سرمشق
هرروز اروندی به خون خفته ، از گونه هايت مي شود جاري
جامانده خرمشهر در چشمت ، با زخم هایی کهنه و کاری
هر لحظه دارد نقش می بندد ، خطی شکسته روی پیشانیت
قدت خمید و چشم هایت شد ، استاد نستعلیق بیداری
تقسیم کن این درد را با من ، این آه های سرد را با من
تا حس کنی سرشانه هایت را ، یک لحظه در حال سبک باری
دیوارهای خانه فهمیدند، زخمی ست سرتاپای لبخندت
یک عمر با چشمان کنج قاب ، کردند از قلبت پرستاری
مویت گلوله های برفی را ، آرام با خود می کشد هر سو
از جنگ جامانده ست تا امروز ، در تو نشانه های بسیاری
از شانه هایت درس می گیرند ، گاهی تمام مرد ها حتی
دنیا سرش بالاست وقتی تو ، سرمشق زن های وفاداری
طاقت بیاور بار غم ها را ، طاقت بیاور بیش و کم ها را
من حتم دارم عشق را هرگز ، در خود به زانو در نمی آری
شاعر: حسنا محمد زاده
منبع : ماهنامه فرهنگی شاهد جوان/ شماره 106