شهید علی خبیری فرمانده گردان پیاده تیپ الغدیر
مقطع دبستان را در مدرسه بدل سپری كرد.
او كودكی فعال و پرجنبو جوش بود. در آن سن كم روزهای جمعه به سر كوره میرفت تا كمك كار پدر و نانآور خانه باشد.
در نه سالگی كه به همراه برادرش به سر كوره میرفت، پایش زیر گاری رفت و بعد از مدتی عفونت كرده و بالاجبار سه ماه در بیمارستان بستری شد. به منظور بهبودی كامل وی را به تهران منتقل كردند تا تحت عمل جراحی قرار گیرد. بعد از مراجعت از تهران و بهبودی به آهنگری میرفت.
فرزند انقلاب بود. در تظاهرات وراهپیماییها شركت میكرد.
بعد از انقلاب در پی اعلام نیاز نیرو توسط سومین شهیدمحراب، آیتالله صدوقی، در نماز جمعه- كه جبهه نیاز به صافكار و جوشكار دارد- بیدرنگ در شانزده سالگی داوطلب خدمت شد.
علی خیبری از طریق بسیج به جبهه اعزام شد ودر سرزمین گرم خوزستان به مدت پنج سال و پنج ماه خدمت كرد.
هشت دفعه بر اثر اصابت تركش و تیر مجروح شد. یك دفعه تیر به سینهاش اصابت كرد و یك دفعه از ناحیه ناف به پایین توسط مسلسل به رگبار بسته شد، ولی هر دفعه قبل از بهبودی كامل عازم جبهه گردید.
همیشه میگفت: «برای زنده ماندن و زنده بودن اسلام باید جنگید و شهید شد.»
به مادرش میگفت: «اگر میخواهی به دیدن امام بروی دعا كن كه من شهید بشوم.» مسئولیت او در میدان نبرد فرمانده گردان بود.
فاطمه منصوری، مادرش، میگوید: «وقتی از جبهه مرخصی میآمد و میخواست بخوابد، برای او تشك میانداختم كه بخوابد. میگفت: برای من پتو و تشك پهن نكنید، چون رزمندگان در جبهه بدون امكانات سپری میكنند، من هم میخواهم مانند آنها بخوابم. »
او طبق سنت پیامبر- كه خودشان هیزم جمع میكردند- در همه كارها از جمله: تاكتیك، نظافت جمعی، بدنسازی، پیادهروی و برنامههای تفریحی عمل میكرد.
در جبهه با پای برهنه در خط حركت میكرد. میگفت: «آرزو دارم روزی با پای برهنه به زیارت آقا امام حسین(ع) بروم. »
یكی از خصوصیات وی وقتشناسی و رساندن به موقع امكانات به خط بود. در زمستان به علت باران و برف شدید كه ماشینها نمیتوانستند آب و غذا را به خط برسانند، باپای برهنه با موتور به عنوان راهنمای جاده راه میافتاد.
وقتی عراقی ها در منطقه شلمچه آب انداخته بودند، از همین آبها ماهی میگرفت و برای رزمندگان غذا درست میكرد.
هر صبح زیارت عاشورا، عصر زیارت وارث و ساعات بیكاریش را قرآن تلاوت میكرد. به بچهها توصیه میكرد كه از خواندن قرآن و تلاوت دعا غفلت نكنند و ورد زبانشان ذكر باشد.
در جبهه گاه به عنوان پیك گردان، معاون دوم گردان محمدرسولالله در عملیات بدر فرمانده گردان بود، ولی همیشه به عنوان یك رزمنده بسیجی مخلص كار میكرد.
اولین دفعه كه تیپ الغدیر خط شلمچه را از لشكر 21 حمزه تحویل گرفت، فاصله رزمندگان تا دشمن پانصد متر بود.، شهید خیبری آن موقع فرمانده گردان پدافندی در خط شلمچه بود. این قدر فعالیت كرده بود كه در این منطقه كانال درست كرده و تا پنجاه متری دشمن پیشرفته بود. آن موقع میبایست الوارها را- كه هر كدام سیصد كیلو وزن داشت- حمل میكردند تا جلو ببرند و روی آن خاك بریزند تا از دید دشمن محفوظ بمانند. بچهها نمیتوانستند جابهجا كنند ولی او پا برهنه توی كانال تنگ با شجاعت تمام یك الوار را روی دوش میگذاشت و به كمین میبرد و برمیگشت. به استقبال مشكلات میرفت. در همین خط، یعنی خط شلمچه، از آن جا كه ماشین قدرت پیشروی نداشت تا خط یك كیلومتر راه بود. وی تانكر چند لیتری را تنها سردوش میگذاشت و جلو میبرد.
با افتادگی و تواضع و تقوایی كه داشت با همه افراد رابطه برقرار میكرد مخصوصاً كسانی كه نماینده بودند و به جبهه میآمدند، میخواست آنها را با منطقه و جنگ آشنا كند.
او زمانی كه عصبانی میشد، اول صلوات میفرستاد، دعا میخواند و بعد شروع به قرآن خواندن مینمود. به دوستانش میگفت: «هر وقت مشكلی داشتید و در تنگنا قرار گرفتید، با بزرگان مشورت كنید و به قرآن رو بیاورید.»
به برادرانش توصیه میكرد كه به جبهه بروند و راه شهدا را ادامه دهند و به خواهرانش نیز توصیه میكرد كه نمازشان را سروقت بخوانند و حجابشان را رعایت كنند.
محمدمهدی فرهنگ دوست، همرزمش، میگوید: «علی خبیری مدت زیادی در صحنه بود. انسانی پرتلاش و پركار بود. به اندازه ده الی بیست نفر رزمنده كار میكرد. بسیار خوشرفتار بود و همه او را دوست داشتند. علاقه خاصی به عكس گرفتن از رزمندگان داشت و در حال حاضر تعداد زیادی آلبوم عكس از او موجود است.»
او مسئول تقسیم غذا نیز بود و به كسانی كه در خط غذا تقسیم میكردند روحیه میداد.
فردی شجاع و دلیر بود. با بلم در نیزارهاحركت میكرد و آب و غذا به نیروهای كمین میرساند با كسانی كه در خشكی بودند و با ماشین غذا تقسیم میكردند، فرق داشت.
در كارهای جمعی بیشتر شراکت میكرد. خودش جلو میافتاد و كار انجام میداد . حتی اگر كسانی كار انجام نمیدادند، خود او آن عمل را انجام میداد و به زبان نمیآورد.
آرزویش این بود كه به شهادت برسد و میگفت: «میخواهم در برابر شهیدان دیگر كه رفتند شرمنده نشوم و اگر رفتم آنجا درجه خوبی از شهادت به من رسیده باشد.»
شهید خیلی كم صحبت میكرد و مرد عمل بود. صحبت خاصش همین بود كه سنگرها محكم شود، خاكریزها زده شود و ضعفی در رزمندگان وجود نداشته باشد.
سرانجام در تاریخ 7 خرداد 1364 در منطقه شلمچه مأموریت داشت كه تپه خاكی بزند تا دیدهبانی نزدیك خط مستقر شود و زمانی كه كارش رو به اتمام بود تركش به وی اصابت كرد و به درجه رفیع شهادت نایل شد.
علی خیبری در وصیتنامهاش نوشته است: «ای ملت رزمنده، پیامآور خون شهیدان باشید، شهیدانی كه از بهترین افراد و مومنترین كسانی بودند كه به انقلاب عشق ورزیدند و تمام بزرگان تاریخ را به قیام خواندند. ای انسانها بیایید با یك دست قرآن و با دست دیگر سلاح برگیرید و از حق و رسالت انسانی و شرف خود دفاع كنید و حق خود را از ابرقدرتها و زورگویان تاریخ بستانید.»
سرانجام پیكر مطهرش را در گلزار شهدا خلدبرین شهرستان یزد به خاك میسپردند.