانپرور و خاطرهانگیزی که از جایگاه و جانب عدالت سرچشمه میگیرد، جانهای تشنة عدالت و گریزان از تبعیض را به میزان استعدادهایی که دارند، مینوازد و افکارشان را مستعد رویش، ارتقا و بالندگی میکند. آثار و پیامدهای چنین رویشی را در بحث حوزة مدیریتی مشاهده خواهیم کرد.
موضوع استفاده از منزل درجهداری و گریز از برخورداری از منازل ویلایی فرماندهان بالای نیروی هوایی، به هنگامی که ایشان به «معاونت عملیات» نیروی هوایی منصوب میشود نیز ادامه مییابد. چنین انتخاب و عملی سخت مورد اعتراض بعضی از فرماندهان و اطرافیان وی قرار میگیرد تا جایی که لب به اعتراض گشوده، میگویند: «فلانی کاتولیکتر از پاپ شده!»
کار تعویض منزل به اینجا ختم نمیشود، بلکه سرلشکر بابایی چند ماه قبل از شهادت، منزل درجهداری خود را نیز به یک دژبان که چند سر عائله داشت، تحویل میدهد و خود در منزل بسیار کوچک کارمندی مسکن میگزیند، و در همان منزل بود که اولین مراسم شهادتش برگزار میشود!
سادهپوشی
۲ـ شهید سرلشکر خلبان عباس بابایی را هیچکس پس از وقوع انقلاب اسلامی در لباس نو ندید. لباس بسیار سادهای میپوشید، حتی لباس خلبانی نو نیز نمیپوشید. حتی اگر شرایط ایجاب میکرد و فضای خدمت مناسب بود، لباس بسیجی میپوشید. به همین جهت به خلبان بسیجی معروف بود! چنین رفتارو شیوة زندگی وی همواره مورد اعتراض بعضی از اعضای خانواده و همکاران نزدیکش قرار میگرفت.
برای پاسخگویی به چنان ایراد و اعتراضاتی، یکی از روزها که عازم جبهه بود، در نزدیکی دهی از نواحی جنوب کشور، از راننده میخواهد ماشین را نگه دارد. راننده میگوید پس از چند لحظه دیدم او دستهای دو دخترکی را که مشغول جمعآوری هیزم بودند، گرفته و به طرف ماشین میآورد. وقتی رسیدند، به من گفت: «ببین! تا زمانی که این بچهها پا برهنه هستند، ما مسئولان حق نداریم لباس نو بپوشیم!»
سادهپوشی او و ظاهری متمایز نداشتن از تودة مردم، موجب میشد ارتباطش با مردم عادی در شهر و با بسیجیان در جبههها بسیار معمولی و عادی باشد و آنها خود را جدا از وی و دور از موقعیت و مقام او نپندارند. در چند قطعه عکسی که از دوران فرماندهی و جنگ تحمیلی از ایشان باقی مانده، او را در حال بیل زدن در باغی کنار سایر باغداران و در جبهه در میان انبوه بسیجیان نشان میدهند. بسیجیان با چهرههای خندان دورش را گرفته و مشغول عکس برداشتن هستند. موهای کوتاه و لباس سادة او فاصلة میان او و افراد بسیجی را کاملا از بین برده و آنها را رزمندگانی همشأن و هممقام و موقعیت نشان میدهد.
چنان پوشش و ظاهری به وی اجازه میداد تا در مسیر رفتن به قزوین برای زیارت پدر و مادر و آشنایان، سوار بر هر وسیلهای حتی پشت وانتبارهای سواری شود. دو سه ماه مانده به شهادتش، یکی از آشنایان، او را میبیند که پیرمردی را روی دوش گذاشته و جایی میبرد و برای اینکه شناخته نشود، دستمالی روی سر خود انداخته است. میپرسد:
ـ عباس! این کیه روی دوشت؟ کجا داری میری؟
جواب میدهد: کسی رو نداره! چند وقت یک بار میبرمش حمام!
تربیت نزدیکان
۳ـ وقتی مسئولان امر جهت تشویق ایشان تلویزیون رنگی، که در آن زمان باارزش بود و کمیاب، به منزل وی میفرستند و ورود تلویزیون رنگی به منزل او موجب شادی اعضای خانواده مخصوصا فرزندان خردسال ایشان میشود، شهیدبابایی با صحبت با همسر و راضی کردن فرزندان، تلویزیون را تحویل دوستی میدهد تا آن را به خانوادة شهیدی در یکی از شهرهای اطراف کاشان برساند.
مهارت تحسینبرانگیز شهیدبابایی در تربیت افراد خانواده و هماهنگکردن آنها با افکار، عقاید و آرمانهای خود، موضوعی شایان توجه و دقتنظر است. چگونه و با چه روشی او میتوانست افراد خانواده را راضی کند تا از حداقل امکانات رفاهی سازمانی استفاده کنند؟ آنها اجازه نداشته باشند از ماشینهایی که به صورت قانونی و سازمانی در اختیارشان قرار گرفته بود، استفاده کنند! حتی زمانی که حالت اضطراری برای رساندن همسرش به بیمارستان پیش میآید، از ماشین اداری که در اختیارش بود استفاده نمیکند. درحالی که ماشین شخصی خودش خراب بود، به دنبال گرفتن ماشین همکارش میرود تا همسر بیمارش را به بیمارستان برساند!
ب)حوزة مدیریتی؛
۱ـ وقتی مسئولیت فرماندهی پایگاه هشتم شکاری را به عهده میگیرد، با اولین مشکل پایگاه که آلودگی آب آشامیدنی و عدم وجود بودجة لازم برای لایروبی منبع آب بود، مواجه میشود. برای حل مشکل مذکور منتظر تصویب و دریافت بودجه از ستاد نهاجا نمیماند، به همراه جمعی از سربازان و چند نفر از کارکنان اقدام به لایروبی منبع آب میکند. خبر در پایگاه میپیچد که فرمانده پایگاه شخصا در لایروبی منبع آب شرکت داشته است!
تهدید
۲ـ ترمز هواپیماهای افـ۱۴ مشکل پیدا میکنند. شهیدبابایی با تشکیل گروهی از متخصصان داخل پایگاه و متخصصان دانشگاهی موفق به تعمیر ترمزها میشود. اولین هواپیمایی را که ترمزش تعمیر شده بود، خود پرواز میدهد تا دیگر خلبانها نسبت به درستشدن ترمزها اطمینان پیدا کنند! این امر جهادی هنگامی اتفاق میافتد که نظام فرماندهی شدیداً مخالف آن بود و شهیدبابایی را تهدید به تحویل وی به دادگاه نظامی زمان جنگ میکند!
ایثار
۳ـ نامهای از ستاد فرماندهی به پایگاه هشتم میرسد تا اسامی خلبانان نمونه جهت تشویق و اعطای اتومبیل به تهران ارسال شود. معاون عملیات پایگاه اسامی چند نفر را مینویسد و برای امضا به ایشان نشان میدهد. شهیدبابایی با نگاه به فهرست و دیدن نام خود به او میگوید: «برادر عزیز! این حق دیگران است نه من.» جواب میشنود: «مگر شما بالاترین ساعت پرواز را ندارید؟ مگر شما شبانه روز به کارکنان این پایگاه خدمت نمیکنید؟ مگر شما…؟»
شهیدبابایی بدون توجه به اظهارات معاون عملیات اسم خود را خط میزند و نام یکی دیگر از خلبانها را به جای اسم خود مینویسد و نامه را امضا میکند. مشابه همین اتفاق در ملاقات شهیدبابایی با آیتالله صدوقی رخ میدهد. آیتالله سویچ پیکانی را به وی هدیه میدهد: «این هم مال شماست، گرچه در مقایسه با زحمات شما در طول جنگ ناقابل است.» شهیدبابایی جواب میدهد: «ما اگر کاری کردهایم، وظیفهمان بوده، در ثانی من احتیاج به ماشین ندارم.» حاج آقا میگوید: «شنیدهام که خلبانان پایگاه ماشین گرفتهاند، ولی شما نگرفتهاید. حالا من میخواهم این ماشین را به شما بدهم.» شهیدبابایی جواب میدهد: «نمیخواهم دست شما را رد کنم؛ ولی شما لطف بفرمائید و این ماشین را به پایگاه هدیه کنید، آنوقت ما هم سوار آن خواهیم شد.» جواب میشنود: «آقای بابایی! پایگاه خودش سهمیه ماشین دارد. این ماشین برای شماست.» شهیدبابایی درحالی که سرش را پایین انداخته بود، میگوید: «مرا ببخشید، اگر ماشین را به پایگاه هدیه کنید، بیشتر خوشحال میشوم.» آیتالله میگوید: «حالا که شما اصرار دارید، من این ماشین را به پایگاه هدیه میکنم.»
همدلی
۴ـ شهیدبابایی علاوه بر اینکه معاون عملیات فرماندهی نیروی هوایی بود، «فرماندهی قرارگاه رعد» را نیز به عهده داشت. بنا بر ضرورتهای پروازی و موقعیتهای ویژة جنگی دستور داده بود برای خلبانان شکاری غذای مخصوص پخته شود؛ ولی خودش با توجه به اینکه بیشترین پروازهای جنگی را انجام میداد، از غذای مخصوص خلبانان استفاده نمیکرد، همان غذای معمولی را میخورد. در پاسخ به اعتراض دوستان و همکاران که چرا از غذای خلبانان استفاده نمیکند، جواب میدهد: «فرمانده باید حتما از غذایی که همگان استفاده میکنند، بخورد تا آن سربازی که در خط مقدم جبهه است، نگوید غذای من با فرماندهام فرق دارد!»
همراهی
۵ـ رفتارهای انسانی و حرکتهای ضد تبعیضی شهید در سطح پایگاه و میان کارکنان نتیجه داد و در امور عملیاتی پایگاه مؤثر میافتد، تا جایی که معاون عملیات وقت فرماندهی نیروی هوایی، مرحوم سرهنگ خلبان هوشیار اذعان میدارد که: «پایگاه هشتم شکاری از نظر آمادگی هواپیماها و انجام عملیات بهموقع در سطح عالی قرار دارد.»
سنت الهی
اگر انقلاب اسلامی به وقوع نمیپیوست، اگر رژیم شاهنشاهی با آن همه قدمت و با آن همه شدت وابستگی به ابرقدرتها سقوط نمیکرد، اگر حضرت امام(ره) را با آنهمه سادگی، ایمان به نصرت الهی و اعتقاد به قدرت امت در حل مشکلات ندیده بودیم، امروز صحبت کردن از «اقتصاد مقاومتی» و اتکا به تواناییهای بومی برای عبور از بحرانها چندان معنا و مفهومی نداشت.
وقتی که قرآن در باره جنگ با کفار میفرماید: «اگر بیست نفر از شما صبور و پایدار باشید، بر دویست نفر از دشمنان غالب خواهید شد و اگر صد نفر از شما صبور و پایدار باشید، بر هزار نفر از کفار غلبه خواهید کرد»،۲ یک سنت الهی را به ما گوشزد میکند. این سنت الهی را ما در صحنههای مختلف انقلاب اسلامی، بهویژه در دوران جنگ تحمیلی با وجود فرماندهانی چون شهیدبابایی تجربه کردهایم. روش زندگی آن بزرگوار، شیوه مدیریتی و نوع فرماندهی ایشان درسهایی است برای مدیران و مسئولان امروز کشور تا با عمل به آنها بتوانند بر مشکلات فائق آیند.
مقاله را با فرمایش رهبر معظم انقلاب اسلامی دربارة شهید عزیزمان به پایان میبریم. امیدواریم خداوند متعال توفیق ادامه راه شهیدان سرافراز انقلاب اسلامی، جنگ تحمیلی و مدافعان حرم را به همه ما عنایت فرماید: «این شهید عزیزمان انسانی مؤمن و متقی و سربازی عاشق و فداکار بود و در طول این چند سال که من ایشان را میشناختم، همیشه بر همین خصوصیات ثابت و پا برجا بود. او هیچگاه به مصالح خود فکر نمیکرد و تنها مصالح سازمان و انقلاب و اسلام را مدّ نظر داشت. او فرماندهای بود که با زیردستان بسیار فروتن و صمیمی بود؛ اما در مقابل اعمال بد و زشت، خیلی بیتاب و سختگیر بود. این شهید عزیز یک انقلابی حقیقی و صادق بود؛ و من به حال او حسرت میخورم و احساس میکنم که در این میدان عظیم و پرحماسه از او عقب ماندهام.»۳
پینوشتها:
۱ـ برگرفته از مطالب کتاب «پرواز تا بینهایت».
۲ـ آیة ۶۵ سورة انفال.
۳ـ از کتاب «پرواز تا بینهایت».