«شهید محمد سبزی مسجد» فرمانده گردان امام حسین (ع) / شهادت پس از 60 حضور در جبهه
شنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۸ ساعت ۱۴:۳۲
شهید محمد سبزی مسجد هفتم اردیبهشت ماه 1365 پس از 60 ماه حضور در جبهه در منطقه فاو - بصره به شهادت رسید.
محمد سبزى مسجد، فرزند حسين در سال 1342 از خانواده اى روحانى و متوسط در روستاى زارنجى از توابع شهرستان شاهين دژ به دنيا آمد. پدر محمد، امام جماعت مسجد روستا بود و مادرش، ربابه اميرپور نام داشت. او به ياد دارد زمانى كه محمد را در بطن داشت در خواب مى بيند كه حضرت رسول عليه السلام فرزندى نمازخوان و متقى به وى اعطا كرده است و اين مسئله سبب مى شود كه نام فرزند را محمد بگذارند. پدر وى نيز نقل مى كند:
چند روز به تولد دومين فرزندم (محمد) مانده بود
كه فضاى خانه ما نورانى شد و بوى عطر و عنبر همه جا را فرا گرفته بود و اين براى
من بسيار عجيب بود.
محمد دوره ابتدايي را در مدرسه روستاي زارنجي گذراند و پس از نقل مكان
خانواده به شهرستان بناب ، دوره راهنمايي را در مدرسه تربيت بناب پشت سر
گذاشت . محمد از همان دوران كودكي به تحصيل علاقه فراواني داشت و چون پدرش
واعظ بود به دروس حوزوي علاقه مند شد و با وجود سن كم در كنار پدرش به
ايراد سخنراني و موعظه مي پرداخت .
در دوره تحصيل پس از فراغت از درس
در خانه فرشبافي مي كرد و اوقات فراغت خود را صرف كمك به امرار معاش
خانواده مي كرد . دوران تحصيل دبيرستان او با پيروزي انقلاب مصادف شد . او
تحصيلات خود را تا سال سوم دبيرستان ادامه داد و پس از آن به منظور حضور
در جبهه ترك تحصيل كرد .
محمد سبزي با شروع جنگ تحميلي پس از گذراندن دوره آموزش نظامي در پادگان امام حسين (ع) تهران به جبهه گيلانغرب اعزام شد و در عمليات آزادسازي شهر بوكان شركت داشت .
از خصوصيات بارز محمد خلاقيت و قدرت ابتكار بود . از جمله كارهايي كه وي در طول جنگ در پايگاه انجام داد و به آن اهتمام داشت ، منسجم كردن نيروها و بسيج كردن آنها براي اعزام به جبهه بود . به همين منظور پيشنهاد كرد كه يك تيم فوتبال تشكيل شود كه تمام اعضاي آن از بسيجي ها و اعضاي داوطلب جبهه باشند . اين پيشنهاد جامه عمل به خود پوشيد و يك تيم فوتبال قوي به وجود آمد كه بعدها نام آن را « فجر بناب » گذاشتند . اين تيم فوتبال يك گروه منسجم و همفكر را به وجود آورد كه چند تن از اعضاي آن بعدها به شهادت رسيدند . هم اكنون نيز تيم فوتبال فجر بناب به ياد محمد سبزي فعال است .
محمد سبزي با شروع جنگ تحميلي پس از گذراندن دوره آموزش نظامي در پادگان امام حسين (ع) تهران به جبهه گيلانغرب اعزام شد و در عمليات آزادسازي شهر بوكان شركت داشت .
از خصوصيات بارز محمد خلاقيت و قدرت ابتكار بود . از جمله كارهايي كه وي در طول جنگ در پايگاه انجام داد و به آن اهتمام داشت ، منسجم كردن نيروها و بسيج كردن آنها براي اعزام به جبهه بود . به همين منظور پيشنهاد كرد كه يك تيم فوتبال تشكيل شود كه تمام اعضاي آن از بسيجي ها و اعضاي داوطلب جبهه باشند . اين پيشنهاد جامه عمل به خود پوشيد و يك تيم فوتبال قوي به وجود آمد كه بعدها نام آن را « فجر بناب » گذاشتند . اين تيم فوتبال يك گروه منسجم و همفكر را به وجود آورد كه چند تن از اعضاي آن بعدها به شهادت رسيدند . هم اكنون نيز تيم فوتبال فجر بناب به ياد محمد سبزي فعال است .
درباره فعاليتهاي پشت جبهه محمد سبزي يكي از همرزمان وي چنين نقل مي كند :
در يكي از روستاهاي اطراف بناب ، گروهي ضد انقلاب وجود داشت كه گاه به گاه ناامني و مشكلاتي را براي اهالي به وجود مي آورد . ما تازه از جبهه رسيده بوديم كه اين موضوع را به ما اطلاع دادند . من و محمد سبزي به همراه شهيد قائمي به آن منطقه رفتيم و پس از شناسايي منطقه ، با هدايت و آرايش نظامي سنجيده محمد سبزي ، ضد انقلاب را محاصره و دستگير كرديم و به نيروهاي اطلاعات تحويل داديم .
در يكي از روستاهاي اطراف بناب ، گروهي ضد انقلاب وجود داشت كه گاه به گاه ناامني و مشكلاتي را براي اهالي به وجود مي آورد . ما تازه از جبهه رسيده بوديم كه اين موضوع را به ما اطلاع دادند . من و محمد سبزي به همراه شهيد قائمي به آن منطقه رفتيم و پس از شناسايي منطقه ، با هدايت و آرايش نظامي سنجيده محمد سبزي ، ضد انقلاب را محاصره و دستگير كرديم و به نيروهاي اطلاعات تحويل داديم .
محمددر عملياتهاي رمضان ، والفجر مقدماتي ،
والفجرهاي 1 ، 2 ، 4 ، عمليات خيبر و بدر حضور داشت و لياقت و شايستگي خود
را نشان داد . به همين سبب به فرماندهي گروهان منصوب شد و پس از مدتي
جانشيني فرماندهي گردان را به عهده گرفت .
در عمليات بدر نيروهاي
گردان تحت فرماندهي محمد سبزي جزو نيروهاي خط شكن بود و او در پيشاپيش
نيروها با بَلَم ( نوعي قايق محلي جنوب ) به پيش مي رفت . وقتي بلم او به
خط دشمن نزديك شد يكي از نيروهاي عراقي نارنجكي را به داخل بلم پرتاب كرد
كه منفجر شد و در اثر آن محمد سبزي به شدت مجروح گرديد و قريب به هفتاد
تركش به قسمت هاي مختلف بدن او اصابت كرد و به بيمارستان مسلمين شيراز
انتقال يافت . يكي از همرزمان وي در خصوص مجروحيت محمد سبزي مي گويد :
زماني كه او در شيراز بستري بود براي احوالپرسي نزد وي رفتيم . به محض ديدن ما اولين سؤالي كه كرد از وضعيت شهيد مهدي باكري بود و ما نمي خواستيم درباره شهادت آقا مهدي صحبتي كنيم . سپس از فرمانده گردام امام حسين (ع) شهيد اصغر قصاب عبداللهي سؤال كرد كه باز هم ما نگفتيم كه شهيد شده است . ولي انگار خودش متوجه شده بود به شدت گريه كرد و گفت : « من نخواهم گذاشت كه بين من و آقا اصغر فاصله زيادي بيفتد . » يك قطعه عكس از شهيد قصاب به همراه داشت كه مرتب به آن نگاه مي كرد و مي گفت : « اصغر اين بار حتماً مي آيم . »
زماني كه او در شيراز بستري بود براي احوالپرسي نزد وي رفتيم . به محض ديدن ما اولين سؤالي كه كرد از وضعيت شهيد مهدي باكري بود و ما نمي خواستيم درباره شهادت آقا مهدي صحبتي كنيم . سپس از فرمانده گردام امام حسين (ع) شهيد اصغر قصاب عبداللهي سؤال كرد كه باز هم ما نگفتيم كه شهيد شده است . ولي انگار خودش متوجه شده بود به شدت گريه كرد و گفت : « من نخواهم گذاشت كه بين من و آقا اصغر فاصله زيادي بيفتد . » يك قطعه عكس از شهيد قصاب به همراه داشت كه مرتب به آن نگاه مي كرد و مي گفت : « اصغر اين بار حتماً مي آيم . »
همرزم ديگري نيز مي گويد : زماني كه به
ديدار محمد در بيمارستان شيراز رفتيم ، حال ايشان بسيار وخيم بود با اين
حال به ما دلداري مي داد و مي گفت : « مرا از اينجا بيرون بياوريد ، الان
در جبهه ها به من احتياج دارند . » بالاخره با اصرار ايشان نزد دكتر رفتيم
و دكتر را راضي به ترخيص ايشان كرديم ولي زماني كه با آمبولانس قصد
داشتيم او را از بيمارستان خارج كنيم به دليل جراحت عميقي كه در شكم داشت
بخيه هاي شكم وي باز شد و دوباره ايشان را بستري كردند .با اين حال مرتب
اصرار مي كرد كه مي خواهم در مراسم تشييع جنازه بچه ها شركت كنم . در هر
صورت ايشان را به بناب منتقل كرديم و با اينكه وضعيت جسماني بسيار وخيمي
داشت ، خواست كه در مراسم شهداي بدر سخنراني كند . پس از اصرار فراوان
محمد را به مسجد جامع بناب برديم و وي سخنراني عجيب و غير قابل توصيفي كرد
كه با وجود سن كم همه را تحت تأثير قرار داد .
در مرحله ی تكميلي
عملیات والفجر 8 در منطقه فاو درخاک عراق انجام شد ، پس از آنكه گردان
محمد به عنوان نيروي خط شكن عمل كرد و مأموريت خود را به خوبي انجام داد
به گفته دوستانش محمد در ساعت حدود چهار صبح به ايشان حال عجيبي دست داد و
به آنها گفت : « شايد امروز شهيد شوم . » پس از آن فعال تر از قبل به
ايفاي وظيفه پرداخت و مأموريتهاي محوله را به انجام رساند . سرانجام زماني
كه در بالاي خاكريز ايستاده بود تركشي به گردنش اصابت كرد . بدين ترتيب
محمد سبزي جانشين فرمانده گردان امام حسين (ع) پس از 60 ماه حضور در جبهه و
در حالي كه هنوز از جراحات عمليات بدر رنجور بود ، در كنار درياچه نمك در
منطقه فاو - بصره در تاريخ 7 ارديبهشت 1365 به شهادت رسيد . پس از شهادت
وي امين شريعتي فرمانده لشكر 31 عاشورا در يك سخنراني درباره اين شهيد گفت
: « من بسيار متعجبم كه آن قلب نترس و روح شجاع چگونه در اين بدن نحيف و
كوچك سبزي جاي مي گرفت . »
اودر وصیتنامه اش می نویسد:هيهات ! هيهات !
هيهات ! ما پيش مي تازيم تا عروس شهادت را در آغوش بگيريم ، نه به اميد
آنكه پيروز شويم . اي خداي بزرگ چرا اين قدر عاشق حسين هستم . نه تنها من
بلكه تمامي همرزمان راه حق ، پاسداراني كه خون و جان و مال و عيال و تمامي
مسائل مادي برايشان مهم نيست . بسيجياني كه بدون آرم و بدون توقع عاشقانه
شهيد مي شوند ... .
آرزو دارم حتي جسدم در بيابانها بماند و آنقدر در زير آفتاب سوزان بمانم كه تا بتوانم اولاً راه حسين (ع) عزيز را بپيمايم و دوم گناهام پاك شود . خدايا من شمعم ، مي سوزم تا راه را روشن كنم . فقط از تو مي خواهم كه وجود مرا تباه نكني و اجازه دهي تا آخر بسوزم و خاكستري از وجودم باقي بماند .
آرامگاه شهيد محمد سبزي در گلستان شهدای امام حسين (ع)درشهرستان بناب واقع است .
آرزو دارم حتي جسدم در بيابانها بماند و آنقدر در زير آفتاب سوزان بمانم كه تا بتوانم اولاً راه حسين (ع) عزيز را بپيمايم و دوم گناهام پاك شود . خدايا من شمعم ، مي سوزم تا راه را روشن كنم . فقط از تو مي خواهم كه وجود مرا تباه نكني و اجازه دهي تا آخر بسوزم و خاكستري از وجودم باقي بماند .
آرامگاه شهيد محمد سبزي در گلستان شهدای امام حسين (ع)درشهرستان بناب واقع است .
نظر شما